صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


قلب ، مهمانخانه نیست که آدم‌ ها بیایند دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند... قلب، لانه‌ ی گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود و در پاییز باد آن را با خودش ببرد..


قلب؟ راستش نمی دانم چیست ، اما این را می دانم که فقط جای آدمهای خیلی خوب است!


نادر ابراهیمی



+داش مشتی ها میگن : دل که کاروانسرا نیست بیان و برن !


++دل حرمت داره . اگر حرمت دل را شکستیم یعنی حرمت مهربانی و انسانیت را 

حرمت عشق را شکستیم .

و اگر چنین کرده ایم به نظرتون هنوز میتونیم به خودمون بگیم انسان ؟!



گاهی فیلم های خوبی از سینمای هند میبینم که عمدتا حول محور اخلاقیات هستند . 

هند بر خلاف فیلم های بالیوودی شدیدا در فقر به سر میبره . مهاتما گاندی کمک کرد که هند استقلال پیدا کنه اما با شیوه ی تفکر و زندگیش بر خلاف حرفهاش باعث شد فقر گسترش پیدا کنه .

پیام او ساده زیستی بود اما اتفاقی که امروزه افتاده دقیقا عکس اون هست .

فقری غیر انسانی و پر از عقده ی زندگی بالیوودی !


روح وحشی

+برای رهایی از پول باید ثروتمند بود .

یا پول زیاد یا روح غنی ! 


++چطور میشه به شکم و چشم گرسنه درس اخلاق داد ؟

فقر سراسر نکبت و منبع بیماری های روحی و روانیه .


+++ساده زیستی اصلا زندگی فقیرانه نیست .

پول اصلا بد و کثیف نیست .

پول ابزاری برای خوشبختی و آسایشه .

چیزی که کثیفه ذهن هاییه که برای بهره کشی از دیگران پول را کثیف اعلام میکنه .


++++آرزو میکنم اونقدر پولدار بشید که دیگه پول به چشم شما نیاد . 

قبل از حساب بانکی چاق و تپل باید ذهن ثروتمند اندیش داشته باشیم .

خوب زندگی کنیم بدون اینکه به چیزی و کسی آسیب بزنیم ! 

"بیگانه درون"



اغلب ما تصور می کنیم که آنچه رفتار و زندگی ما را اداره می‌کند تصمیم‌گیری های ماست. فکر می کنیم که ما برای روز و هفته و عمرمان آزادانه تصمیم می‌گیریم و بعد این تصمیمات را اجرا می کنیم. چنین تصوری به این دلیل است که از وجود قدرت های مافوقی بنام "پیش فرض ها" غافلیم. 


🔹 پیش فرض، تصوری است که در ذهن ما جا گرفته و همواره ما را به نوع خاصی از نگرش و رفتار وا می دارد. پیش فرض ها پیوسته در پس زمینه ذهن ما حضور دارند و احساسات و افکار ما را کنترل می کنند. آنها ارباب هایی هستند که در درون ما زندگی می کنند و فرمان آنها همواره حلقه ای بر گوش ماست. پیش فرض های ما نقشی اساسی در تعیین رفتار و نوع زندگی ما دارند با این حال خود آنها برای ما چنان مسلم و بدیهی هستند که کمتر به آنها توجه می کنیم.


🔹 مثلا پیش فرض بعضی از ما این است که "دنیا جای کار کردن و انجام وظیفه است" و لذا فکر می کنیم باید از صبح تا شب بی وقفه کار کنیم و شاید استثنائا تفریحی هم داشته باشیم. پیش فرض بعضی دیگر این است که "من مسوول رفع مشکلات همه  افراد خانواده ام هستم. هر مساله‌ای که روی بدهد منم که باید حلش کنم". پیش فرض بعضی این است که "من باید ایده آل و بی نقص باشم و سر زدن هر خطایی از من، گناهی نابخشودنی است". برخی دیگر هم فرض می کنند که این دیگران هستند که باید درباره بدی و خوبی رفتارهای آنان تصمیم بگیرند یا ارزش و بی ارزشی شان را تعیین کنند... 


🔹 پیش فرض ها عمدتا در کودکی از سوی محیط بر ذهن ما تلقین می شوند و با ابزار ترس و سرزنش به حکومت خود بر ما ادامه می دهند. به این ترتیب ما هیچ‌وقت به افکار و تصورات خود شک نمی کنیم و  فکر نمی کنیم که می توان به شکل دیگری هم زندگی کرد. پیش فرض ها به شکلی خاموش و ناشناخته بر ما حکومت می کنند و تا آخر عمر دنیای ما را در تنگنای تصورات خاصی، نگه می دارند. آنها مانع تغییر و باعث رنج و فشار هستند و از ما ربات هایی خودکار و مجبور می سازند. شناخت و نقد پیش فرض های خود یک گام بزرگ بسوی آرامش و آزادی است.


 (برگرفته از کتاب

 "بیگانه درون"

نوشته: ساسان حبیب وند)




@sahaja_yoga



+اشو از اینها بعنوان شرطی شدن یاد میکرده .


++قالب های ذهنی که فرهنگ و جامعه و خانواده و دین و ایسم ها برای ما ایجاد میکنند و میشن سیستم عامل ما !

چه خوب می شد اگر می شد از اینکه زنده ایم همیشه 

خوشحال باشیم .



اوریانا فالاچی


+من به گهگاهی گفتن اش هم راضی ام !!





امروز شبکه نمایش زنده باد زاپاتا را پخش کرد . مارلون براندو و آنتونی کویین ...

متاسفانه من به آخر فیلم محبوبم رسیدم . فیلمی که بارها دیده ام .

زاپاتا و جمعی از روستائیان محروم که زمین‌هایشان را از دست داده بودند به ملاقات رییس جمهور می‌روند و از اوضاع نابسامانشان شکایت می‌کنند. زاپاتای جوان وقتی بی‌تفاوتی رییس جمهور را می‌بیند لب به شکایت باز می‌کند. رییس جمهور هم که از شهامت و جرات او عصبانی شده بود، روی کاغذ دور اسم زاپاتا خط می‌کشد تا او را به خاطر بسپارد!

سرانجام بعد از مبارزات بی‌شمار، دهقانان به رهبری زاپاتا پیروز می‌‌شوند و حقشان را می‌گیرند و اینبار زاپاتای جوان بر جای همان رییس سابق می‌نشیند. بعد از مدتی اطرافیان زاپاتا و از جمله برادر او اسیر جاه و مقام و ریاست می‌شوند و از مردم فاصله می‌گیرند. باز هم تعدادی از دهقانان برای شکایت به ملاقات زاپاتا می‌روند. زاپاتا هم درست همانند آن رییس قبلی با وعده و وعیدهایی سعی می‌کند که آنها را برگرداند، اما جوانکی پر دل و جرات، همان فریادهای دیروز زاپاتا را بر سر او می‌کوبد. زاپاتا که از شجاعت و صراحت او عصبانی شده بود، اسمش را می‌پرسد و بر روی برگه کاغذ، دور اسم او خط ‌می‌کشد تا سر فرصت حقش را کف دستش بگذارد! و درست در همین لحظه یاد ماجرای خودش با رییس جمهور سابق می‌افتد. قلم را روی میز می‌گذارد و اسلحه‌اش بر می‌دارد و به همراه دهقانان برای احقاق حق آنها و کوتاه کردن دست مبارزان سابق و زورگویان جدید، از جمله برادرش از قصر خارج می‌شود…

برادر زاپاتا از آن دسته انقلابیونی بود که احساس می‌کرد مردم بخاطر سوابق و مبارزاتش به او بدهکارند! او خودش را ژنرال می‌دانست و به خودش حق می‌داد که بر مال و جان و ناموس مردم دست درازی کند و وقتی اعتراض زاپاتا را شنید سابقه مبارزاتی‌اش را به رخش کشید و گفت:«من هم مثل تو زحمت کشیدم. هر قدر که تو جنگیدی، من هم جنگیدم. اما الان باید از مردم ده گدایی کنم! من ژنرالم و مثل ژنرالها رفتار می‌کنم.»

و زاپاتای افسرده، وقتی حال و روز برادرش را دید در برابر مردم ساده روستایی چیزی برای گفتن نداشت جز اینکه:«شما همیشه دنبال رهبر ‌گشتین. دنبال آدمهایی قوی و بی‌عیب. همچین آدمی نیست. همه آدمها مثل خودتون عوض می‌شن!»




در جایی قبل از این حرف به کشاورزان میگه :


این زمین مال شماست

ولى باید نگهش دارید

اگه نگهش ندارید از دستتون درش میارن 

اگه شده جونتونو روش بذارید 

حتی جون بچه هاتون

دشمناتونو کوچیک نشمارید

برمیگردن

اگه خونه تون آتیش گرفت ،دوباره بسازید ، اگه خرمنتون و سوزوندن دوباره بکارید ، اگه بچه هاتون مردن دوباره بچه بیارید ، اگه شمارو از دره بیرون کردن برین تو دامنه کوه، ولی زندگی کنین !

شما همیشه دنبال رهبر گشتین 

دنبال آدمای قوی و بی عیب

همچین آدمی نیست 

آدما مثل خودتون عوض می شن 

هیچ رهبری غیر از خودتون نیست 

قوم نیرومند تنها نیرویی که همیشه باقى میمونه 




مُغالِطِه یا مَغلَطِه (به پارسی سره: دُژفرنود) دلیل آوردن اشتباه یا غیرمجاز برای استدلال است[۱] که از نظر علم منطق به یکی از دلایل زیر نادرست باشد:

  • نخست آنکه دست‌کم یکی از مقدمات گزاره نادرست باشد؛
  • دوم آنکه مقدمات گزاره، متضمن نتیجهٔ گزاره نباشد.

مغالطه جزئی از برهان است که به‌طور قابل اثباتی در منطق آن ایراد وجود دارد و بنابراین کلِ برهان را نامعتبر می‌سازد. مغالطه ممکن است برای وارونه کردنِ حقیقت(ها) به کار رود.

مغالطه‌گر کسی است که از روی استدلال نادرست به یک نتیجهٔ درست یا نادرست رسیده‌است و ممکن است آن نتیجه را برای نتیجه‌گیری‌های دیگری هم به کار گیرد. خلاصهٔ تعریف مغالطه – که از واژه عربی غلط مشتق شده‌است – استدلالی است که در آن فساد معنوی وجود داشته باشد، و تفاوت سَفسَطه‌گر با مَغلَطه‌گر در آن است که اولی نادانسته مرتکب اظهار برهان مبتلا به انحراف می‌شود و دومی دانسته و برپایهٔ اصول تغلیط به سوی استنتاج منطبق با مقصود خود می‌گراید.


منبع : ویکیپدیا


+در زمان روبرو شدن با مغالطه گر و سفسطه گر بهترین واکنش سکوت است .

بهتر است وارد بازی اینان نشویم مگر اینکه وقت و انرژی اضافی داریم .

من که ندارم !


++


 چونک با کودک سر و کارم فتاد

هم زبان کودکی باید گشاد 

آدم‌ هایی که ما را رنج می ‌دهند ، خیلی اوقات رنج ‌کشیده‌ هایی هستند که از زخم ‌های خودشان نتوانستند عبور کنند .


اروین یالوم


+رنج ها میتوانند از جانب بیرون باشند اما بزرگترین رنج ها را خودمان به خودمان می دهیم !

رنج هایی زاده ی رفتارمان

رنج هایی زاده ی ذهن بیمارمان

رنج هایی برای تنبیه خودمان

رنج هایی برای انتقام

و ...


++مدتی است دچار عزیزی هستیم که سخت رنج مان می دهد . شاید دلیلش همین باشد . نتوانسته است از رنج هایش عبور کند .

سعی میکنیم درک اش کنیم . اما زخم هایی که به ما می زند زخم های قدیمی را از خواب زمستانی بیدار میکند . زخم ها دست به دست می دهند و چه چیز میتواند جلوی قدرت ویرا کننده ی اتحاد زخم ها را بگیرد .

رنجشی سخت در ما متولد میشود چونان سدی میشود جلوی راه درک کردن رنجی که او از آن عبور نکرده ...



ما از نسل مردهایی هستیم که زن‌ ها بزرگمون کردن اما نمی ‌دونم آیا زنی وجود داره که بتونه با ماها کنار بیاد ؟


ما روی صندلیهای ردیف جلویی نشستیم و داریم به نمایش عظیم عذاب دادن همدیگه نگاه می‌ کنیم. همه دنبال این هستیم که به آرامش روحی برسیم. عموما کسی به آدم گوش نمی ‌ده ، فقط منتظرن نوبت صحبت کردن خودشون برسه ، ولی وقتی که مردم فکر می ‌کنن که داری می ‌میری تازه اونوقت شروع می‌ کنن به حرفات گوش کنن ...

فیلم ‏Fight Club 


+مدام با خودم میگم هی گوش کن ببین دیگران دارند چی میگن . تو که خودت میدونی چی توی چنته اته !


++اسم پست را اسم فیلمی گذاشتم که دیالوگ مال اونه .

.LIFE IS A BIG FIGHT CLUB

?ISN'T IT



روح وحشی



کدام را ترجیح میدهیم ؟!




سالهاست یکسری نقیصه هایی نه چندان کوچک را در میان مردم کشور گل و بلبل و باستانی خودم میبینم که در ینگه دنیا ندیده ام  .

نه اینکه خودم به این مشکل آلوده نباشم . نه ! که اگر آلوده نبودم اساسا متوجه اش نمیشدم !

پس با فرض اینکه خودم را مبرا نمی دانم مرا بخوانید .


وقتی پای بحث و گفتگو بویژه با افراد کتابخوان و با تحصیلات آکادمیک قابل قبولی مینشینم دو حس غلیظ بر من غلبه میکند :


- خوشا به حالشان عجب حافظه ای دارند ! 

-چرا ورودی و خروجی اینقدر شبیه هستند ؟ !


خب از شما چه پنهان که سوال دوم من نشات گرفته از وجد و غبطه ی اولی است . خوشبختانه و گاهی شوربختانه من حافطه ی چندان خوبی ندارم . عجیب به طوطی حسودی ام میشود ! 

وقتی نقصی در جایی از وجودت داشته باشی و در عین حال شور و شوق آموختن و سوالات_ وجودی در جان ات فوران کند حتما راهی برای جبران پیدا میکنی . من هم که چیز چندانی در حافظه ام نمی ماند و کلیت ماجرا میشد آنچه فهمیده ام راهی نداشتم جز آن که خودم شخصا مسائل را تحلیل کنم . یک اتفاق کاملا ناخودآگاه . فارغ از کلیشه ها و دیکته های کلمات در آنچه خوانده و شنیده بودم با موضوعات کلنجار می رفتم ...

به مرور ذهن تحلیلگری پیدا کردم که خروجی کاملا فرآوری شده ای داشت . ذهنی که همه را از موافق تا مخالف یک جور می دید : دیتایی که باید تحلیل شود نه قضاوت !

قطعا نواقصی بود و هست . اما روند صعودی بود .

من به این وضع عادت کرده بودم برای همین وقتی با فرد اهل مطالعه و علاقمندی روبرو میشدم و می دیدم و می شنیدم چگونه مباحث سخت فلسفی و روانشناسی و عرفانی را مطرح میکند و با طمطراق از قول فلان و بهمان فیلسوف و محقق و عارف حرف میزند کاملا مات و مبهوت میشدم .

اول به حافظه اش غبطه میخوردم و بعد آهی میکشیدم از ته دل که آخر چرا ؟!


جایی خواندم که فلسفه در مدارس فرانسه از همان ابتدا تدریس میشود تا روح چون و چرا کردن در پدیده ها را در کالبد دانش آموزان بدمند و آنان بیاموزند که هر چیزی را زیر سوال ببرند و هیچ چیز را بسادگی نپذیرند !

اما در کشور گل و بلبل ما که مهد فلسفه و عرفان نیز بوده حتی اغلب تحصبلکرده های فلسفه و روانشناسی جز تقلید از طوطی شکر شکن کاری نمی کنند !

من نه ادعایی دارم و نه خواهم داشت مگر اینکه بگویم همیشه یک نوآموزم اما با افتخار به خودم اجازه میدهم تا با تمام فلاسفه و روانشناسان و محققان در حد ذهن و سواد و توانم چون و چرا کنم !


هیچ نام پر زرق و برقی آنقدر تن ام را نمیلرزاند تا مانعی باشد برای روندی که پیش گرفته ام  زیرا خروجی من متعلق به خود من است اگرچه مواد اولیه اش از صدقه سر آنان باشد .

پس با افتخار نظراتم را هر چند ناقص و ناکامل و حتی اشتباه را بیان میکنم و منتظر نقدهای تحلیلگرانه هستم زیرا بر این باورم که هیچ چیز مطلقی وجود ندارد !



روح وحشی

+ادامه دارد ...


توضیح :


هر چند در پست های مربوط به مبحث لزوم تنهایی برای انسان امروز ، موکدا نوشته ام که انسان اجتماعی است و چندین واژگان کلیدی این وبلاگ را نیز به موضوع روابط اختصاص داده ام ولی به نظرم امد که بد نیست که توضیحی کوتاه هم در پستی جداگانه در این باب بدهم .


صحبت از تنهایی در این بلاگ ،  حرف از یک تنهایی خوب و فعال است . تنهایی که بالندگی را موجب شود و نه تارک دنیا شدن را !


پس _ساعت ها زیستن در شلوغی و اشتغال به فعالیت های معیشتی ، ما بعنوان موجودی به نام انسان که ویژگی ها و توانمندی ها و بالطبع نیازهای خاصی نیز داریم "باید" ساعت یا ساعاتی را به خود اختصاص دهیم . و این تحقق نمی یابد مگر با آشتی با خود و تنهایی  !


تنهایی به معنای تنهایی جسمانی در یک فضای بسته یا باز نیست .

تنهایی یعنی روبرو شدن با خود و فارغ از آلودگی های بیرون .

در آینه ی تنهایی میتوانیم بودنمان را حس کنیم . نیازهای روحی و روانی مان را دریابیم .

جان ما هرگز به درستی در شلوغی تغذیه نمیشود . ما به جان مان خودمان را بدهکاریم ...


روح وحشی

+آشتی با تنهایی مرگ حس تنهایی را به همراه خواهد داشت .

چقدر درد ناک است این مشکل که همیشه برای فرار از دست یک آدم

به آدم دیگری پناه برده ایم .

اعتیاد به آدمها بدترین نوع اعتیاد است !


ریچارد یاتس


+هیچ وقت کسی نمیتواند حالمان را خوب کند اگر نیاموخته باشیم که قبل از آن خودمان حال خودمان را خوب کنیم .

آدم ها حالشان کلهم خراب است . آن وقت تو از این چاله میپری توی آن چاه !!!


++و این اشتباهی است که همه ی ما حداقل یک بار دچار ویروس اش شده ایم . ویروس اعتیاد به آدم ها . بعضی زود خلاص میشوند و بعضی با نشئگی و خماری اش حسابی حال میکنند !


بازم صبح چشم هامو با سردرد باز کردم . 
سردرد سحرگاهی خیلی بده . کلا روزت را خراب میکنه . 
بدتر از اون اینه که همسایه بغلی بتن ریزی داشته باشه و چند ساعت صدا و دود مخلوط کن بتن زیر پنجره مستفیض ات کنه .
شانس که نداریم !

روح وحشی
+نمیدونم چه حکمتیه که بلایا یک دفعه روی سرت نازل میشن .

++از هر ترفندی بجز دارو استفاده کردم بیفایده بود . 

+++طفلی خر که اینهمه کاربرد داره . کم زحمتش میدیم ...

کاش بجای داشتن شانس خر ؛ خرشانس بودم !


تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم 


+یاد  فیلم های پیشتازان فضا افتادم که از دیگران انرژی زندگی و جاودانگی میگیرن .


چه میدونم شاید هم واقعا بشه . امتحان نکردم . شما چی ؟!



++با ابراز ادب و احترام به حافظ شیراز

یه زن نمی‌تونه 

دوستت داشته باشه

بعد دوستت نداشته باشه

بعد دوباره دوستت داشته باشه!


یه زن فقط می‌تونه

 دوستت داشته باشه

دوستت داشته باشه

 دوستت داشته باشه

و بعد دیگه

هیچ‌وقت دوستت نداشته باشه!



خداحافظ گری کوپر 

 رومن گری 

+در مورد من که درسته . 

وقتی چیزی تموم میشه دیگه هرگز شروع نمیشه .

دلیلش هم خیلی ساده است . 

من راههای زیادی را برای حفظ کسانی که دوست شون دارم امتحان میکنم . به زعم خودم چیزی کم نمیذارم .

اما گاهی طرف مقابل تمام راهها را مسدود میکنه .

این جور مواقع دیگه چیزی برای حفظ کردن باقی نمی مونه .

و قتل عشق در کمال ناباوری اتفاق افتاده !



#بیا حرف بزنیم .

₩راجع به چی ؟

#هر چی !

₩بیا سکوت کنیم .

#چرا؟!

₩چون از حرف زدن راجع به هر چی بهتره !

#آهان . باشه .

راستی شنیدی که ...

₩نه نشنیدم . قرار شد سکوت کنیم .

#میخوام اما نمیشه خب . 

₩اوهوم میفهمم . ترک عادت سخته .

بیا حرف بزنیم .

#راجع به چی ؟

₩سکوت !



روح وحشی

+دلم سکوت ذهن میخواد . زیر فشار شلوغی ذهنم دارم له میشم .

...

تحمل صدای موسیقی را هم ندارم . چیزی که واقعا دوست دارم سکوت محض ه ...

- تونــی: یه روز داشتم یه فیلم ازین یارو "برد پیت" میدیدم. سـِـون!

فیلم خوبیه قبلا ندیده بودم؛ اما نصف فیلم رو که دیدم فکر کردم مزخرفه! به من چه این یارو قاتله چه خـَریه ...! اصلا دردی از زندگی من دوا میکنه؟ این شد که خاموشش کردم.


= روانشناس: خوش بحالت. بجاش چیکار کردی؟


- تونی: رفتم تو حیاط، با ذره بین مورچه آتیش زدم ...


فیلم The Sopranos


+در همه ی ما قاتلی ساکت و مرموز وجود داره . قاتلی که یا ازش خبر داریم و یا نداریم .شاید هم می دونیم هست و به اون اقرار میکنیم یا انکار . 

سایه هامون را نمیبینیم یا نمیخوایم ببینیم ...

لابد به خودمون میگیم : ای بابا دنیا ارزش این حرف ها را نداره . دو روز دنیا را صرف پیدا کردن سایه ها بکنیم که چی بشه آخه ؟ مگه فقط ما عیب و ایراد داریم و بقیه همه خوب و بی نقص هستند ؟!


++ توی آینه به چشمام نگاه میکنم و به خودم میگم :

راستش را بگو تو کی و چی را کشتی ؟!

و به رسم یافتن سایه ها با خودم تکرار میکنم من قاتلم 

من قاتلم ...


روح وحشی

+خیلی چیزها هست که دلمون نمیخواد ببینیم . خیلی چیزها ...

 عشق چیزی بسیار فراتر از میل به آمیزش جنسی است. عشق ابزار اصلی فرار از تنهایی است که بر سرتاسر بخش عمده زندگی مردان و زنان مستولی است .


برتراند راسل 




+فرار از تنهایی که کاملا ناخودآگاه صورت میگیره ! 

به نظر میرسه آقای راسل آشنایی با جنبه زیست شناختی عشق نداشته اند . نقش هورمون ها و لذتی که ترشح اکسی توسین در بدن ایجاد میکنه !

شاید هم منظور ایشان از عشق در افراد بالغ بوده !

به هر حال انسان اجتماعی وقتی به شخصی می رسه که با او احساس خوشایندی داره ناخودآگاه میل با او بودن را داره و این کاملا طبیعیه . مکانیزم پاداش در مغز ...

ولی این پدیده در تمام آدمها یکسان نیست . در بعضی افراد عکس این اتفاق رخ می ده . عشق جمع دو نفره ای را نوید می ده که در اون تعهد سرلوحه ی تمام اتفاقاته و این چیزی نیست که اونها مبخواهند . اینان فرار از تنهایی را بیرون از تعهد و عشق جستجو میکنند . در روابط کوتاه و بدون مسئولیت که اساس اون بر پایه ی روابط جسمانی هست . لذت بده و لذت بگیر و نه بیش ...


 عشق لذت بخشه . حال خوب عشق در ترشح هورمون هاست یا احساس آرامش و امنیت ناشی از داشتن کسی که تو را میفهمد و همدل است و مهربان و تو نیز چنین احساسی به او می دهی ...نمی دانم . هر چه است لذت عشق را مرهون اتفاقات درون جسم و مغزمان هستیم . اما از یک چیز مطمئنم :

مغز پرورش یافته اتفاقات ماناتر و زیباتری را رقم می زند !


روح وحشی



ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که وقتی به یک کسی خوبی کردیم و خوبی کردیم و خوبی کردیم ، روزی‌که خوبی نکنیم ما از نظر او آدم بدی هستیم ...


شما نمی توانید بگویید ، من ده بار به یک کسی خوبی کردم ، بار یازدهم که نخواستم یا نتوانستم کاری برایش انجام دهم چرا از نظر او من آدم بدی شدم؟ و چرا یک کسی که هیچ‌کاری برای آن شخص انجام نداده است در نظر او از من بهتر است؟


باید پذیرفت که این ویژگی انسان است!  شما وقتی بچه همسایه ‌تان را بیست دفعه نگه دارید و روز بیست‌ و‌ یکم بگویید من خودم وقت دکتر دارم و نمی‌توانم امروز بچه شما را نگه دارم ، آن همسایه می ‌تواند با شما بد شود در حالیکه با همسایه دیگر که هیچ‌ وقت بچه ‌اش را نگه نداشته است خوب است !


دکتر فرهنگ هلاکویی




+مدیریت لطف و محبت از خود لطف و محبت مهم تر است .

گهگاهی نه بگوییم که چون لطف از حد بگذرد نادان خیال بد کند !



@sahaja_yoga


بعد از اونهمه آبغوره گرفتن بالاخره کمی خوابم میبره.

بیدار میشم و اینطرف و اونطرف را نگاه میکنم که ببینم کجا هستم و چه وقت از روزه .

شب و روزم را قاطی کردم .

حسابی گرسنه ام . نه صبحانه خوردم و نه ناهار .خب راستش چیزی نبود که بتونم بخورم !

به نقطه ای از زندگی رسیدم که اگر خودم واسه خودم کاری نکنم هیچ خبری از چیزی نخواهد بود !

بالاخره انتظار به سر رسید . دیگه حوصله ی نق و گریه ندارم . راستش حالشم ندارم . دگمه ی pause را میزنم تا بعد ...

حس میکنم حالم بهتره . نه اینکه واونقدر خوب باشم که برم خرید یا چیزی درست کنم . همینقدر که دیگه حال رنج زیاد را ندارم و خسته شدم ، راضی ام .

سطح درد را در حد تحمل پذیر فیکس* میکنم تا بالاتر نره و تی وی را روشن میکنم . 

میام اینجا و با یک اتفاق قشنگ روبرو میشم .

هنوز هم آدمایی پیدا میشن که از دیدن رنج دیگران سرگرم نمیشن .


روح وحشی

+خودمو میشناسم و مدیریت میکنم . خوب بلدم گاهی دگمه ی توقف موقت درد و رنج را بزنم تا سر فرصت خودمو تخلیه کنم .


لازمه گاهی صبورانه شاهد رنج کشیدن خودم باشم و به سمت و سوی استحاله هدایتش کنم .

++یک عالمه کار دارم ...


حسابی گریه میکنم اونقدر که وقتی خودمو توی آینه ی دستشویی نگاه میکنم نمیشناسم . با احتیاط و مردد چراغ آینه را روشن میکنم تا با خودم روبرو بشم و چی میبینم ؟!

چشم های درشت متورم .

مردمک رنگ باخته .

عنبیه کاملا عسلی .

نوک دماغ قرمز .

موهای ژولیده .


شیر آب سرد را باز میکنم و چند بار آب را به صورتم میپاشم . موهام را مرتب میکنم و به رسم کودکی هام یک وری میبافم .

زل میزنم به خودم و میگم فکر کردی الان یک فرشته از آسمون نازل میشه و میگه بیا بغلت کنم و اشک هات را پاک میکنه و میگه چون دختر خوبی هستی برات یک هدیه آوردم و چراغ جادو را میده به تو .

تو هم دستی میکشی روی اون و یک غول خوشگل و خوشتیپ ازش میاد بیرون و دست به سینه می ایسته و میگه امر بفرمایید بانوی من !


به حرفام خنده ی تلخی میکنم و میرم آشپزخونه و دمنوش رازیانه درست میکنم .

واقعا چی فکر میکنیم ما ؟ معجزه و فرشته و غول چراغ جادو و ...

یک مشت فریب شیرین تحویل خودمون میدیم و امید را چاشنی روزگارمون میکنیم .


بیرون از ما هیچ اتفاق خوبی منتظرمون نیست . هیچ اتفاق خوبی .

فرشته ای هم در کار نیست .

معجزه هم ...

انتظار احمقانه ترین خود فریبی ه .

کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من .

 

روح وحشی

+گاهی اونقدر گریه میکنم که دیگه چشمام نمی بینند . 

بعد تا مدتی حالم بهتر میشه . شاید یک روز تا 4 روز حالم خراب باشه . دیگه دستم اومده . اینم بخشی از زندگیه . 

گریه ترموستات بدنه . بیچاره آدمایی که نمی تونند گریه کنند !


هیچکس صدایت را نمی شنود .

گوش ها کر شده اند .

چشم ها شیشه ای .

آدم ها مثل مامور اعدام نگاه ات میکنند . 

مثل قاضی به حرف هایت گوش میکنند .

و مثل دادستان خوبی هایت را نادیده میگیرند .



فریاد در گلوی تو بغضی را ماند که فرهاد به هنگام کندن بیستون بر دوش تیشه نهاد ولی هیچکس نشنیدش .


روح وحشی

+آیا کسی هست که صدای مرا بشنود ؟!

هل من ناصر ینصرنی ؟!

ندا آمد که هر چه دلت میخواهد فریاد بزن . نه کسی میشنود و نه یاری دهنده ای هست !


ابلهانه است اگر غیر از این فکر کنی و خیال کنی که این درد مشترک من و تو نباشد .

این سرنوشت همه ی ماست .

بعضی می دانیم

بعضی نمی دانیم

بعضی نمیخواهیم که بدانیم 


ولاغیر !

امروز از اون روزهای لعنتی ه که باید اونقدر خودمو به در و دیوار لحظه ها بکوبم تا رنج درونم به حد قابل تحمل برسه .


از همه ی راهها کمک میگیرم .

قدم میزنم تا بفهمم چه مرگم شده . احساساتی میشم و ...بعد بلند بلند با خودم حرف می زنم .البته نه با خود_ خودم ... و اشک هام روان میشه و می رسه به مویه ...

سردم میشه . چشمام میسوزند. بدنم دچار درد غریبی میشه .

یک تکه کاکائو تلخ برمیدارم تا موقتا گرسنگیم را رفع کنم .میرم سراغ گوشی موبایلم  . عینک میزنم و میام اینجا تا از استحاله ی رنج  هام بنویسم .

احساس خفگی دارم ... سمت چپ قفسه سینه ام میسوزه و پشت کتفم درد میگیره .

رنج داره تبدیل میشه . کاملا حس اش میکنم .


امروز از اون روزهایی ه که قبلا براتون نوشتم ...


روح وحشی

+دلم یک خونه توی جنگل میخواد . یه خونه مجهز تا بشینم و بنویسم ...

نوشتن و جنگل و بارون و قهوه و کاکائوی تلخ چیزی ه که من میخوام . عمیقا این را میخوام .

دلم میخواست ژاپن زندگی میکردم . البته نه توی توکیو !

++امسال بهار را حس نکردم . پشت هم بدبیاری و خبر بد و فجایع اخیر و...

+++گنجشک های روی درخت کاج پشت پنجره جیک جیک میکنن . لبخند میزنم اما زود محو میشه .





این نیز بگذرد ...


مراقبت از ذهن و مغز، چرا و چگونه ؟!

  

مراقب ذهن‌تان باشید، هیچ چیزی نمی‌تواند شما را در باره‌ی حقیقت و واقعیت بیشتر از مغز تنبل، نامطلع، و میان‌بُرزن‌ تان گول بزند. مغزها باید طوری پرورش پیدا کنند که هر چه را که بصورت بدیهی به آگاهی می‌رسانند، خودشان زیر سوال ببرند.


مغز اکثر مواد لازم خودش را از قند و آب و‌ اکسیژن می سازد. باید مراقب تغذیه‌هایی باشید که ممکن است موجب انسداد عروق کوچک و بزرگ‌ش می‌شوند (مانند کلسترول و نمک زیاد) و از مواد شیمیایی نالازم مانند سیگار و الکل و مواد روانگردانِ مخدر و توهم‌زا (مانند ترکیبات ماریجوانا که متاسفانه شایع شده‌اند) که آن‌را تحریک کرده یا از کار می‌اندازند اجتناب کنید. 

تنها رژیمی که مغز را تقویت می‌کند تفکروتعمق، مطالعه‌ و بحث‌وگفتگویِ مطلعانه است.

- دکتر تقی کیمیایی‌اسدی (متخصص مغز و اعصاب)


+بشدت خوابم میاد اما ...

امروز بالاخره 3 ساعت وقت گذاشتم و فیلم هزارپا را دیدم .

احساس آدم فریب خورده را دارم .

فریب آمار گیشه .

ظاهر عده ای هم فریب خرید فیلم طی دو مرحله را خوردند و دو بار بابت دی وی دی پول دادن.



عادت دارم قبل از دیدن فیلم کمی تحقیق کنم . اینبار به سلیقه ی عام اعتماد کردم .

یادم نیست کدوم فیلسوف یا نویسنده گفته( حدسم برترند راسل هست  اما حقا که کلیت اش درسته . جمله درست یادم نیست .مفهوم کلی اون اینه :

چیزی که اکثر مردم باور دارند  اشتباه است !


روح وحشی

+حیف وقت و چشم و حجم اینترنتی که مصرف کردم .

My favorite singer

پایین صفحه لیست ترانه های تاپ ایشان قابل دسترس هست ::

لینک به متن و ترانه 


رابطه زناشویی باید با میل و رضایت زوجین صورت گیرد نه به زور و اجبار و پافشاری . به این نوع رابطه اجبار جنسی میگویند.

اجبار جنسی و فشار کلامی باعث میشود زنان در رابطه با مردان بی اعتماد شوند.


کسانی که سعی میکنند خودشان را به زور در دل کسی جا کنند هرگز به خواسته شان نخواهند رسید.


@Dr_Zana6oei 


+تجاوز که شاخ و دم نداره !

++نفرت و حس انتقام نتیجه ی احساس صدمه دیدن و نادیده گرفتن حقوق انسانی هست . محاله بشه روابط اینچنینی منجر به جدایی و نفرت و انتقام نشن مگر اینکه شخص به نوعی بیمار روانی باشه  !





گاهی بهترین حربه نه برای ضربه ی کاری به دشمن یا حریف بلکه برای آرامش چیزی نیست جز سکوت .


سکوت معمای بزرگیه که بندرت میشه صد در صد حل اش کرد . معمولا در مواجه با سکوت ما پاسخ را حدس میزنیم . گاهی قریب به یقین و گاهی غریب به یقین !


سکوت در مقابل ورود به حریم خصوصی پیام قاطعانه تری داره تا اینکه توی چشمای طرف نگاه کنی و بگی : وارد حریم خصوصی من نشو !

اینجا که اروپا نیست . مردم ما براحتی به خودشون اجازه می دن وارد حریم دیگران بشن و حتی برای دیگران نسخه بپیچین و تعیین تکلیف کنند !

وقتی رفتار عامه ی مردم را بشناسی در مواجه با این رفتار نه با خشم منفعلانه بلکه مهربانانه ، لبخندی میزنی و رد میشی .

واقعا لازم نیست چیزی بگی مگر وقتی که طرف مقابل رفتارش ایجاد مزاحمت کنه !

در این سالهای وبلاگنویسی  کامنت های زیادی دریافت کردم که به مرز مزاحمت رسیده و حتی از اون رد شده . اوایل ناراحت میشدم الان فقط حذف شون میکنم .

Just Ignore

سکوت در مذاکرات باعث میشه طرف مقابل به حدس و گمان روی بیاره و شروع کنه واکنش نشان دادن و دست خودش را رو کنه . شایدم دقیقا کاری را انجام بده که ما میخوایم !


اغلب ما تحمل سکوت را نداریم . در تنهایی هامون فورا تی وی یا دستگاه پخش موزیک را روشن میکنیم . کنار دوست و خانواده ممتد حرف میزنیم . واقعا نگران چی هستیم ( از خودم زیاد میپرسم این سوال را) اینکه به ما انگ هایی بزنن :

اخم کرده

قیافه گرفته

ناراحته

ما را داخل آدم حساب نمیکنه

یه چیزی شده

و ...

نگران این برچسب ها هستیم و شروع میکنیم حرف زدن . نه البته همیشه از روی میل ...


روح وحشی

+منم دچار شکستن سکوت در مواقعی که دلم نمیخواد هستم . برای همین بیشتر تنهایی را ترجیح میدم .

++گاهی میمیرم برای اینکه حرف بزنم . شوخی کنم . بحث و گفتگو کنم . اما بندرت ! 

وقتی تمام لذت و زیبایی زندگی در روابط اجتماعی و حتی شغل خلاصه میشه باید ترسید . این یک زنگ خطره !


آدم های زیادی را میشناسم که به ندرت با خودشون تنها میمونند .

میگن حوصله ام سر میره .

دور هم خوش میگذره .

واقعیت اینه که اغلب ما می ترسیم که با خودمون تنها بمونیم .

بلد نیستیم در تنهایی لذت ببریم .

هنرمندان بخصوص در هنرهای تجسمی ، نویسندگی ، نوازندگان و موارد مشابه کمتر با این مشکل روبرو میشن .

افرادی که کتابخوان هستند هم .


هر چیزی به قاعده . انسان موجود اجتماعی هست و در جمع هایی که اهداف مشترک وجود داره و یا صمیمیت و عشق ، انرژی زندگی در او بیشتر میشه اما ...

اما برای شناخت خود ، آشتی با خود ، یافتن خود و پاسخ به سوالات وجودی ما نیاز به تنهایی داریم .

خلاقیت در تنهایی بهتر متبلور میشه .

خلاقیت زاده ی رویاست و رویاها کاملا خصوصی هستند حتی وقتی ظاهرا مشترک به نظر می رسند .


از خودمون فرار نکنیم . ما بیش از اونکه به جمع نیازمند باشیم به تنهایی نیاز داریم .

در تنهایی خودمون را پیدا میکنیم و در جمع ارائه میکنیم .

برعکس اش بعید به نظرم میرسه .


روح وحشی

+نخواهیم که مدام مشغول باشیم . گاهی فقط به خودمان گوش کنیم ...

++تنهایی به ما انرژی و شادی میده که منجر به خلاقیت میشه . البته اول باید با ترس از تنهایی روبرو بشیم .

+++تنهایی موجب افسردگی نیست . افسرده ها تمایل به تنهایی منفعل دارند .

++++قطعا میزان نیاز چه طبیعی و چه چیزی که خودمون حس میکنیم متاثر از شخصیت و روحیه و سن و سال و فرهنگ و ...است . اما چیزی که فهمیدم اینه که همه ی ما از کودکی تا مرگ بهتره گاهی به خودمون فرصت تنهایی بدیم . یک تنهایی خوب و پویا ...




به این کودک نگاه کنید!!!

یک جوجه در دست چپ و پولی در دست دیگرش و چشمانی که معصومانه و مضطرب طلب یاری میکنند ...

بخوانید داستان این کودک هندی را :


🔸 کودک هندی در شمال شرق کشور در Sairang منطقه Mizoram در حال دوچرخه سواری بود که ناگهان با دوچرخه، جوجه مرغ همسایه را زیر گرفت.


🔸 این پسربچه مرغ را در دست گرفته و با پولی که داشت به بیمارستان نزدیک خانه رفت و از دکتر خواست تا مرغ را درمان کند.


🔸 عکسی که از وی و داستانش در بیمارستان گرفته شد، به سرعت وایرال شده و در ساعات اولیه 7 هزار کامنت برای عکس منتشر شد و بیش از 73 هزار بار به اشتراک گذاشته شد.


@drhesamfiroozi



+چیزی که در کودکی می آموزیم هرگز از خاطرمان نخواهد رفت .

احساس مسئولیت بزرگترین هدیه ای است که میتوانیم به فرزندانمان بدهیم .

چیزی که بسیاری از ما بسادگی از آن میگذریم و پا روی وظایف انسانی و اخلاقی میگذاریم .

صد البته قبل از آن هوشمندانه آن را برای خود توجیه کرده ایم هر چند با بهانه های واهی !


++متن با امانت داری ترجمه شده . منابع اصلی را چک کردم . خبر مربوط به دیروز هست . 3 آوریل2019



وقتی چیزی جزئی از زندگیت میشه دیگه ازش لذت نمیبری .


این چیز هر چی میتونه باشه .حتی آدمایی که دوست شون داریم .


گاهی به هم فرصت بدیم تا جزئی از زندگی مون نباشن .

خوب یا بدش را نمی دونم . به هر حال ما به لذت بردن نیاز داریم .

لذت از دوست داشتن 

لذت از زندگی


آره به هم فرصت دلتنگی بدیم وگرنه برای هم میمیریم ...


روح وحشی

+از دل برود هر آنکه در* دیده رود !