صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


۲۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است


ماهیش نصیب دشمنان میشه و خون نصیب ما !

کرد و ترک لر و عرب و ... اینها اعضای یک پیکرند . پیکری به نام ایران !

به جان هم نیافتیم . نمیدونم دشمن کیه اما این را میدونم که هدفش همینه . تکه تکه کردن این پیکر .

پیکر بی سر

بی دست

بی پا

بی مغز 

کالبدی مرده خواهد بود !


روح وحشی

+حمله ی تروریستی اهواز را محکوم میکنیم !


امید فقط وقتی قشنگه که اسم یه پسر خوشگل باشه .

امید و ناامیدی مزخرف ترین واژه هاست .

امید یک واژه ی افیونیه برای نشئگی خلق الله ...

ناامیدی هم یه جور تریپ جلب توجه !

زندگی همینه دیگه . گاهی بر خلاف میل توست و گاهی به میل تو .

اون کار خودش رو میکنه . دیگه حالا خوش شانسی و بدشانسی و بی عرضگی و باعرضگی ماست که احتمال موفقیت را میبره بالا .


همون که گفتم . امید فقط وقتی برام مصرف داره که وقتی بلند به زبون بیارمش یه پسر خوشگل برگرده بگه جانمممممم  😉


روح وحشی

+طنز ار حربه های من در نوشتن تلخی هاست . 


راستش هیچی !

فایده ای نداره .

اصن مگه همه چی باید فایده داشته باشه ؟!

فک کن ؛ مثلا زندگی ما چه فایده ای داره ؟

صب تا شب دویدن ما چه فایده ای داره ؟

اینکه من به حد مرگ ؛ آره دقیقا به حد مرگ دوستت دارم چه فایده ای داره ؟

اینکه تو دوستم داری چه فایده ای داره ؟

هیچی !!

آره رفیق ؛ هیچ فایده ای نداره .

تصمیم با خودت . میخوای بمون . نمیخوایم برو .

قرص برنج

کپسول سیانور

نارنجک

برج میلاد

پریز برق 

.

.


انتخاب با خودت !

روح وحشی

+ببین من چه خوبم . بهت حق انتخاب دادم . حالا خودت ببین تصمیمت چیه . بری یا بمونی کلا بیفایده است !


این که هیچی ! اونقدر پوست کلفت شدیم که اگر آب و نون هم نخوریم نمیمیریم !


این کنایه های ضرب المثلی لاکچری شدن .

کم کم باید اندازه قند و کلسترول و اسید اوریک توی لیست آزمایشات بشه جزو دارایی های از ما بهترون .

ما را چه به خوردن گوشت و روغن حیوانی و شیرینی تر و ...

وقتی خط فقر بشه ماهی 3500000 ما زیر زیر زیر زیر زیر ...خط فقریم !

جنگل ها را هم آتیش میزنن تا از فضای اون برای ساخت و ساز استفاده کنن . دیگه نمیشه اونجام رفت و با میوه های جنگلی ارتزاق کرد .

گیلان بجای گلابی جنگلی از درخت ها پلاستیک شهری آویزونه . 

گوساله هام پلاستیک میخورن !

آره جونم اگر نخورم نمیمیرم !


روح وحشی

+هوای هم را داشته باشیم . شده با یه نون توی صف نونوایی یا با یه ساندویچ به اونی که چشمش مونده به شیشه ساندویچ فروشی .

نذاریم دستی سمت ما دراز بشه . پیشدستی کنیم . اوضاع خیلی بده .

اگه نخوری و نپوشی میمیری ؟! 

ندارم

من ظرفیت هوای بارونی گیلان را ندارم 

بدجور قاطی میکنم

همون حس خفگی میاد سراغم

من ظرفیت اینهمه خوشی را ندارم

بارون باشه

گیلان باشه

فاصله ی من با بهشت یک نفس باشه

خب حق دارم که بخوام همین یک نفس هم نباشه

تو چی میفهمی از حال من

تویی که غرق شور و حالی ؟!


روح وحشی

+این روزها دوام نداره ...


سیاه و سفید

یا همه چیز یا هیچ چیز


این وسط هیچ چیزی نه راه داره نه جاه !

گاهی مجبوری صفر و یک فکر کنی . چاره چیه ؟!

وقتی مزه یک را چشیدی 

وقتی سفیدی چشم هات را نوازش کرده

دیگه نمیتونی کوتاه بیای 

نمیتونی

و این نه گناهه و نه اشتباه

فقط یک انتخابه . انتخابی که دست خودت نبوده !


یا تو یا هیچ کس و هیچ چیز و هیچ جا 

بذار از تنهایی و بی کسی و بی جایی ، بپوسم و بمیرم !


روح وحشی

+رعد و برق های گیلان روی مخ جاتم حسابی اثر کرده ! 


بعد از این کن فراموشم که رفتم

دیگر از دست تو می نمینوشم که مستم



جنگ با من‌ و  آن هم مثل دشمن خونی

پیک صلح بودی تو ای نگاه زیتونی

بر منی هنوز اما جز تو جان‌پناهم نیست

رو به من که می‌تازد غربت شبیخونی

بی حضور خورشیدت  برق چشم‌ها را نیز

قتل عام خواهد کرد شب -سیاه طاعونی-

یار یامدد  بفرست گردبادی از چشمت

ورنه میخورد ما را ریگ‌های افیونی


•از حوالی زلفت بار خویش می‌بندند

 بادها که می‌آرند عطرهای ترخونی

من مدینه‌ِی خود را با تو ساختم آری

ای به یمنت آلونک  لانه‌ی فلاطونی

عاشقانه‌هایم را با تو چون قیاس افتد

مثل باغ و آیینه زآن توست افزونی

عشق و تیر بارانش فترتی نخواهد داشت

تا گریزد از پیشش هرکسی‌ست بیرونی


مثل مرغ خوشبختی روی شهر می‌چرخی

تا که را بپوشاند سایه‌ی همایونی


@hossein_monzavy



گاه احساس میکنم قلبم بین پنجه هایی قوی فشرده میشود .

هیهات  که دستان تو عزم مرگ مرا کرده اند .

گاه احساس میکنم که گلویم را راه نفس بسته اند دست هایی پولادین .


مرگ چه آسان است در این نبودن درد آورت ...


روح وحشی

+کاش حق مردن خود خواسته را داشتم . 

امان از اینهمه کاش و ای کاش های بی امان ...


باید پذیرفت . چاره ای نیست .

وقتی کسی را که با تمام وجودت میپرستی ، تو را نمیخواهد و پس ات میزند ، چاره ای نیست جز رنج کشیدن . رنج پذیرفتن واقعیت .

رنج _ مرگ ...

رنج _ ذره ذره سوختن و درد کشیدن ...

و طلب مرگ کردن . مرگی که پایان دردهای ممتد زندگیست !

زندگی که زنده بودنت را به گور می کند ...

روح وحشی 

+همیشه نوشتم ...هیچی بدتر از این نیست : کسی که همه ی بودن توست ، نبودنت را بخواد !


خوندن شعر شکنجه است و نوشتن اون زنده زنده سوختن بی مرگی نزدیک !

قضیه جن و بسم الله 

      قضیه ی روح وحشی و شعر !

کسی که روزهای زیادی را به نوشتن گذروند ...


بعید میدونم بتونم زندگی طولانی را تحمل کنم .

دلم یک دل سیر مرگ زودرس میخواد . 

فی الحال و به تعجیل !

اونقدر ادامه ی زندگی به نظرم غریب میاد که میتونم بگم محال !

خب که چی ؟!

بس است مرا

بس

اینهمه حسرت مرگ را خوردن

که ماهی تنگ

حسرت رود را



اصلا لازم نیست

بیهوده است

بی معنیه

جرئت سوساید هم ندارم . فکر کنم خودخواهی هم باشه .

من راحت میشم بدون اینکه ازش لذت ببرم

نزدیکان و خیلی نزدیکان هم کمی تا قسمتی اندوهگین میشن و پسرم آسیب میبینه .

حق مردن انتخابی هم نداریم !

.

.

.

عجب هوایی

عجب نسیمی

قراره از فردا گیلان بارونی بشه 

آخ جوووون

مرگ باشه بعد از بارش بارون 

من عاشق بارونم

عاشق بارش بارون روی صورتم

روی علف ها



روح وحشی 

+آدم است و یک بام و دو هوا ...


کله ی سحر با این ترانه گروه مدرن تاکینگ بیدار شدم . بعد از 18 سال بالاخره برگشت ...
و این ترانه سال 1983 تا 1985 منتشر شد به گمانم .من سالهای آخر دبیرستان بودم . چه لحظاتی داشتیم با این گروه . دیدن خواننده که حالا موهاش سفید شده و شنیدن اجرای جدیدش با اون تلاش برای شور و حالی که نشان از گذر عمر داشت ، اشک هام رو جاری کرد .
واقعا درست میگه
you are my heart
you are my soul
I'm dying in emotion







Deep in my heart there's a fire, a burning heart
Deep in my heart there's desire for a start
I'm dying in emotion
It's my world in fantasy
I'm living in my, living in my dreams
You're my heart, you're my soul
I'll keep it shining everywhere I go
You're my heart, you're my soul
I'll be holding you forever
Stay with you together
You're my heart, you're my soul
Yeah, I'm feeling that our love will grow
You're my heart, you're my soul
That's the only thing I really know
Let's close the door and believe my burning heart
Feeling alright, come on open up your heart
Keep the candles burning
Let your body melt in mine
I'm living in my, living in my dreams
You're my heart, you're my soul
I'll keep it shining everywhere I go
You're my heart, you're my soul
I'll be holding you forever
Stay with you together
You're my heart, you're my soul
Yeah, I'm feeling that our love will grow
You're my heart, you're my soul
That's the only thing I really know
You're my heart, you're my soul
I'll keep it shining everywhere I go
You're my heart, you're my soul
I'll be holding you forever
Stay with you together
You're my heart, you're my soul
Yeah, I'm feeling that our love will grow
You're my heart, you're my soul
That's the only thing I really know
You're my heart, you're my soul
Yeah, I'm feeling that our love will grow
You're my heart, you're my soul
That's the only thing I really know

Songwriters: Steve Benson

‍ ‍

سه کبریت، یک به یک در شب روشن شد

اولی برای دیدن تمامی صورت تو

دومی برای دیدن چشمانت

سومی برای دیدن لبانت

و بعد تاریکی غلیظ برای اینکه

به خاطر بسپرم همه را

زمانیکه تو را در میان بازوانم گرفته‌ام ...


شعر / ژاک پرور

متاسفانه نام مترجم را نمیدانم

پیش نوشت :

لطفا با دقت بیش از یک بار بخوانید و به موارد مشابه در مورد خودتان فکر کنید . آیا پیش نیامده که سهمیه بندی در شما ولع و طمع بر انگیزد چنانکه حتی حق دیگری را از آن خود کنید و یا به مشکلات دیگران بیتفاوت بشوید ؟

بر خلاف بسیاری من معتقدم در جوامع غربی بخصوص اروپا اخلاقیات بیشتر مشهود است .

با آگاهی از پیامدهای ابهام آینده و نگرانی رفع نشدن نیازهایمان میتوانیم بیشتر خودمان را شناخته و مراقب رفتارمان باشیم ...




💡ابهام آینده و اخلاقی زیستن


🔹در دهۀ ۱۹۶۰ تعدادی از روان‌شناسان اجتماعی فرانسوی با همکاری یک مؤسسۀ تحقیقاتی بزرگ، در اروپا یک مرکز شبانه روزی تأسیس کردند. در این مرکز، نوجوانان ۱۲تا ۱۹سال آموزش می‌دیدند و زندگی می‌کردند. مدّت یک سال همه چیز به صورت عادی جریان داشت و آزمایش‌های مختلف کمی و کیفی بر روی آنان انجام گرفت. در طول این یک سال، هر نوجوان سه وعدۀ غذایی روزانه با احتساب میان وعده‌ها، ۸۰۰گرم غذا می‌خورد. پس از یک سال به تدریج و آگاهانه شایعه کردند به علت وضعیت اقتصادی نابسامان شبانه‌روزی، ممکن است غذا به لحاظ کمی و کیفی جیره‌بندی شود. شش ماه بعد از این شایعه، میزان غذای مصرفی روزانه هر فرد از ۸۰۰گرم به ۱۲۰۰گرم افزایش یافت. هنگامی که عملاً جیره‌بندی را آغاز کردند، مصرف غذا از ۱۲۰۰گرم به 1500گرم رسید و حتی در اواخر این دورۀ چهارساله، نوجوانانی بودند که در شبانه روز بیش از ۵کیلوگرم غذا می‌خوردند. دلیل افزایش مصرف این بود که نوجوانان آیندۀ خود را مبهم می‌دیدند.


🔹هنگامی که مرکز شبانه‌روزی در وضع عادی قرار داشت، افراد غذای خود را به یکدیگر تعارف می‌کردند و نسبت به یکدیگر رابطه‌ای مبتنی بر نیکوکاری، شفقت و نوعی از خودگذشتگی داشتند. امّا هنگامی که شایعۀ کمبود غذا مطرح شد، تعارفات، رعایت ادب و رفتارهای مهربانانه، نسبت به یکدیگر کمتر شد. در واقع به دلیل مبهم بودن آینده، اخلاقی زیستن بر پایۀ عدالت، احسان، رعایت ادب و.. به مرور زمان کمرنگ گشت.


🔹آتیۀ مبهم افراد از نظر مالی، شغلی و.. آستانۀ اخلاقی را کاهش می‌دهد. به طور مثال، در جامعه‌ای که همۀ افراد با هر تخصصی می‌توانند شغلی داشته باشند، کارشکنی، حسادت، تهمت، سخن‌چینی، چاپلوسی و.. کمتر است. به طور کلی در جامعه‌ای که نیازهای اساسی انسان‌ها در آن تأمین می‌شود، افراد بر پایۀ موازین اخلاقی زندگی می‌کنند.


 دکتر مصطفی ملکیان،سخنرانی «اخلاق و آسیب‌های اجتماعی» بهمن ماه ۱۳۸۷



اولش درد داره اما کم کم عادت میکنی و میفهمی که فراموش کردن بخش خوب این زندگیه .

خودتم کم کم فراموش میکنی که فراموش شدی 

و کسی را که فراموش ات کرده را فراموش می کنی


روح وحشی

+حالا یکی از دوستان میاد و میگه نه من فراموش نمیکنم !

منم پیشاپیش میگم چون میخوای که فراموش نکنی . رهاش کن و ادامه بده ...

چی رو ؟

جاده ی زندگی را !

++

من از نبود تو پر و به این کلافگی دچار

مترسک رها شده میان چوبه های دار

نگاه بیتفاوتت به حجم سرد چشم من 

جنون مشت و آینه

قبول نمیکنم . آهای نزززززن😉 


اغلب نقاب میزنیم تا از خودمون و حریم امون محافظت کنیم !



وقتی زندگی را جدی میگیری و به تاخت جلو میری احتمال اشتباه ات زیاده .

چون زندگی اصلا جدی نیست !

جدی گرفتن زندگی مثل موضوع کمال طلبی منجر به از دست دادن زیبایی های زندگی میشه .

زندگی به خودی خود سخت و طاقت فرساست ؛  سخت ترش نکنیم .

تا جایی که ممکن هست و تاثیر معکوس نداره چاشنی های زیر را به شوربای زندگی اضافه کنیم :

عشق و محبت

شوخی و طنز

شادی 

لذت بردن

تمرکز روی لحظه ی حال


😊🌹😘


زورق خستگی هایم را

رها میکنم

بی محابا

هر چه بادا باد

پاروهابه آب میسپارم

و نیز جان خویش را

...

دریا به من نیشخند می زند

لبانش کف آلود

..

نعش آرزوهایم پیدا


روح وحشی



 دو بار توی زندگیم نخواستم باشی .

بار اول بعد از جراحی تومور مغزی وقتی از ICU به بخش منتقل شده بودم و کم کم اثرات مورفین از بدنم بیرون می رفت . 

یک لحظه به ذهنم اومدی اما هیچ واکنشی به تو نداشتم . کاملا بیتفاوت !


و امروز که در اوج مشکلات و استیصال هستم و عمیقا فهمیدم که ما تنهاییم !


بچه ها موقع درد و رنج دنبال آغوش مادر هستن .

بزرگترها هم همینطور ...

من هر وقت در اوج رنج و درد بودم آغوش تو را خواستم . تو هم مادرم شدی و هم پدرم اما امروز حتی از دست تو هم کاری برنمیاد .

براستی که حقیقتا ما تنهاییم . تنهای تنها !


روح وحشی

+ذره ای از علاقه ام کاسته نشده اما ...



وقتی به این باور رسیدی که در این دنیا تنهایی اونوقت تازه بر سر یک دو راهی قرار میگیری :

یک راه : تنهایی ات را بپذیری و به زندگی ادامه بدی .

یک راه : با تنهایی ات بجنگی . جنگی مغلوبه که یا به استهلاک تدریجی می انجامه یا به خودکشی !


روح وحشی


+شاید چیزهایی که مینویسم درست باشن و شاید هم غلط .

کی می دونه ؟!

++فکر خودکشی مثل یک آبنبات قیچی بادوام همیشه گوشه ی لپ امه و هرگز آب نمیشه . فکر کنم از وقتی توی شکم مامانم بودم باهاش کلنجار می رفتم !



وقتی از چیزی یا کسی حس آزار بهت دست میده و رنج می کشی نشانه چیه ؟!

معنیش این نیست که در اون مورد دچار نقطه ی ضعف و نقیصه ای هستی ؟!

گاهی چاره ای نیست جز سعی در کمی قوی تر شدن و اجتناب از قرارگرفتن در شرایط فشار .

گاهی چاره ای هست !

مثالی میزنم :

وقتی میبینی کسی یا چیزی که بهش عشق می ورزی به نحوی داره با رنج دادن و احساس درد درونی کنترلت می کنه علامت خوبی نیست . این یعنی نقطه ی ضعف دادی دستش !

عشق همراه خودش هم شادی میاره و هم اندوه و رنج بی حد .

اگر عاقل نباشیم معشوق جان از ما سواستفاده میکنه و رنج ها شروع میشه ...

دلتنگی های کشنده ؛ از خودگذشتگی و فداکاری های جنون آمیز ؛ تحمل شرایط پرفشار و تنش ؛ بازی دادن ها و سواستفاده ها ؛ توهین و ندیدگرفتن ها و ...

این ها آلارم خطر هستند . یعنی من دارم قربانی میشم در حالیکه عشق یک روی دیگه هم داره . رویی که هر دو طرف شاد هستند و یک اندازه مصرف میشن .

یکی نمیشه شمع محفل !

اما تا عاشق نباشی متوجه نقاط ضعف خودت نمیشی . پرهیز از عشق چیزی را حل نمیکنه فقط مشکلات ما را پنهان نگه میداره .

عاشق شو 

عاشق باش

اما عاقلانه و تعادل رنج و شادی را حفظ کن

عشق هم مثل هر چیزی مدیریت میخواد

بخصوص عشق به فرزند !

روح وحشی

+نذاریم معشوق آگاهانه به رنج خودش ادامه بده و به ریش ما بخنده . هر چه زودتر ماهی مدیریت عشق را از آب بگیر !