صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دوست» ثبت شده است

 single rose can be my garden… a single friend, my world.”
– Leo Buscaglia

چند سال پیش سر گرایشی که یکی از همکلاسی ها و دوست صمیمی ام داشت و یک جورایی خط قرمز من بود رابطه مون کمرنگ و بعد هم قطع شد .

صمیمیت ما زیاد بود و عجیب همدیگر را دوست داشتیم . اما مدام درگیر میشدیم تا اینکه هر دو کم کم خسته شدیم .

دلم براش تنگ بود . دیگه به مشکلی که داشت هم فکر نمیکردم . یعنی برام خط قرمز نبود دیگه . صورتی کمرنگ شده بود ;-)

مدام ذهنم درگیرش بود . هم نگرانش بودم و هم دلتنگش . 

گوشی موبایلم را برداشتم . رفتم  سراغ کانتکت لیست و پیداش کردم . پیش خودم گفتم یا جواب میده یا نمیده اما اگر جواب داد و با من تندی کرد و یا قطع کرد من کوتاه نمیام چون من میدونم که دیگه با اون کاری که میکنه مشکل چندانی ندارم اما اون که نمیدونه . پس این منم که باید پا پیش بذارم و باهاش حرف بزنم . شاید اونم مثل من دلتنگه ...

زدم رو شماره گیر ...

زنگ خورد 

زنگ خورد

قطع شد

باز زنگ زدم

باز زنگ زدم

خلاصه بالاخره عصر جواب داد ...

توضیحش سخته . 

گفت : بله ؟

گفتم : سلام

گفت : سلام

و سکوت کرد . 

بعد صدای گریه اش را شنیدم ...

گذاشتم کمی آروم بشه و بعد باهاش حرف زدم .

اونم حرف زد. 

از دلتنگی هاش گفت . گله کرد . داد زد . باز گریه کرد .

من آماده بودم . آماده ی همه چی .

تحمل کردم ...

آروم که شد از خودم و دلتنگی هام گفتم . از اینکه فرق کردم . از اینکه دیگه با کارش مشکلی ندارم . اصلا به من ربطی نداره ...

باورش نمیشد . میگفت مگه میشه اینقدر تغییر کرده باشی . 

حق داشت . یک روزی بود که خط قرمزم بود و باعث قطع ارتباطم با یک دوست صمیمی . اما من واقعا تغییر کرده بودم . موضوع فقط تغییر خط قرمزهام نبود . موضوع تغییر نگرشم به زندگی و آدمها بود .

من دوستیم را بخاطر یک نگاه اشتباه خراب کرده بودم .

خیلی حرف زدیم .

اونم عوض شده بود . خیلی ...

الان چند وقته که باز با هم ارتباط داریم . وقتی می رم زادگاهم ساعت ها با هم هستیم بدون اینکه توی کارش دخالت کنم .


من عوض شدم

اونم عوض شده

و زمانه هم ...


اینکه فکر کنیم بعداز چند سال هنوز همه چیز مثل گذشته است یک اشتباهه .

من تماس گرفتم باهاش . حرف زدیم . اون مستقیم به موضوع اشاره کرد. منم بهش توضیح دادم که مشکلی ندارم دیگه و باز کنار هم هستیم .

دوست صمیمی دوران مدرسه ارزش زیر پا گذاشتن غرور و اعتراف به اشتباه را داره !

مذاکره اولین گزینه ی من در روابط هست. مثلا انسانیم و توان گفتگو داریم .

اگر صمیمیت باشه . اگر رابطه خاص باشه پس همیشه راهی هست ...


روح وحشی

+هنوزم کارش را تایید نمیکنم اما خط قرمز رابطه نیست برام . 


++سعی میکنم درک اش کنم . شاید اگر کنارش بودم موضوع فرق داشت . حالا که نیستم نمیتونم توقع زیادی ازش داشته باشم .


+++هر کس مسئول رفتار خودشه . 


++++بدتر از اونام نمیتونه بین دو دوست صمیمی فاصله بندازه مگر اینکه دیگه علاقه و صمیمیتی نباشه ...

اغلب از سر ادب و رفع تکلیف می پرسند :

چه خبر ؟خوبی ؟


تو هم از سر ادب و رفع تکلیف میگی خوبم ممنون .


چرا باید راست اش را بگی ؟

چرا باید برای کسی که حال و روزت براش اهمیت نداره یا اساسا خوش اش نمیاد که بدونه حال تو خوب نیست ، خودت را بریزی بیرون ؟!

در حال مرگ هم که باشم میگم خوبم !

کسی که تو براش اهمیت داری با یک دو دو تا چهارتای ساده هم میفمه حال و روزات خرابه و به دادت می رسه .

خیلی سخت نیست فهمیدن این که کسی احتیاج به کمک یا حضورت داره ...


نمیگم از سر ادب و ...نپرسیم حال هم را .

نمیگم دوست و رفیق و خانواده جام جهان نما دارند و میفهمن که حال مون خرابه .


حرف من اینه که اگه نسبت به هم احساس مسئولیت کنیم با یک بررسی ساده ی ذهنی هم میتونیم اوضاع را تخمین بزنیم .


هی ...

به داد هم برسیم . لازم نیست حتما صدای داد را بشنویم . عقل و شعور و احساس که داریم !

بعضی آدما اونقدر مغرور هستند که تا لب مرگ هم نق نمی زنند .

حواسمون به اینها بیشتر باشه !


روح وحشی



یکی از بهترین حس های من که گاهی همراه اشک شوق هست وقتی در درونم شعله ور میشه که میرم سراغ کتابخانه ام و یک کتابی را بر میدارم و صفحه ای را باز میکنم که در اون با محبت و صمیمیت جمله یا عبارتی خطاب به من نوشته شده و در پایان اسم یا لقب یک دوست را مبینم .


گاهی یک لبخند

گاهی یک قطره اشک شوق

و گاهی نوازش آرام انگشتانم بر کلماتی که با خودکار نوشته شده من را به روزی میبرند که اون کتاب را هدیه گرفتم .


ترکیب واژگان کتاب ، دوست و هدیه 

زیباست مگه نه ؟!


+

و امروز کتاب زنانی که با گرگها می دوند را باز میکنم و صفحه ی آخر را میخونم ...



"خطی ز دلتنگی :

تقدیم به روح وحشی به پاس مهربانی هایت

که چون باران بی دریغ بود و زلال

7 آذر 1392

ب... "



امان از این آذر ماه که دقیقا همچو آذر دل و جان مرا میسوزاند پیوسته و مکرر ...


بهش سلام کردم . جواب نداد !

براش شکلک درآوردم . نخندید !

نوازشش کردم . هیچی نگفت !

قلقلکش دادم . ریسه نرفت !

براش چای آوردم . نخورد !


دست گذاشتم روی شونه اش و گفتم هی حواست انگار به من نیست !

افتاد ...

...


روح وحشی

+بهش دست نزن . پوسیده !

تزئینی ه ... 



گاهی تصمیم میگیری که حریم تنهایی خودت را بشکنی و کسی را وارد آن کنی و نامش را دوست بگذاری .
حواست باشد که او ارزشش را داشته باشد .
تنهایی ارزشمند است . دوستی را انتخاب کن که از تنهایی ات ارزشمند تر باشد !

بهترین دوست کسی است که به تو بسیار بیاموزاند .
با تو نه تنها یک رنگ بلکه صمیمی باشد .
به رشد و تعالی تو کمک کند و بودنش بودن ات را تشدید کند .
دوست خوب به تنهایی تو ؛ به حریم تو و به خواسته های تو احترام میگذارد و اگر رفتن اش بودن تو را مکرر کند بسادگی خواهد رفت .
دوست خوب یک همراه است و نه یک مزاحم که به روزها و ساعت هایت وقت و بی وقت و پر توقع آویزان باشد ...

دوست خوبی باشیم ...

روح وحشی



ای کاش کسی بود که می گفت

   "  همه ی آن من از آن تو ! "

وقتی که دلت میگیرد !



روح وحشی

+دوست ، کجایی ؟!


حقی ازت ضایع شده 

بهت بی حرمتی شده

مال / پول / وقت / انرژی / احساس / اعتماد و ... از تو تلف شده

خلاصه متضرر شدی و سخت طلبکاری و واکنش نشان میدی که ناگهان میبینی طرف مقابل چنان دست پیش گرفت و شد طلبکار و تو بدهکار که باورش کمی که نه خیلی زیاد سخته !


فرافکنی 

جاخالی دادن

خودشیفتگی

عدم مسئولیت پذیری

کوری

کری

ضعف شخصیت

عدم اعتمادبنفس

و ...

هر چی میتونه باعث بشه که مسئولیت رفتارمون را نپذیریم و زمانی که باید بگیم متاسفم ...حق باتوست ...چطوری جبران کنم یک دفعه کولی بازی دربیاریم و شاکی بشیم و مثل عرق خورای فیلم فارسی کافه به هم بزنیم و خلاصه بگیم من خوبم و گلم و بی عیب و تو هم خود خود آدم بد ذات و مقصر و ...

قربانی نشان دادن خودمان و ...

خودزنی به سبک چاقوکش ها و لمپن ها ...




واقعا فکر میکنیم طرف مقابل گاگول و منگول و عقب افتاده است و نمیفهمه ؟!!!


روح وحشی

+اینجور مواقع با پشتکار حق خودت را بگیر و اگرم حق تو در اینه که رابطه را کات کنی همین کار را بکن که سود در همین است .

بعضی ها آفت هستند . اول آفت خودشان . دوم آفت دوستی و شراکت و همسایگی و ...


امروز سوم آذره و من تاخیر دارم !

تاخیر در اینکه بگم چقدر این ماه از پاییز را دوست دارم .

که بگم پاییز عزیز از بهترین ماه اش بهترین دوستان را به من هدیه کرده .

دوستانی با عنصر آتش به من با عنصر هوا ...

دوستانی به غایت مهربان و دوست داشتنی ؛ صادق و بی شیله و پیله ؛ رها و شوخ طبع ؛ سخاوتمند و دل پاک و ...


دوستان آذرماهی من که مثل خود من حاضر نیستید اسیر چیزی باشید حتی دوستی ؛ هر جا هستید خوب و خوش و سلامت باشید و موفق .

و پیشاپیش تولد همه اتون مبارک ...

💗💗💗💗


روح وحشی

+ 13 آذر یکی از بهترین های این ماه زاده شد . پیشاپیش تولدش مبارک


راست میگن که وقتی چیزی را از دست میدی برات عزیز میشه !

وقتی داریش روی بدی هاش متمرکز میشی و به خوبی ها کور !

وقتی از دست دادیش برعکس میشه !

بدی ها یادت میره و حسرت به دل خوبی ها میشی .

در هر حال گذشته مال گذشته است و حتی اگر تکرار هم بشه تو تکرار نمیشی . ترکیب اون گذشته و توی امروز دیگه طعم قبل را نداره .

بنظرم بهتره جلو را نگاه کرد و از گذشته فقط درس گرفت .

شاید دوستای جدید

اتفاقات جدید 

و با عملکرد جدید ما ...


عملکردی عاقلانه و منطقی .


روح وحشی

+گاهی حالی از دوستان قدیم میپرسم . گاهی هم اونها حال من را میگیرن .

نمی دونم کینه چیه اما حتما ازم دلخور و عصبانی هستند 

یا دیگه توی لحظه هاشون جایی برای من نیست .

در هر حال من آدم گذشته و کینه نیستم . هر جا هستین خوب باشید .