صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


‍ ■‍ مرد آذری: یه خاطره‌ای از خودم بگم... اول ازدواج ما بود... ناراحتی 

همه‌جور کشیده بودیم... همه‌جور... آخراونقدر خسته شدم از ناراحتی، که یه 

روز پا شدم خودمو راحت کنم... صبح زود، تاریکی بود... پا شدم، طناب رو 

برداشتم انداختم پشت ماشین که برم قال قضیه رو بکنم... برم خودکشی کنم... 

اطراف میانه بود... سال 39... توتستان بود بغل خونه ما... تاریک بود... 

طناب رو هر بار مینداختم گیر نمی‌کرد... یه مرتبه انداختم گیر نکرد... دو 

مرتبه انداختم گیر نکرد... آخر خودم رفتم بالا، طناب رو گیر دادم... دیدم آقا یه 

چیز نرمی خورد پشت دستم... توت بود... چه توت شیرینی! اولی رو خوردم... 

دومی رو خوردم... سومی رو خوردم... یه وقت دیدم هوا داره روشن میشه... 

آفتاب زده بالای کوه...چه آفتابی! چه منظره‌ای! چه سبزه‌زاری! یه وقت دیدم 

صدای بچه‌ها میاد... بچه‌های مدرسه بودن... اومدند دیدند من توت میخورم، 

گفتن آقا درخت رو تکون بده... ما هم تکون دادیم... اینا خوردن، من کیف 

کردم... یه خورده‌ام جمع کردیم، اومدیم خونه.. خانوم هنوز ازخواب بیدار نشده 

بود... اومدیم یه خورده‌ام دادیم به اون... اونم خورد و کیف کرد... رفته بودم 

خودکشی کنم، توت چیدم آوردم اینجا... آقا یه توت ما رو نجات داد... یه توت!


● بدیعی (همایون ارشادی): توت رو خوردی و خانوم هم توت رو خورد و همه 

چی خوب شد؟!!


مرد آذری: خوب؟  خوب نشد... فکرم عوض شد... حالم عوض شد...


عباس کیارستمی

طعم گیلاس 1376 



+ چقدر دیگه توت بخوریم ؟ چقدر دیگه زورکی کش بدیم این زندگی رو ؟ 

توت های باغ من تموم شدن . دارم توت می دزدم ...

 


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی