صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


۷۷ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

‍ ‍ " پلاسکو، لکنت خیابان جمهوری"





 بابلی‌ها گفته بودند «بیایید برای خودمان شهری با برجی بلند بسازیم که سرش در آسمان‌ها باشد، بیایید برای خودمان نامی پیدا کنیم مبادا که بر پهنه زمین پراکنده شویم» و سپس برجی ساختند که انتهایش در آسمان‌ها بود و وقتی فرو ریخت، آدمیان پراکنده شدند و دیگر به زبانی مشترک حرف نزدند. پلاسکو، آن زبانِ واحدی‌ست که برجِ بابل‌گون، فرو ریخته و آدمیان دیگر زبانِ واحدی بنامِ «پلاسکو» ندارند که سخن بگویند. سکوت، جایِ پلاسکو را گرفته است. آنهایی که در پلاسکو بودند، سرگردان شده‌اند. فضایِ جلویِ ساختمانِ پلاسکو را سکوت و لکنت گرفته است. نورها و صداها غایب‌اند. «چیزی» نیست که بشود به آن نگریست جز باقی مانده‌ی جسدی که به هیچ خیره شده است، با حدقه‌ای بی‌چشم؛ تهی. هفده طبقه‌ی رنگ و نور و صدا «نیست». پلاسکو آنقدر سوخته است که دیگر حتی نمی شود تبدیل به نوستالژی‌اش کرد هنوز. داغ است همچنان، نمی‌شود دست به گزینش حافظه زد و فراموش کرد آن همه «غبار» و «آتش» را. پلاسکو هنوز تنِ به نوستالژی نداده است. در حافظه نیز تبدیل به سکوت و لکنت شده است. پلاسکو همچنان غبار است در ذهن و حافظه؛ هنوز کنار نرفته است تا بشود گذشته را دید، خاطرات را بازخوانی کرد و دست به گزینش زد. پلاسکو، سکوت و لکنت است حالا، که پراکنده کرده است همه را. 

بلندترین ساختمانِ گذشته‌ی شهر دیگر نیست و اهالی شهر از جلویِ محلِ فقدانِ آن می‌گذرند، در سکوتی هم‌جنسِ سکوت آن مانکن‌های بی‌تحرکِ لابه‌لای آهن‌ها و آتش؛ در لکنتِ چهارراه استانبول، در لکنتِ انتهای خیابان جمهوری.


مسعود ریاحی

masoudriyahi@

سوگیری‌های شناختی: خوشه‌انگاری


وقتی خبر را خوندم خیلی دلم گرفت . چقدر با صمیمیتی که توی صدا و چهره اش بود دل های ما را شاد میکرد .


سرطان داشت و با درد دست و پنجه نرم میکرد و کمتر دیده میشد اما تکرار برنامه های سال های جوانیش باعث میشد که فراموش نشه . 

حافظه ی تاریخی ما ایرانی ها خیلی ضعیفه اونقدر که بزودی او هم از یاد ما میره ...

اما خانواده هرگز رفتن عزیزان را فراموش نمیکنند .

هرگز ...


روح وحشی

✅ تمامِ سفرهای‌ پختگی و بالغ شدن از یک جدا شدن شروع می‌شود؛


جدا ‌شدن از احساس امنیّت

جدا شدن از حس قدرت

جدا شدن از وابستگی ها

جدا شدن از هرچیزی که فکر می‌کنیم بدون آن هیچ خواهیم شد


اوشو



فلسفه چیست؟


قسمت اول


■ بهترین راه نزدیک شدن به فلسفه پرسش در خصوص چند سوال فلسفی ست:

«اینکه جهان چگونه به وجود آمد؟

آیا در پس هرچه روی می دهد اراده یا مقصودی نهان است؟

آیا پس از مرگ حیاتی هست؟»

و پرسش هایی از این دست....

در این بین تنها چیزی که به آن نیاز داریم تا فیلسوف خوبی شویم قوه شگفتی است.




تو از من فرزندی نخواهی داشت

شعری برایت نخواهم سرود

و عاشقت نخواهم بود

 تو اما بسیار شیرینی

 کودکی را مانی که در گاهواره میخندد 

من با تو نرم نرمک

 از میان وهم جنگل ها خواهم گذشت

تن به خنکی چشمه های خیال خواهم داد

و دستان تو را بر پیکرم خواهم لغزاند

کسی چه می داند

شاید به عبادتی

و شاید به هوسی و لذتی

و دهان من زهدانی خواهد بود

تمام لبخندهای بارور از لبان سرخ تو را

فردا خواهد آمد

و من تو را دوست خواهم داشت

...

اما عاشقت نخواهم بود

شعری برایت نخواهم سرود

و فرزندی برایت نخواهم آورد

..

روح وحشی


اسفند 92

 جان استوارت میل، فیلسوف برجسته قرن نوزده، بر این باور بود که ریشه نیمی از خطاهای مهلک انسانی در خودداری از نقد پس از تصمیم‌گیری است.



+من شخصا علاوه بر اینکه طرفدار بررسی و تحقیق قبل از انتخاب و تصمیم هستم طرفدار نقد از تصمیم و انتخاب گرفته شده هم هستم . شاید واسه اون حرف ها دیر شده باشه اما واسه این حرف ها دیر نیست .

نقد تصمیم و انتخاب کمک میکنه که اشتباه را تکرار نکنیم . 

به هر حال سرزنش و عذاب وجدان میاد سراغ مون . بهتره انرژی اون را صرف انتخاب های صحیح و اصلاح رفتارمون در زمینه ی انتخاب هامون بکنیم و نه شکنجه ی خودمون !

سوگیری‌های شناختی: پشتیبانی از انتخاب

کل ایران اینبار گل خوردند ...

نه بهتره بگم که انسانیت گل خورد .

شاید هم باید گفت :

مرگ تدریجی انسانیت به دست شهرداری ها در کف خیابان های فقر ...



:(((((...((((



برای دو کودک گلفروش کرمانی که گل خورانده شدند

"مانا نیستانی"







■ مردِ دانا انسان را چنین می‌نامد: جانوری با گونه‌های سرخ.


دوستانِ من! مردِ دانا چنین می‌گوید: شرمساری! شرمساری! شرمساری! این است تاریخ بشر!


از این رو، مردِ بزرگ وار هرگز کسی را شرمسار نمی‌کند و خود از دیدار دردمندان شرمسار می‌شود.


اگر بنا باشد که اهلِ رحم باشم، نخواهم که آن را بر زبان آورم. و رحم آوردن ام همان به که از دور باشد.


همان به که پیش از آن که بشناسند ام، چهره نهان کنم و بگریزم. دوستانِ من! شما را نیز می‌فرمایم که چنین کنید.


به راستی، بهر دردمندان چه‌ها که نکرده ام. اما از آن زمان که آموخته ام خود را شادتر کنم این کار را همیشه به از آن کار یافته ام.


انسان از آغازِ وجود، خود را بسی کم شاد کرده است. برادران، «گناه نخستین» همین است و همین!


هر چه بیش تر خود را شاد کنیم، آزردنِ دیگران و در اندیشه یِ آزار بودن را بیشتر از یاد می‌بریم.


هرگاه که دردمندی را هنگام درد کشیدن دیده ام، از شرم اش شرمسار شده ام، زیرا به یاری برخاستن ام غرور اش را پایمال کرده است.


زیرِ بارِ منت های بزرگ بودن کینه توز می‌کند نه سپاس گزار...


«چیزی را آسان نپذیرید! با پذیرفتنِ تان بر بخشنده منت گذارید!» چنین است اندرزِ من به آنانی که چیزی برایِ بخشیدن ندارند.


اما گدایان را یکسره باید از میان برداشت! به راستی، ایشان را چیزی دادن مایه یِ برآشفتگی ست و چیزی ندادن نیز.


یک وجدان ناراحت به انسان آزار کردن می‌آموزد.

به راستی بهتر است انسان عمل شر انجام دهد تا اینکه اندیشه پست و کوچکی را در خاطرش بگذراند. از آنجا که شرارت خودش اقرار می کند (من بیماری هستم!)، اما اندیشه ی پست خود را پنهان می کند تا اینکه سر تا پای آدمی را تسخیر کند


با آدمیان زیستن دشوار است، زیرا خاموش ماندن بسی دشوار است.


بزرگ ترین بیدادِ ما نه به آن کسی ست که از او بیزار ایم. بل با کسی ست که با او هیچ سر و کارِمان نیست.


و چون دوستی با تو بدی کند، با او بگو: «آنچه با من کرده ای بر تو بخشودم. اما آنچه با خود کرده ای را چه گونه توانم بخشود؟»


دل را نگاه دار! دل چو رفت سر نیز چه زود از پیِ دل می‌رود!


وای بر آن عاشقانی که از رحمِ شان برتر، پایگاهی ندارند.



چنین گفت زرتشت

 گفتارهای زرتشت بخش دوم

 درباره‌ی رحیمان

فردریش نیچه 

ترجمه‌ی داریوش آشوری


نکته : نوشته ها هیچ ارتباط اسنادی و واقعی با زرتشت ندارند .



@sahaja_yoga

دست هایت را

به من بده

اعتماد کن

به امنیت دستانم

تو را به جایی خواهم برد

که نرفته ای

که ندیده ای

هرگز

جایی که هیچ  قلبی در آن نتپیده است

پلک هایت را بسپار

به آتش لبانم

و پیکرت را

به هرم انگشتانم

تو را به جایی دور خواهم برد

سرزمینی بکر

پر از تو

هیچ از من

مه آلود

سبز

پر از هوای تازه ی زندگی

هیچ از مرگ

که زندگی را با مرگ چه کار ؟!


لبانت را بسپار به آتش نفس هایم

تو را به آسمانی خواهم برد

که هیچ ماه و خورشیدی در آن طلوع نکند

جز تو

هیچ از من

هیچ از من

همه تو

همه عشق

دلت را 

بسپار به  دلم

تو را با زندگی آشنا خواهم کرد

با عشق

که بی عشق مردگانیم راه رونده

که بی عشق مردمانیم با چشم های دریده

با دست هایی پر از حس مرگ

و دهان هایی که جویدن را باز نمی ماند

و شکم هایی که انبساط خویش را جشن گرفته اند

و جمجمه هایی که تهی از اندیشه 

شهوت را نشخوار میکنند 


دست هایت را به امنیت دستانم بسپار

 

روح وحشی


15 مهر 1394


همچی میگه شما خیلی حساس هستید که انگار مثلا یه بیماری روانی دارید یا کلا از مخ راحتید .

یه چی توو مایه ی فحش میمونه این جمله !


ته اش یعنی که خانم محترم شما بیراه حرف میزنید و دوزار حرف تون حساب نیست .

یعنی کلا قابل ایگنور هستید و وقت من را نگیرید !


روح وحشی

+ اگه یه دستگاه حساس متر( نه حساسیت سنج ) اختراع بشه کلا در دکون اینا بسته میشه .

++کافیه بگی مثلا حساس بودن بهتره یا سیب زمینی بودن ؟!

یا سکوت کنی و نگاه عاقل اندر سفیه با یک :) و دفعه ی بعد سر فرصت مناسب بگی شما خیلی حساس هستید انگار تا مثل اصغر ترقه بپر بالا !

چون خوب میدونه پشت این جمله ی قشنگ یک شیر درنده خوابیده 😂

++حساسیت یعنی هنوز زنده ای و روح و جان و ذهن تو به زندگی واکنش نشان میده . صد البته که بهتره افسار اسب چموش عواطف را کنترل کرد تا آسیب نزنه ! 


فرض کنیم نق زدن هم شاخه ای هر چند کوچک از طغیان باشد .

نق زدنی که در پس اندیشیدن به آنچه ندارم حاصل میشود .

انسان محکوم به آزادی است .من آزادم تا انتخاب کنم . من نق زدن را انتخاب میکنم . من محکوم به نق زدن هستم !

من قرار بود ابر انسان باشم . اشتباهی جاده را پیچیدم سمت انسان ابری و نق نقو !

وقتی میتونی یک جا بشینی و کرم کتاب بشی و در تنهای و خلوت و عزلت احساس ابرانسانی و فرهیختگی کنی و به حال آدم های بیسواد و کتاب ندیده تاسف بخوری و میانه حالشان بنامی و قمپوز در کنی و هی نق بزنی که من باید الان در دانشگاه سوربون درس ...میخوندم ؟! نخیر عامو درس میدادم و حیف و گاه هم میل شدم پس واسه چی وخیزم برم و اندیشه کنم و طغیان کنم و مسئولیت آزادیم را گردن بگیرم و آنی بشوم که کس ندیده به خودش... 

چرا عاقل کند کاری !!!


روح وحشی

+فیلسوف پسا روشنفکر


کم کم دارم حرف زدن را فراموش میکنم .

نمیدونم چند ساله یک کلمه حرف نزدم ؟!

صبح تا شوم دهان مبارکم باز و بسته میشود و کلمات با صدایی غریب و افسار گسیخته جاری اما صادقانه بگویم هیچکدام حرف های من نیستند .

و هاج و واج نگاه میکنم خودمو ... 

شاید گاهی برچسب اندر احوالات روح وحشی کلامی از حرف هایم را یواشکی دزدیده باشد .

شاید ...


روح وحشی

+بلدی حرف بزنی ؟!

++هر کسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

 ...

سوگیری‌های شناختی: نقطه کور تعصب

نقد سلبی و ایجابی یعنی چه؟

نقد یعنی تمییز و تشخیص درست از نادرست ؛ و سلب یعنی نفی و منفی نمودن ؛ و ایجاب یعنی اثبات ومثبت نمودن. اگر کسی در روند نقد ، فقط عیوب و نقاط منفی یک امر را بیان داشت و فقط دست به تخریب زد، او نقد سلبی نموده است ؛ امّا اگر هم عیوب و نقاط منفی را بیان داشت و هم خوبی ها و نقاط مثبت را برشمرد و هدفش تقویت مثبتها و رفع عیبها بود ، نه تخریب ، نقد ایجابی نموده است.


دوست داشتم دایره ی واژگانم آنقدر بزرگ بود که تمام ترجمه های عجیب و غریب را میخواندم و  میفهمیدم . ترجمه هایی که اصرار عجیبی به متفاوت بودن دارند .بعضی مترجمان جان جان  هر چه کلمات بیشتری از زبان عربی و فوق عجمی بخصوص پارسی پهلوی در ترجمه هاشان استفاده کنند کیفورتر میشوند و بیشتر به خود میبالند .

 گوربابای خواننده اگر سوادش قد نمی دهد و معانی را نمیفهمد  .

حالا فرض کن میخواهی فلسفه بخوانی . و فرض کن فیلسوف منتخب هم جناب نیچه باشد که به خودی خود مداوما باید در حال رمزگشایی باشی. 

و میان کتاب هایش آن که به دوران جنون نزدیک تر است را انتخاب کرده ای و آلمانی هم نمی دانی و میخواهی یک ترجمه ی زبان مادری را بخوانی .

خب حق انتخاب هم نداری .مجبوری یک ترجمه ی مشخص را برداری و هی زور بزنی و بفهمی . و پیوسته باید به زیرنویس مراجعه کنی . اگر شانس بیاوری معادل انگلیسی واژه را می یابی وگرنه ول معطلی و باید بگردی و بگردی و بگردی تا بفهمی منظور آقا دا...از فلان واژه ی مرکب عربی و یا پارسی پهلوی چیست !


من نمیدانم واقعا مترجمان چه تصوری از کار خودشان دارند . ترجمه باید روان باشد و حق مطلب را ادا کند . کلاس زبان که نیست !!


روح وحشی

+در این اوضاع شیر تو شیر کره ی واژگان هم کمکم نمیکند چه برسد به مربع و مثلث و دایره اش !





این جمله با وجود ظاهر ناخوشایند و شاید با چاشنی توهین آمیز بودن یکی از ادیبانه و پرکاربردترین جملات عصر حاضر است .


سکوت ، حرف زیادی برای گفتن دارد اگر به جا باشد . نه جایی که جایز که نیست بلکه حماقت و حماقت و حماقت است .


جایی که داری از درد جان می کنی اما یا حالش را نداری یا جرئتش را تا حداقل یک آخ جانانه بگویی !

تحمل کردن و صبوری و مدارا همیشه نشانه ی عقل نیست . نشان میانه حالی و اصلا بیحالیست !

آدم بالغ رویه اش را به گونه ای انتخاب میکند که نتیجه ای درخور بگیرد اما خوار و ذلیل نشود !

مهم نیست دیگران چه قضاوتی میکنند . مهم این است که در خلوت خودت به خودت ببالی و افتخار کنی و نگویی ای کاش چنان کرده بودم و چنان گفته بودم .

علی الحال بی جا حرف زدن عواقب بدتری دارد بخصوص از نوع زبان سرخ و اراجیف و ...


روح وحشی

+پرگویی کردم انگار !

▫️کودکان و نوجوانان در این کشور اجازه ندارند رانندگی کنند

▪️کودکان و نوجوانان در این کشور اجازه ندارند حساب بانکی افتتاح کنند

▫️کودکان و نوجوانان در این کشور اجازه ندارند در مدرسه غیبت کنند و در این صورت باید توضیح والدین شان را به مدرسه ارائه دهند!

▪️طبق قانون کودکان و نوجوانان حتی اجازه کار و کسب درآمد هم ندارند و در این صورت کودک کار قلمداد می شوند که آسیبی اجتماعی است.

▪️طبق هنجارهای اجتماعی کودکان و نوجوانان در این کشور مجاز نیستند تا از داروخانه ها کاندوم بخرند!

و بسیار کارهای دیگر که کودکان و نوجوانان به دلیل سن کم اجازه آنرا ندارند.

🔺ولی کودکان و نوجوانان در این کشور اجازه دارند خانواده تشکیل دهند! اجازه دارند ازدواج کنند! اجازه دارند « سکس» داشته باشند! اجازه دارند پدر یا مادر شوند!


و نکته جالب تر آنکه:

▪️ از طرفی به کودکان و نوجوانان اجازه ازدواج می دهند و از طرف دیگر آموزش و پرورش محافظه کار این کشور از آموزش  اولیه مسائل جنسی به همان کودکان و نوجوانان اجتناب می کند! 

▪️و صدا و سیمای محافظه کار این کشور یکی از مسائل اجتماعی امریکا را بارداری نوجوانان در آن کشور می داند!!

🔺ارزش و شأن خانواده در کشور ما در همین حد است.

فردین علیخواه|جامعه شناس

fardinalikhah@

سوگیری‌های شناختی: اعتقادگرایی

«در باب اشرف مخلوقات»


بعضیها را هوا برداشته که اشرف مخلوقات هستند و حتما نظر کرده ای چیزی هم هستند که سیارات و ستارگان و منظومه ها و کهکشانها همه برای آنها خلق شده تا با یک وجب قد روزی چند بار خشتک مبارکشان را پایین بکشند و شاهانه بر فراز چاه مستراح جلوس بفرمایند سپس در حالیکه ...

ادامه ی پست قبل ؛ انسان گرگ انسان است .


نمایشنامه ی کمدی نوشته شده توسط Titus Maccius Plautus رم قدیم   . در ادامه دلیل شهرت این نمایشنامه را بخوانید : 


عبارتی که اولین بار در نمایش‌نامه آسیناریا نوشته پلوتس آمد و سپس تامس هابز از آن استفاده کرد .


اولین نسخه کتاب شهروند که در سال ۱۶۴۲ منتشر شد.تامس هابز در این کتاب بود که برای اولین بار این جمله را آورد.


در ادامه بیشتر بخوانید :



گمان مبر که به پایان رسید کار مغان

هزار بادهٔ ناخورده در رگ تاک است

چمن خوش است ولیکن چو غنچه نتوان زیست

قبای زندگیش از دم صبا چاک است

اگر ز رمز حیات آگهی مجوی و مگیر

دلی که از خلش خار آرزو پاک است

به خود خزیده و محکم چو کوهساران زی

چو خش مزی که هوا تیز و شعله بی‌باک است


اقبال لاهوری




گفتمان خشونت ادبیات اوباش


هر چه که می گذرد رواج ادبیات اوباش در جامعه ما بیشتر می شود. واژه ها و عبارت هایی که زمانی دشنام و ناسزا محسوب می شدند بخشی از گفتمان معمول طبقه متوسط و حتی تحصیلکرده شده اند. چه فرایندی رخ داده است که ما ایرانیان به فرهنگ اوباش گرایش پیدا کرده ایم؟

هر جامعه ای افراد و نهادهایی دارد که به نوعی "مرجع" و "الگو" محسوب می شوند. سیاستمداران، ستاره های موسیقی و سینما و قهرمانان ورزشی مهم ترین این افراد هستند و رسانه های فراگیر نهادهایی هستند که این الگوها یا Role Model ها را به مردم معرفی می کنند.




دوپامین: مسئول اصلی عشق و احساسات در انسانها



وقتی از کسی دروغی میشنوم که به ارتباط مون مربوطه کلا از چشمم میوفته .


عجیب شامه ی تیزی در مورد دروغ دارم .


هر چی خیال کنی نفهمیدم

هر چی انکار کنی

من فهمیدم دروغ گفتی و از چشمم افتادی

تو لیاقت صمیمیت را نداری

دشمن دوستی و صمیمیتی


روح وحشی

+مخاطب : هر کسی که در قالب دوستی بهم دروغ گفته مطمئن باشه فهمیدم حتی اگر سکوت کردم . همین که رهات کردم یا بقول امروزی ها کات کردم باید خودت بفهمی ...


سوگیری‌های شناختی: اثر چشم و هم‌چشمی

در ادامه توضیحات را بخوانید ...