صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


۲۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تلنگری به روح وحشی» ثبت شده است

‍ ■ هیچ وقت بابت عشق هایی که نثار دیگران کرده اید و بعدها به این نتیجه رسیده اید ذره ای برای عشق شما ارزش قائل نبوده اند، افسوس نخورید.

شما آن چیزی را که باید به زندگی ببخشید، بخشیدید. و چه چیزی زیباتر از عشق...


هر رنج دوست داشتن صیقلی ست بر روح. با هر تمرین دوست داشتن، روح تو زلال تر می شود.

گاهی بعضی ها با ما جور در می آیند، اما همراه نمی شوند، گاهی نیز آدم هایی را می یابیم که با ما همراه می شوند اما جور در نمی آیند. 

برخی وقت ها ما آدم هایی را دوست داریم که دوستمان نمی دارند، همان گونه که آدم هایی نیز یافت می شوند که دوستمان دارند، اما ما دوستشان نداریم. 

به آنانی که دوست نداریم اتفاقی در خیابان بر می خوریم و همواره بر می خوریم، اما آنانی را که دوست می داریم همواره گم می کنیم و هرگز اتفاقی در خیابان به آنان بر نمی خوریم!

برخی ما را سر کار می گذارند،‌ برخی بیش از اندازه قطعه گم شده دارند و چنان تهی اند و روحشان چنان گرفتار حفره های خالی است که تمام روح ما نیز کفاف پر کردن یک حفره خالی درون آنان را ندارد... 

برخی دیگر نیز بیش از اندازه قطعه دارند و هیچ حفره ای، هیچ خلائی ندارند تا ما برایشان پُرکنیم. 

برخی می خواهند ما را ببلعند و برخی دیگر نیز هرگز ما را نمی بینند و نمی یابند و برخی دیگر بیش از اندازه به ما خیره می شوند...


گاه ما برای یافتن گمشده خویش، خود را می آراییم، گاه برای یافتن «او» به دنبال پول، علم، مقام، قدرت و همه چیز می رویم و همه چیز را به کف می آوریم و اما «او» را از کف می دهیم. 

گاهی اویی را که دوست می داری احتیاجی به تو ندارد زیرا تو او را کامل نمی کنی. تو قطعه گمشده او نیستی، تو قدرت تملک او را نداری. گاه نیز چنین کسی تو را رها می کند.

و گاهی نیز چنین کسی به تو می آموزد که خود نیز کامل باشی، خود نیز بی نیاز از قطعه های گم شده. او شاید به تو بیاموزد که خود به تنهایی سفر را آغاز کنی، راه بیفتی، حرکت کنی...

او به تو می آموزد و تو را ترک می کند، اما پیش از خداحافظی می گوید: 

"شاید روزی به هم برسیم ...."، 

می گوید و می رود، و آغاز راه برایت دشوار است. 


این آغاز، این زایش،‌ برایت سخت دردناک است. 

بلوغ دردناک است، وداع با دوران کودکی دردناک است، ‌کامل شدن دردناک است، اما گریزی نیست...

و تو آهسته آهسته بلند می شوی، و راه می افتی ومی روی، و در این راه رفتن دست و بالت بارها زخمی می شود، اما آبدیده می شوی و می آموزی که از جاده های ناشناس نهراسی، از مقصد بی انتها نهراسی، از نرسیدن نهراسی و تنها بروی و بروی و بروی...


شل سیلور استاین

قطعه گمشده


@sahaja_yoga

اغلب ما برای انجام کارها راه های سخت را انتخاب میکنیم .

زیرا فکر میکنیم برای امور مهم باید راه سخت را رفت !

و فراموش میکنیم که 

توان ما چقدر است 

انرژی مان محدود است

و شاید از عهده اش برنیاییم !


برای رسیدن به آرزوهای مهم و بزرگ لزوما نباید خودمان را بکشیم . میتوانیم آسان ترین راه را انتخاب کنیم بی آنکه هدف مان را فراموش کنیم .

معنی سخت کوشی افتادن عمدی در یک مسیر سخت نیست .

سخت کوشی میتواند با تلاش سخت برای یافتن آسان ترین راه که از عهده اش برمی آییم آغاز گردد ...


روح وحشی

+اختراعات را اغلب مدیون افراد تنبل اما با پشتکار هستیم .

اشتباه و خطا بخش بلامنازعه ی زندگی هستند .

نمیشه بدون خطا و اشتباه رشد کرد و به واقعیت زندگی نزدیک شد .

حذف هر انچه که روند طبیعی زندگیه باعث میشه ما درجا بزنیم مثل دروع ناخواسته؛ خطا و اشتباهات و ...


آدمی که هرگز اشتباه نکنه یعنی هیچوقت هیچ کاری نکرده !

آدمی که هرگز خواسته و ناخواسته دروغ نگفته یعنی وجود خارجی نداره یا خیلی زود از زندگی حذف شده !


روح وحشی

+وجدان کمک میکنه به سلامت از خطا و اشتباه بسوی واقعیت عبور کنی .

وجدان کمک میکنه از دروغ عمدی که به دیگران و خودت صدمه میزنه بکاهی و دروغ های ناخواسته را کنترل کنی .



💢 «نوار بهداشتی» است، خجالت ندارد


- محمد فاضلی، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی


یک هفته است که به دلیل عضویت در «هیئت ویژه گزارش ملی سیلاب‌ها» در جلسات مختلف، از جمله جلسات بررسی کمک‌رسانی به سیل‌زدگان در ابعاد اجتماعی، فرهنگی و مشارکت‌های مردمی، شرکت می‌کنم.

نکته‌ای در همه جلسات آزارم می‌دهد و دیروز بالاخره مجبور شدم لب به اعتراض باز کنم.


آقایان و خانم‌ها، مقامات و مسئولان سازمان‌های مردم‌نهاد مشارکت‌کننده در کمک‌رسانی، خبرنگار و مجری تلویزیون، همگی از عباراتی نظیر «اقلام بهداشتی مورد نیاز خانم‌ها» و مشابه آن استفاده می‌کنند.

یکی از انسان‌های شریف سازمان‌های مردم‌نهاد با هزار زحمت عبارت «محصولات سلولوزی مورد استفاده خانم‌ها» را برای اشاره به «نوار بهداشتی» استفاده می‌کرد. 


سؤالم این است که آیا شهروندان، بالاخص زنان، در این جامعه باید برای نام بردن، خریدن و استفاده کردن از یک محصول ساده برای نیازی طبیعی، این گونه تحت فشار، خجالت کشیدن و معذب بودن باشند؟


سؤالم ساده است:

آیا زنان با خریدن و استفاده کردن نوار بهداشتی به کسی آسیبی می‌زنند یا کار زشتی می‌کنند؟


قصد مقایسه ندارم و رفتار همگان در زندگی شخصی‌شان محترم است،

اما واقعاً مردان و زنانی که سیگار می‌خرند و در مکان عمومی از آن استفاده می‌کنند، کار بد و زیان‌رسان به حال دیگران و خودشان انجام نمی‌دهند؟

اگر به‌کار بردن واژه «نوار بهداشتی» خجالت دارد، استفاده از نام مواد مخدر، اسلحه‌ها، و ناسزاهایی که عین نقل و نبات بر زبان جاری می‌شوند، زشت‌تر نیست؟


مسئولان تدارکات کمک‌رسانی به سیل‌زدگان خجالت می‌کشند این واژه را به زبان بیاورند

و در نتیجه نه می‌توانند به صراحت بگویند که چه موقع کمبودش هست و نه برای مثال حالا می‌توانند به صراحت بگویند نیاز به این محصول رفع شده و مردم اقلام دیگری ارسال کنند. 


خجالت کشیدن از کاربرد «نوار بهداشتی» و مسخره کردن و طعنه زدن به زنانی که این محصول را خرید می‌کنند و ...، بخشی از گفتمان ضد زن و زجرآوری است که میلیون‌ها زن جامعه ایران را می‌آزارد.


عاقبت این گفتمان ضد زن همان می‌شود که بر اساس یکی از ویدئوهای منتشرشده، کمک‌رسان‌ها به سیل‌زدگان، پشت به زنان، فقط بسته‌های نوار بهداشتی را برای ایشان پرتاب می‌کنند (شاید همه جا این رفتار نادرست انجام نشده باشد). 


اسم‌اش «نوار بهداشتی» است،

برای رفع نیاز طبیعی نیمی از جمعیت انسانی روی کره زمین،

بسیار هم حساس و مهم است،

و محصولی است که تقریباً در یک‌چهارم عمر دوران باروری یک زن به آن نیاز دارد.


از به‌کار بردن نامش خجالت نکشیم،

هیچ زنی را برای آن مسخره نکنیم،

در ادبیات کمک‌رسانی آزادانه و درست از آن استفاده کنیم.


جامعه‌ای که زنان و مردانش از کاربرد نام این چنین محصول ضروری هراس داشته باشند،

در معرض آسیب‌های جنسی و جنسیتی بزرگ‌تر (فقدان خرد جنسی) و بدکارکردی‌های بیشتری است.


منبع: اصلاحات نیوز 


زندگی همین است که میبینی . به دنبال معنا و مفهوم بودن مشغله یا بهتر است بگویم مفری است که خودمان برای خودمان درست کرده ایم تا از حس پوچی فرار کنیم .

حس پوچی هم ناشی از همین نگرش است که به دی ان ای ما نفوذ کرده و ما را با این پیش شرط به دنیای خاکی فرستاده . بیایید اسمش را بگذاریم بدگشت در مقابل فرگشت !

تناقض کلیشه ی ذهنی ما با حس غریزی مان هیچ دستاوردی ندارد به جز همین حس پوچی .


حالا بیایید فرض کنیم که زندگی فقط زندگیست . و معنا و مفهوم هیچ محل اعرابی در این وادی ندارد .

کلا ذهنمان را از شرطی شدگی ها در مورد زندگی رها کنیم .

آن وقت براحتی میبینیم که زندگی پر از رنج و گاهی لذت است . دردمان می آورد ، خوشحالمان میکند ، بیمار میشویم ، بهبودی یافته و ادامه می دهیم و در نهایت میمیریم ...

همین !

این روند واقعی زندگیست . 

نه رمان است و نه تراژدی .

یک طنز تلخ !

میتوانیم بگذاریم چرخش بچرخد این زندگی .

میتوانیم چرخش را روغن کاری کنیم و تعمیر و ...

میتوانیم چوب لای چرخش کنیم .

میتوانیم کلا چرخش را بشکنیم و خلاص !


هر کاری به جز چسباندن چیزی عاریه ای به نام معنا و مفهوم !



روح وحشی

+خود فریبی را متوقف کنیم . بله شجاعت میخواهد .

بپذیریم نامعنایی زندگی را اما ادامه بدهیم ...

گاهی بپذیریم اما از سر خستگی کلهم کات اش کنیم .و غزل بای بای را بسراییم . اگر به این نقطه رسیدیم ...

 اول برویم یک رستوران شیک و غذای خوبی بخوریم . بعد به پارک و بستنی خوران و ...

اگر هم شد یک راندوو هم چاشنی اش کنیم .

بعد ...

بعید میدانم که هنوز هم بخواهیم کات اش کنیم .

این خاصیت ما و زندگیست !


++دنیا فرق است بین بی معنایی و نامعنایی

بی معنایی در مقابل معناست

نامعنایی یعنی کلا حرف از معنا و بی معنا جایگاهی ندارد .



شیطان بر آدمی سجده کرد و گفت اوستا دمت گرم حقا که شیطونو درس میدی !


پول زد روی گرده ی تنگ شراب و گفت کور خوندی دادا این تو نیستی که درون آدما رو میریزی رو دایره این منم ...

میگی نه ؟به دور و برت نگاه کن . ببین آدمایی که یه روز هشت شون گرو نه شون بود وقتی دست شون به مال و منال رسید چطور ذات خودشون را نشون دادن !

از این به بعد نگین می صافی . بگین پول صافی !


روح وحشی

+اشرف مخلوقات در خدمت اسکناس 

احتمال صفر یعنی اینکه من دستم را ببرم توی کیسه ای که همه ی مهره هاش سیاهه و انتظار مهره ی سفید تو دستم داشته باشم  !

امید یعنی یک کار احمقانه برای گول زدن ذهن وقتی میدونی از مهره ی سفید هیچ خبری نیست .


چقدر خوبه که بپذیریم شکست خوردیم بی اونکه بگیم 

شکست یک تجربه است

هنوز هم امیدی هست

تا زندگی هست میشه تلاش کرد و امیدوار بود


چقدر خوبه که بتونیم آگاهانه دست از این مزخرفات برداریم .


 ! Just say I'm a loser and give up


روح وحشی

+ترجیح میدم یک لوزر باشم تا یک احمق خودفریب ! 


++احتمال صفر هم جزئی از دامنه ی مقادبر احتمالاته دیگه !

می ترسیم 

از اونی که هستیم 

چه از لحاظ اجتماعی و چه از لحاظ شخصیتی و جسمانی و روانشناختی و ...

از قضاوت مردم می ترسیم 

از اینکه بگن ...

وای چی بگم به ...

حالا در مورد من چه فکری می کنن ...

.

.

.

ما از خودمون میترسیم  

از اینکه بریم زیر سوال 

از اینکه بگیم خب من اینم دیگه !


پس دروغ میگیم

گنده گنده هاش رو به خودمون .

و کوچیک هاش رو به دیگران !

دروغ مثل اژدهای هزار سره 

مثل گوله برفی که وقتی پایین میاد شده یه کوه برف !

دروغ روان را بیمار و فاسد میکنه چون نمیذاره با ترس هامون روبرو بشیم . 

و این مانع بزرگی میشه سر راه ما .

سر راه !


ممکنه بگی : اگه راست بگم که کی هستم و چه میکنم اونوقت دیگران هزار فکر میکنن و هزار حرف میزنن و توی زندگیم دخالت میکنن و تشنج ایجاد میکنن و ...

آره همینطوره . اوضاع فرهنگ ما ایرانی ها بدجور خرابه . موافقم .

اما بدتر از اون خود ما هستیم که بوی گند فرهنگ مون ؛ لجنزاری که توش زندگی میکنیم دیگه به مشام ما بد نمیاد . بهش عادت کردیم .

اوضاع ما ایرانی ها خیلی وخیم ه . 

دروغ و ریا و تزویر

چشم هم چشمی

فضولی و قضاوت و دخالت

خودشیفتگی

ناآگاهی

کلاهبرداری 

رشوه دادن و گرفتن

ترس و ترس و ترس از همه چیز و همه کس ...


ما افتادیم توی گنداب و گذار ناممکن ...


روح وحشی

+از ته ته ته دل تلنگری به روح وحشی ...

شدیدا به حریم خصوصی معتقدم . سکوت میکنم . زندگی شخصیم را شخصی نگه میدارم و از حریم ام دفاع میکنم . وقتی حرف میزنم که خودم احساس کنم لازمه . دروغ به دیگران ...حداقل موارد . 

دروغ به خودم ...از سر ناآگاهی ، فکر کنم آمارش را دارم درمیارم .

+weeping meadow

prayer

Eleni Karaindrou


تقدیم به شما

لینک


وقتی این را میگیم دقیقا میریم همون را انجام میدیم !


انگار مغز دقیقا دستور عکسش را میگیره !


شایدم داستان چیز دیگه است . انکار تمایلی که ضد ارزش هست . 

 و غلبه ی تمایل ناخودآگاه بر خودآگاه !



روح وحشی

+هر چه پیش آید خوش آید .

دم لحظه گرم ...

قلب ، مهمانخانه نیست که آدم‌ ها بیایند دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند... قلب، لانه‌ ی گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود و در پاییز باد آن را با خودش ببرد..


قلب؟ راستش نمی دانم چیست ، اما این را می دانم که فقط جای آدمهای خیلی خوب است!


نادر ابراهیمی



+داش مشتی ها میگن : دل که کاروانسرا نیست بیان و برن !


++دل حرمت داره . اگر حرمت دل را شکستیم یعنی حرمت مهربانی و انسانیت را 

حرمت عشق را شکستیم .

و اگر چنین کرده ایم به نظرتون هنوز میتونیم به خودمون بگیم انسان ؟!



ما از نسل مردهایی هستیم که زن‌ ها بزرگمون کردن اما نمی ‌دونم آیا زنی وجود داره که بتونه با ماها کنار بیاد ؟


ما روی صندلیهای ردیف جلویی نشستیم و داریم به نمایش عظیم عذاب دادن همدیگه نگاه می‌ کنیم. همه دنبال این هستیم که به آرامش روحی برسیم. عموما کسی به آدم گوش نمی ‌ده ، فقط منتظرن نوبت صحبت کردن خودشون برسه ، ولی وقتی که مردم فکر می ‌کنن که داری می ‌میری تازه اونوقت شروع می‌ کنن به حرفات گوش کنن ...

فیلم ‏Fight Club 


+مدام با خودم میگم هی گوش کن ببین دیگران دارند چی میگن . تو که خودت میدونی چی توی چنته اته !


++اسم پست را اسم فیلمی گذاشتم که دیالوگ مال اونه .

.LIFE IS A BIG FIGHT CLUB

?ISN'T IT



روح وحشی



- تونــی: یه روز داشتم یه فیلم ازین یارو "برد پیت" میدیدم. سـِـون!

فیلم خوبیه قبلا ندیده بودم؛ اما نصف فیلم رو که دیدم فکر کردم مزخرفه! به من چه این یارو قاتله چه خـَریه ...! اصلا دردی از زندگی من دوا میکنه؟ این شد که خاموشش کردم.


= روانشناس: خوش بحالت. بجاش چیکار کردی؟


- تونی: رفتم تو حیاط، با ذره بین مورچه آتیش زدم ...


فیلم The Sopranos


+در همه ی ما قاتلی ساکت و مرموز وجود داره . قاتلی که یا ازش خبر داریم و یا نداریم .شاید هم می دونیم هست و به اون اقرار میکنیم یا انکار . 

سایه هامون را نمیبینیم یا نمیخوایم ببینیم ...

لابد به خودمون میگیم : ای بابا دنیا ارزش این حرف ها را نداره . دو روز دنیا را صرف پیدا کردن سایه ها بکنیم که چی بشه آخه ؟ مگه فقط ما عیب و ایراد داریم و بقیه همه خوب و بی نقص هستند ؟!


++ توی آینه به چشمام نگاه میکنم و به خودم میگم :

راستش را بگو تو کی و چی را کشتی ؟!

و به رسم یافتن سایه ها با خودم تکرار میکنم من قاتلم 

من قاتلم ...


روح وحشی

+خیلی چیزها هست که دلمون نمیخواد ببینیم . خیلی چیزها ...


گاهی بهترین حربه نه برای ضربه ی کاری به دشمن یا حریف بلکه برای آرامش چیزی نیست جز سکوت .


سکوت معمای بزرگیه که بندرت میشه صد در صد حل اش کرد . معمولا در مواجه با سکوت ما پاسخ را حدس میزنیم . گاهی قریب به یقین و گاهی غریب به یقین !


سکوت در مقابل ورود به حریم خصوصی پیام قاطعانه تری داره تا اینکه توی چشمای طرف نگاه کنی و بگی : وارد حریم خصوصی من نشو !

اینجا که اروپا نیست . مردم ما براحتی به خودشون اجازه می دن وارد حریم دیگران بشن و حتی برای دیگران نسخه بپیچین و تعیین تکلیف کنند !

وقتی رفتار عامه ی مردم را بشناسی در مواجه با این رفتار نه با خشم منفعلانه بلکه مهربانانه ، لبخندی میزنی و رد میشی .

واقعا لازم نیست چیزی بگی مگر وقتی که طرف مقابل رفتارش ایجاد مزاحمت کنه !

در این سالهای وبلاگنویسی  کامنت های زیادی دریافت کردم که به مرز مزاحمت رسیده و حتی از اون رد شده . اوایل ناراحت میشدم الان فقط حذف شون میکنم .

Just Ignore

سکوت در مذاکرات باعث میشه طرف مقابل به حدس و گمان روی بیاره و شروع کنه واکنش نشان دادن و دست خودش را رو کنه . شایدم دقیقا کاری را انجام بده که ما میخوایم !


اغلب ما تحمل سکوت را نداریم . در تنهایی هامون فورا تی وی یا دستگاه پخش موزیک را روشن میکنیم . کنار دوست و خانواده ممتد حرف میزنیم . واقعا نگران چی هستیم ( از خودم زیاد میپرسم این سوال را) اینکه به ما انگ هایی بزنن :

اخم کرده

قیافه گرفته

ناراحته

ما را داخل آدم حساب نمیکنه

یه چیزی شده

و ...

نگران این برچسب ها هستیم و شروع میکنیم حرف زدن . نه البته همیشه از روی میل ...


روح وحشی

+منم دچار شکستن سکوت در مواقعی که دلم نمیخواد هستم . برای همین بیشتر تنهایی را ترجیح میدم .

++گاهی میمیرم برای اینکه حرف بزنم . شوخی کنم . بحث و گفتگو کنم . اما بندرت ! 


اول یک ماجرای کوچولو اما نه بی اهمیت را براتون تعریف کنم و بعد برم سر اصل مطلب .


چند روز پیش خونه ی یکی از دوستام بودم که تلفن زنگ زد و دوستم به مدت یک ساعت پای صحبت با کسی بود که مجال حرف زدن به اون نمی داد .

منم که بوق ! انگار نه انگار ناهار دعوتم کرده . کلا محو تلفن بود .

خلاصه حرف هاشون که تمام شد و تلفن را قطع کرد با خوشحالی اومد و گفت می دونی کی بود ؟ 

گفتم نمیدونم . کی بود؟!

گفت زری بود دیگه . وای نمی دونی چقدر حرف زد . چقدر خوشحال بود که با من حرف می زد دوباره و ...

من هاج و واج نگاش میکردم . 

گفتم بعد از مدت ها ؟!

اون که هر وقت دلش میگیره میاد سراغ تو و حسابی که انرژی و وقت و اعصاب ات را خرج خودش کرد و خسته شد باز غیب میشه .

تو دیگه عجب خری هستی آخه !!!!

شروع کرد دفاع از خواهرش و که اینجوری نیست و منو دوست داره و ...

گفتم ببین دوست من یک ساعت تو پای تلفن بودی یا نه ؟

گفت خب آره . حالا که چی ؟

گفتم فقط داشتی میگفتی : آهان . بله . خب ؟ 

نشنیدم حتی بگی مرسی یا خوبم یا بد نیستم ...


آخه دیوانه جان اگر واقعا دلش برای تو تنگ شده بود . اگر براش مهم بودی و اگرهای دیگه ، نباید لااقل حال تو را میپرسید ؟! 


اون زنگ زده بود تا با خواهر باحال و مهربونش حرف بزنه و درد دل کنه و خلاصه طبق معمول مصرف ات کنه .

و توی خر هم که مثل همیشه باز رابطه ی یکطرفه را شروع کردی تا وقتی دلش را زدی باز بره حاجی حاجی مکه ...


ایندفعه اون منو هاج و واج نگاه کرد و گفت خب میگی چه کار کنم ؟!


گفتم هیچی فقط زود جوگیر نشو و فریب نخور .


نه فقط زری بلکه خیلی از آدما و روابط همینجوره . کاملا یکطرفه .


یکی مصرف میکنه . یکی مصرف میشه .

یک رابطه ی بیمار .

این رابطه میتونه بین هر دو نفر باشه . چه رابطه ی عاطفی و چه کاری و چه روابط دیگه .


در یک رابطه ی سالم دو طرف در کفه های برابر هستند .

گاهی یکی مصرف میکنه گاهی طرف مقابل و تعادل برقراره .


خلاصه اینکه :

اغلب برگشت ها در روابط بیمارگونه و نامتعادل برای مصرف دوباره طرف مقابل هست و نه از روی محبت و احساس صمیمیت و مسئولیت نسبت به حال و وضع طرف مقابل .

مصرف کننده برمیگرده تا حال خودش را خوب کنه وگرنه حال طرف مقابل پشیزی براش اهمیت نداره .



نگام کرد و رفت ...

وقتی برگشت دیدم چشماش قرمزه .

منو بغل کرد و گفت راست میگی .ممنون که بیدارم کردی وگرنه باز کارم میکشید به قرص اعصاب و دعوا با بچه ها ...



روح وحشی

+ساده لوح نباشیم . به روابط نامتعادل نه بگیم . به آدمهایی که فقط میخواهند ما را مصرف کنند و هیچ احساس مسئولیتی نسبت به ما ندارند نه بگوییم .

++ذوق مرگ نشویم از همه ی بودن ها . گاهی وقتی خوب مصرف ات کردند تو را از زندگی شان بیرون پرت می کنند . بهانه هم زیاد دارند . بهانه هایی که خودشان میتراشند و هیج وجه ی واقعی ندارند .

و اگر برگشتند و ابراز علاقه کردند گول نخوریم چون برای مصرف مجدد ما آمده اند بی آنکه ذره ای مصرف شوند .

محبتی در کار نیست !


+++آدم ها بدنبال تکرار لحظات خوش گذشته و خوب شدن حال خودشان هستند . این کاملا طبیعی است . اما این طبیعی نیست که یک طرف به خیال وجود مهر و محبت و صمیمیت اجازه بدهد طرف دیگر چند صباحی از او سواستفاده کند و بعد هم غیب شود .

محبت کن و در کنارش محبت بگیر .

این معامله نیست . ویژگی یک رابطه ی سالم و متعادل است .


هر رابطه ی سالمی در دل اش یک نکته ی مهم دارد که اگر نبود یک رابطه ی بیمار است :

احساس مسئولیت 

من را بگذارید بمیرد 

.

.

این شهر مرا با تو نمیخواست عزیز

.

.


یک تو این وسط گم شده است 


در ادامه بخوانید / از علی رضا آذر

اغلب از سر ادب و رفع تکلیف می پرسند :

چه خبر ؟خوبی ؟


تو هم از سر ادب و رفع تکلیف میگی خوبم ممنون .


چرا باید راست اش را بگی ؟

چرا باید برای کسی که حال و روزت براش اهمیت نداره یا اساسا خوش اش نمیاد که بدونه حال تو خوب نیست ، خودت را بریزی بیرون ؟!

در حال مرگ هم که باشم میگم خوبم !

کسی که تو براش اهمیت داری با یک دو دو تا چهارتای ساده هم میفمه حال و روزات خرابه و به دادت می رسه .

خیلی سخت نیست فهمیدن این که کسی احتیاج به کمک یا حضورت داره ...


نمیگم از سر ادب و ...نپرسیم حال هم را .

نمیگم دوست و رفیق و خانواده جام جهان نما دارند و میفهمن که حال مون خرابه .


حرف من اینه که اگه نسبت به هم احساس مسئولیت کنیم با یک بررسی ساده ی ذهنی هم میتونیم اوضاع را تخمین بزنیم .


هی ...

به داد هم برسیم . لازم نیست حتما صدای داد را بشنویم . عقل و شعور و احساس که داریم !

بعضی آدما اونقدر مغرور هستند که تا لب مرگ هم نق نمی زنند .

حواسمون به اینها بیشتر باشه !


روح وحشی



خیلی ساده است . حتی بچه های مهد کودکی این را میفهمند .

وقتی کسی را دوست داری نسبت به اون احساس مسئولیت میکنی .

اگر نکردی مطمئن باش که داری اداش را در میاری !


مگه میشه کسی را دوست داشت و حال و روزش ؛ سلامتیش ؛ امروز و فرداش ؛ مشکلاتش ؛ وضعیتش به هر لحاظ برات مهم نباشه ؟!

وقتی کسی را واقعا دوست داری حال و وضعیتش میشه حال و وضعیت خودت .

میشه دغدغه ات .

برای کمک و مهر و محبت همیشه آماده ای ...

روح وحشی

+لطفا خودمون را گول نزنیم ...


بیایید با هم یک سفر بریم به کف هرم مازلو .

ببینیم اونجا چه خبره و چی کم و کسر داریم ؟!

طبقه ی همکف که حال و روزش مشخصه :

آب ؛ غذا ؛ تنفس ؛ خواب و سلامت .  کلا فیزیولوژی !

اما طبقه ی اول ؛ منابع ؛ شغل ؛ اخلاقیات خانواده و...کلا امنیت !

طبقه دوم بازم خانواده ؛ عواطف و ...کلا عشق و  وابستگی !

طبقه سوم هم احترام و اعتماد بنفس و ...کلا عزت نفس !

و طبقه آخر هم که خلاقیت و حل مشکل  ...کلا شکوفایی و تعالی فردی !


خوب که نگاه کنیم جنبه ی اصلی و پایه و اساس این هرم بر عواطف انسانی و روابط و احساس امنیت استواره .

سلامتی که در طبقه ی همکفه شامل سلامتی روح و روان و جسم میشه .

از طرفی انسان یک موجود اجتماعی و عاطفی هست .

پس برای شکوفایی ما نیاز به عشق و محبت  ؛ خانواده و دوستان خوب ؛ عشق و صمیمیت و آرامش داریم .


با هم مهربان باشیم .

محبت کردن و محبت دیدن هر دو برای یک زندگی آرام و موفق ضروریه .

اگر نتونیم پاسخ درستی به غرایز و نیازهامون بدیم . اگر نیازهامون را سرکوب کنیم . این موضوع به کشمکش درونی می انجامه و ما بیمار میشیم (  طبقه ی همکف رطوبت میگیره و خودتون حساب کنید چه بر سر طبقات بالا میاد )

یک ایگوی عاقل و پخته سعی میکنه پاسخ درست و منطقی به درخواست های اید بده . اید نیازهاش را فریاد میزنه . نمیتونی بی توجهی کنی . اگرگفت تشنه امه و مثلا نوشیدنی گاز دار میخوام نمیتونی بذاری از تشنگی بمیره . با آرامش و برآورد وضعیت بهش آب میدی و  گاهی هم در صورت امکان همون نوشابه اما به اعتدال .

ما به عشق همراه صمیمیت و محبت نیاز داریم  .عشق همراه تعامل . گفت و شنید . محبت . 

اگر از خودمون دریغ اش کنیم . اگر سرکوبش کنیم . اگر بجاش چیزهای تقلبی و فیک بدیم .شاید در کوتاه مدت گول بخوره ( نفس) یا تحمل کنه اما وقتی در دراز مدت خبری ازاصلیه نشه و عقده ها روی هم انباشته بشه  ، چه بر سر ما میاد؟!

بیمار میشیم .

یک فرد افسرده میشیم .

به الکل ، مواد ، 3کس ، روابط موقت ، روابط سطحی ، خودفریبیو  در بهترین حالت به فعالیت های جایگزین مثل کار و هنر و ورزش اما بصورت افراطی پناه میبریم که در نهایت این ره به ترکستان ختم میشه !! از اونجا که هنوز خواسته ی اید برآورده نشده و مشکل روز به روز بیشتر شده اونوقت که ما هرگز به طبقه ی بالا و موفقیت نخواهیم رسید !


عاشق باشیم .

عشق بدیم .

عشق بگیریم.


عشق ، سلامتی ما را تضمین میکنه .

وقتی تونستی پیداش کنی دو دستی بچسب اش . ازش نگهداری و مراقبت کن . از دست اش نده . توی این زندگی کوتاه هیچی ارزش این تلاش ها را نداره مگر عشق . چرا که فیزیولوژی این حیوان متکلم بر پایه عشق ورزی نهاده شده .

یک مادر

یک دوست

یک شریک عاطفی

یک هموطن

یک انسان دوست

.

.

.

و بالاخره یک انسان...


همه ی اینها بی عشق دیگه وجود ندارن . ناقص هستن . بیمارن یر ازعقده های مخرب هستند .

از سرکوب خودمون بپرهیزیم و بجای اون عاقلانه نیازهامون را تامین کنیم .

ما عقل داریم .

توان گفتمان کلامی داریم .


پس میتونیم مشکلمون را حل کنیم !



روح وحشی 


تغییر ، جزئی ثابت از جریان زندگیه . 

وقتی فیلسوف یونانی هراکلیتوس * گفت هرگز در یک رودخانه دو بار پا نمیگذاریم معنیش عدم ثبات زندگی نیست . منظورش این بود که تغییر، جریان مداوم و ثابت زندگیه.  یا به بیانی ؛ زندگی بطور ثابت و ذاتا در حال تغییره !


و ما اگر خودمون را با این تغییر هماهنگ نکنیم قطعا باختیم !

ممکنه تاکتیک یا استراتژی در گذشته بارها جواب داده باشه اما الزاما معنیش این نیست که امروز هم جواب میده !

و اگر جواب نداده احمقانه است اگرباز همان روش را تکرار کنیم . (یکی از سوگیری های شناختی ) . 

انعطاف پذیری و تطبیق با شرایط نشان از هوش و پختگی داره . 

اگر طالب موفقیت هستیم بهتره گذشته صرفا منبع تجربه باشه و نه سناریویی که باید تکرار بشه !

گذشته ها گذشته پس بیایید امروز جدید و بهتری بسازیم !


شاید دیروز خیلی خوب و خوش بوده باشیم اما تکرارش نه عاقلانه است و نه در مسیر موفقیت . چون نه امروز دیروزه . نه شرایط همون و نه ما آدم دیروزیم !

روح وحشی

+Let say  welcome to negotiation reaching a compromise on the current confilic .What's your terms&points 


++

*

هراکلیتوس پایداری و ثبات در عنصرهای جهان را رد می‌کرد و معتقد بود همه چیز در جهان در سیلان است؛ تا آنجا که وی گفته‌است: "هیچکس نمی‌تواند در یک رودخانه دوبار گام بنهد". با وجود تغییر و سیلانی که از نظر هراکلیتوس در تمامیِ چیزهایِ جهان وجود دارد، وی لوگوس را تنها چیزِ ثابت و ایستای جهان می‌دانست. پژوهشگران لوگوسِ مورد اشارهٔ هراکلیتوس را «قانونِ حاکم بر جهان» می‌دانند. قانونی که تضاد، نمودِ اصلیِ آن است. ستیز و کشاکش میانِ اضداد، از نظر هراکلیتوس یگانه واقعیت و عدالتِ جهانی بود. به همین ترتیب، هراکلیتوس حتی جنگ را نیزعدالت و امری عمومی می‌دانست. وی را به دلیلِ نظری که در موردِ ستیز اضداد داشت، پایه‌گذار دیالکتیک می‌دانند.

منبع ویکی پدیا



وقتی خبری را در شبکه های اجتماعی میخوانیم که بدجور آن جای مان را میسوزاند و به رگ غیرت مان بر میخورد و از خودمان خجالت میکشیم که چرا ساکت مانده ایم ؟!

بلافاصله قیافه ی فاتحان را گرفته و خبر را بازنشر یا به زبان اجنبی فوروارد میکنیم و یک نفس راحت میکشیم ...


وجدان و غیرت و آن جای مان آرام میشود ...


روح وحشی

+اگه دروغ میگم دماغم دراز بشه ...


زندگی لوکس و شیک


سفر اعم از ایران و خارجه


اقامت در هتل 5 و 4 استار


محبوب دل ها بودن


جوانی


و خیلی چیزهای دیگه . 

اما از خودم میپرسم

 به چه قیمتی ؟!

آیا ظرفیت اینهمه خوشی را دارم ؟!

و آیاهای از این دست ...


روح وحشی

+ساده زیستی را پیشه ی خود کردم اما از زندگی لوکس خوشم میاد .

این را به خودم میگم نه تو !

قبله عالم به سلامت، رعیت گرسنه اند امر ملوکانه چیست؟!


+ مالیات را افزایش دهید گرسنگی یادشان می رود، پدرسوخته ها!


 قهوه تلخ




چقدر از مشکلات ما در زندگی به همین روش حل شده و خواهد شد اگر حواس مان نباشد ؟!


مشکل جدید و حتی به ظاهر مهمتری جلوی پایمان گذاشته میشود . مشکلی که حل شدن اش به نفع همان کسی است که مسئول حل کردن مشکل اصلی است !

و ما مشغول چیزی میشویم که نه تنها سودی برایمان ندارد که حتی به ضرر ماست ...




امروز سرمان گرم باخت به ژاپن است بی آنکه بپرسیم اصلا چرا باید اینقدر فوتبال برایمان مهم باشد ؟  چرا و چگونه یک دفعه فوتبال شد همه ی زندگی ما وقتی کار نیست . وقتی مردم گرسنه اند ؟ وقتی انتشاراتی ها یکی یکی تعطیل میشوند . وقتی دیگر نه مدرسه امن است و نه دانشگاه برای جگر گوشه هامان .

واقعا چرا همه چیزمان شده فوتبال ؟ آیا حیثیت ایرانی در زمین فوتبال نجات پیدا میکند ؟ جایی که دختران و زنان مان را راه نمی دهند . جایی که حرف های رکیک و شکستن صندلی تمرین میشود ؟ به کجا می رویم که نمیفهمیم چه برسرمان آمده است !



باید خودمان را بشناسیم .

باید دیگران را بشناسیم .

باید زندگی را 

     راه حل های خوب زیستن را 

        باید عاقلانه زیستن را خوب خوب بشناسیم !



sahaja_yoga@


طرف دیوونه شده !

.

.

دیوونه نشده . فقط پوزه بند گرگ درونش را باز کرده ...

نقابش را برداشته ...

خط قرمزی نداره ...




تا حالا اگر سکوت کرده ...

تا حالا اگر به نظرت یک پارچه آقا یا یک پارچه خانوم بوده ...

اگر تا حالا بهش میگفت عجب انسان شریفی ...

و ...

فقط و فقط پشت منفعت طلبی یا ترس پنهان شده بوده !



بالاخره دیوانه از قفس پرید !



+بعد از چهل سال زندگی با همسرش ؛ ناگهان نقاب از صورت ظاهر انداخت و آنچه انتظار نمی رفت اتفاق افتاد .

زن شوکه شده بود . نمی دانست بگرید از رنج فریبی که خورده بود و یا فریاد برآورد بر سر مردی که عقل از کف داده و دهان به یاوه بازکرده بود .

سیاهی شب را به سپیدی روز واگذار کرد بی آنکه پلک برهم نهاده باشد . شب تمام شد بی آنکه بهت او پایان یافته باشد .

پیوسته با خود می گفت :

ناگهان از کجا سربرآورد چنین حیوان درنده ای ؟!

از کجا ؟!

و زار میگریست به حال خود .

به حال زنی که از گرگی در لباس انسان نطفه ای در زهدان نهاده و زاییده و او را بالیده بود ...



من اما ، در این چهل سال ، جسته و گریخته چنگال ها و برق دندان های گرگ را دیده بودم و نرم نرمک به زن هشدار داده بودم .

اما زن باور نکرده بود زیرا که نمیخواست چنین صفت کریهی را به شوی خود به یک پارچه آقا به انسان شریفی که میشناخت نسبت دهد .


و من نیز

آری من نیز شوکه شده بودم ...


روح وحشی

+خوشبینی فریبکار مرا هم  به بند کشیده بود .





■ مردِ دانا انسان را چنین می‌نامد: جانوری با گونه‌های سرخ.


دوستانِ من! مردِ دانا چنین می‌گوید: شرمساری! شرمساری! شرمساری! این است تاریخ بشر!


از این رو، مردِ بزرگ وار هرگز کسی را شرمسار نمی‌کند و خود از دیدار دردمندان شرمسار می‌شود.


اگر بنا باشد که اهلِ رحم باشم، نخواهم که آن را بر زبان آورم. و رحم آوردن ام همان به که از دور باشد.


همان به که پیش از آن که بشناسند ام، چهره نهان کنم و بگریزم. دوستانِ من! شما را نیز می‌فرمایم که چنین کنید.


به راستی، بهر دردمندان چه‌ها که نکرده ام. اما از آن زمان که آموخته ام خود را شادتر کنم این کار را همیشه به از آن کار یافته ام.


انسان از آغازِ وجود، خود را بسی کم شاد کرده است. برادران، «گناه نخستین» همین است و همین!


هر چه بیش تر خود را شاد کنیم، آزردنِ دیگران و در اندیشه یِ آزار بودن را بیشتر از یاد می‌بریم.


هرگاه که دردمندی را هنگام درد کشیدن دیده ام، از شرم اش شرمسار شده ام، زیرا به یاری برخاستن ام غرور اش را پایمال کرده است.


زیرِ بارِ منت های بزرگ بودن کینه توز می‌کند نه سپاس گزار...


«چیزی را آسان نپذیرید! با پذیرفتنِ تان بر بخشنده منت گذارید!» چنین است اندرزِ من به آنانی که چیزی برایِ بخشیدن ندارند.


اما گدایان را یکسره باید از میان برداشت! به راستی، ایشان را چیزی دادن مایه یِ برآشفتگی ست و چیزی ندادن نیز.


یک وجدان ناراحت به انسان آزار کردن می‌آموزد.

به راستی بهتر است انسان عمل شر انجام دهد تا اینکه اندیشه پست و کوچکی را در خاطرش بگذراند. از آنجا که شرارت خودش اقرار می کند (من بیماری هستم!)، اما اندیشه ی پست خود را پنهان می کند تا اینکه سر تا پای آدمی را تسخیر کند


با آدمیان زیستن دشوار است، زیرا خاموش ماندن بسی دشوار است.


بزرگ ترین بیدادِ ما نه به آن کسی ست که از او بیزار ایم. بل با کسی ست که با او هیچ سر و کارِمان نیست.


و چون دوستی با تو بدی کند، با او بگو: «آنچه با من کرده ای بر تو بخشودم. اما آنچه با خود کرده ای را چه گونه توانم بخشود؟»


دل را نگاه دار! دل چو رفت سر نیز چه زود از پیِ دل می‌رود!


وای بر آن عاشقانی که از رحمِ شان برتر، پایگاهی ندارند.



چنین گفت زرتشت

 گفتارهای زرتشت بخش دوم

 درباره‌ی رحیمان

فردریش نیچه 

ترجمه‌ی داریوش آشوری


نکته : نوشته ها هیچ ارتباط اسنادی و واقعی با زرتشت ندارند .



@sahaja_yoga


همچی میگه شما خیلی حساس هستید که انگار مثلا یه بیماری روانی دارید یا کلا از مخ راحتید .

یه چی توو مایه ی فحش میمونه این جمله !


ته اش یعنی که خانم محترم شما بیراه حرف میزنید و دوزار حرف تون حساب نیست .

یعنی کلا قابل ایگنور هستید و وقت من را نگیرید !


روح وحشی

+ اگه یه دستگاه حساس متر( نه حساسیت سنج ) اختراع بشه کلا در دکون اینا بسته میشه .

++کافیه بگی مثلا حساس بودن بهتره یا سیب زمینی بودن ؟!

یا سکوت کنی و نگاه عاقل اندر سفیه با یک :) و دفعه ی بعد سر فرصت مناسب بگی شما خیلی حساس هستید انگار تا مثل اصغر ترقه بپر بالا !

چون خوب میدونه پشت این جمله ی قشنگ یک شیر درنده خوابیده 😂

++حساسیت یعنی هنوز زنده ای و روح و جان و ذهن تو به زندگی واکنش نشان میده . صد البته که بهتره افسار اسب چموش عواطف را کنترل کرد تا آسیب نزنه ! 


این جمله با وجود ظاهر ناخوشایند و شاید با چاشنی توهین آمیز بودن یکی از ادیبانه و پرکاربردترین جملات عصر حاضر است .


سکوت ، حرف زیادی برای گفتن دارد اگر به جا باشد . نه جایی که جایز که نیست بلکه حماقت و حماقت و حماقت است .


جایی که داری از درد جان می کنی اما یا حالش را نداری یا جرئتش را تا حداقل یک آخ جانانه بگویی !

تحمل کردن و صبوری و مدارا همیشه نشانه ی عقل نیست . نشان میانه حالی و اصلا بیحالیست !

آدم بالغ رویه اش را به گونه ای انتخاب میکند که نتیجه ای درخور بگیرد اما خوار و ذلیل نشود !

مهم نیست دیگران چه قضاوتی میکنند . مهم این است که در خلوت خودت به خودت ببالی و افتخار کنی و نگویی ای کاش چنان کرده بودم و چنان گفته بودم .

علی الحال بی جا حرف زدن عواقب بدتری دارد بخصوص از نوع زبان سرخ و اراجیف و ...


روح وحشی

+پرگویی کردم انگار !

«در باب اشرف مخلوقات»


بعضیها را هوا برداشته که اشرف مخلوقات هستند و حتما نظر کرده ای چیزی هم هستند که سیارات و ستارگان و منظومه ها و کهکشانها همه برای آنها خلق شده تا با یک وجب قد روزی چند بار خشتک مبارکشان را پایین بکشند و شاهانه بر فراز چاه مستراح جلوس بفرمایند سپس در حالیکه ...

ادامه ی پست قبل ؛ انسان گرگ انسان است .


نمایشنامه ی کمدی نوشته شده توسط Titus Maccius Plautus رم قدیم   . در ادامه دلیل شهرت این نمایشنامه را بخوانید : 


عبارتی که اولین بار در نمایش‌نامه آسیناریا نوشته پلوتس آمد و سپس تامس هابز از آن استفاده کرد .


اولین نسخه کتاب شهروند که در سال ۱۶۴۲ منتشر شد.تامس هابز در این کتاب بود که برای اولین بار این جمله را آورد.


در ادامه بیشتر بخوانید :