صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مناسبتی» ثبت شده است


با وجودی که سال 98 سالی پر از مشکلات شدید بخصوص معیشتی خواهد بود و گرانی بیداد خواهد کرد ( البته نه برای قشر با ژن خاص ) ، به هر حال بهاری دیگر را شاهد خواهیم بود پس برای تمام مخاطبین وفادار و همراهم که در این چند سال تنهام نگذاشتند  بهاری زیبا و متحول شدن حالشان را به حالی خوب و خوب تر آرزو می کنم .


پاینده باشید و سلامت

خورشید زندگیتان تابان

و نوروزتان پیروز


روح وحشی


متن آرشیوی در نیویورک تایمز به زبان انگلیسی 

لینک



یک متن ناقص به فارسی در فیسبوک

راست و دروغش را با مقایسه ی دو متن میشه فهمید ...


لینک

 اوج توحش یک ملت!


این پیرزن ، یکی از خدمتکاران کاخ نیاوران بود که فقط و فقط به جرم اینکه کلفت کاخ بود او را در شهر گرداندند، به سر و رویش مشت و لگد زدند، و عاقبت زنده زنده سوزاندند!! 


در همان روزها ، جراید سراسر گیتی ، با عنوان : اوج توحش یک ملت، این تصویر را که توسط خبرنگار فرانس پرس گرفته شده بود، به چاپ رساندند.


بعدها مقامات ادعا کردند صاحب این عکس یکی از زنان  ِفعال در جمشیدیه (شهر نو) بوده!!

اما پس از برملا و رسانه ای شدن  ِموضوع تنها مقام رسمی و سرشناس، جناب طالقانی بود که ضمن محکوم کردن  ِماجرا، اعلام کرد:

*حتی اگر دربارهٔ فعالیت این زن در خانه های فساد راست بگویند که نمی گویند، این عملیات  ِشنیع غیر شرعی ، غیر قانونی و غیر اخلاقی بوده است



+خوب یادمه اون روزها را . کودک بودم اما توحش و رفتار غیرانسانی را خوب خوب حس میکردم . بخصوص با کارکنات کاخ ها و کاباره ها و شهر نو ...

کارما از آسمان نمی آید . همینجا در رفتار ما نهفته است !



‍ ‍ " پلاسکو، لکنت خیابان جمهوری"





 بابلی‌ها گفته بودند «بیایید برای خودمان شهری با برجی بلند بسازیم که سرش در آسمان‌ها باشد، بیایید برای خودمان نامی پیدا کنیم مبادا که بر پهنه زمین پراکنده شویم» و سپس برجی ساختند که انتهایش در آسمان‌ها بود و وقتی فرو ریخت، آدمیان پراکنده شدند و دیگر به زبانی مشترک حرف نزدند. پلاسکو، آن زبانِ واحدی‌ست که برجِ بابل‌گون، فرو ریخته و آدمیان دیگر زبانِ واحدی بنامِ «پلاسکو» ندارند که سخن بگویند. سکوت، جایِ پلاسکو را گرفته است. آنهایی که در پلاسکو بودند، سرگردان شده‌اند. فضایِ جلویِ ساختمانِ پلاسکو را سکوت و لکنت گرفته است. نورها و صداها غایب‌اند. «چیزی» نیست که بشود به آن نگریست جز باقی مانده‌ی جسدی که به هیچ خیره شده است، با حدقه‌ای بی‌چشم؛ تهی. هفده طبقه‌ی رنگ و نور و صدا «نیست». پلاسکو آنقدر سوخته است که دیگر حتی نمی شود تبدیل به نوستالژی‌اش کرد هنوز. داغ است همچنان، نمی‌شود دست به گزینش حافظه زد و فراموش کرد آن همه «غبار» و «آتش» را. پلاسکو هنوز تنِ به نوستالژی نداده است. در حافظه نیز تبدیل به سکوت و لکنت شده است. پلاسکو همچنان غبار است در ذهن و حافظه؛ هنوز کنار نرفته است تا بشود گذشته را دید، خاطرات را بازخوانی کرد و دست به گزینش زد. پلاسکو، سکوت و لکنت است حالا، که پراکنده کرده است همه را. 

بلندترین ساختمانِ گذشته‌ی شهر دیگر نیست و اهالی شهر از جلویِ محلِ فقدانِ آن می‌گذرند، در سکوتی هم‌جنسِ سکوت آن مانکن‌های بی‌تحرکِ لابه‌لای آهن‌ها و آتش؛ در لکنتِ چهارراه استانبول، در لکنتِ انتهای خیابان جمهوری.


مسعود ریاحی

masoudriyahi@


وقتی خبر را خوندم خیلی دلم گرفت . چقدر با صمیمیتی که توی صدا و چهره اش بود دل های ما را شاد میکرد .


سرطان داشت و با درد دست و پنجه نرم میکرد و کمتر دیده میشد اما تکرار برنامه های سال های جوانیش باعث میشد که فراموش نشه . 

حافظه ی تاریخی ما ایرانی ها خیلی ضعیفه اونقدر که بزودی او هم از یاد ما میره ...

اما خانواده هرگز رفتن عزیزان را فراموش نمیکنند .

هرگز ...


روح وحشی


                                          💚

                                          💛


این لینک تقدیم به شما مخاطب همراه روح وحشی 




واکنش های منفی زیادی به تبریک سال نو میلادی داشتم .

در پاسخ یک جواب دارم :


من با ملیت های مختلف نشست و برخاست و گپ و گفت داشتم .

از آمریکایی و اروپایی گرفته تا آفریقایی و عرب و آسیایی و ...

همه مون به یک زبان مشترک حرف میزدیم

انگلیسی

رفرنس تمام تاریخ ها هم به میلادی بود



و این موضوع ما را به هم نزدیک میکرد


سال میلادی زبان مشترک وقایع تاریخی ملت هاست 

و این به نظر من بسیار زیباست .

بزرگ بود

و از اهالی امروز بود

و با تمام افق‌های باز نسبت داشت

و لحن آب و زمین را چه خوب می‌فهمید


صداش

به شکل حزن پریشان واقعیت بود

و پلک‌هاش

مسیر نبض عناصر را

به ما نشان داد


و دست‌هاش

هوای صاف سخاوت را ورق زد

و مهربانی را

به سمت ما کوچاند


به شکل خلوت خود بود

و عاشقانه‌ترین انحنای وقت خودش را

برای آینه تفسیر کرد


و او به شیوه باران پر از طراوت تکرار بود

و او به سبک درخت

میان عافیت نور منتشر شد


همیشه کودکی باد را صدا می‌کرد

همیشه رشته صحبت را

به چفت آب گره می‌زد


برای ما، یک شب

سجود سبز محبت را

چنان صریح ادا کرد

که ما به عاطفه سطح خاک دست کشیدیم

و مثل لهجه یک سطل آب تازه شدیم


و بارها دیدیم

که با چقدر سبد

برای چیدن یک خوشه بشارت رفت

ولی نشد

که روبروی وضوح کبوتران بنشیند


و رفت تا لب هیچ

و پشت حوصله نورها دراز کشید

و هیچ فکر نکرد

که ما میان پریشانی تلفظ درها

برای خوردن یک سیب

چقدر تنها ماندیم


«دوست» برای فروغ فرخزاد ـ سهراب سپهری ـ مجموعه «حجم سبز»

۸ دی‌ماه ـ زادروز فروغ فرخزاد




✔خلاصه ای از زندگی فروغ فرخزاد در ادامه ی مطلب 





درگذشت بابک فرزاد؛ خداحافظی با یک نابغه دیگر


پسرها پیراهن‌های سفید یقه اسکی به تن دارند و دست‌ها را به گردن هم انداخته‌اند، ردیف جلو نشسته‌اند و پشت سرشان دخترها با مانتو و مقنعه ایستاده‌اند. همگی مدال به گردن دارند. آن‌ها کاروان ایران در المپیاد جهانی علوم ریاضی و  کامپیوتر سال ۱۹۹۵ یا ۱۳۷۴ هستند که دست پر برگشته‌اند. شاید کسی که شاتر دوربین را فشار می‌داد تا این عکس پرافتخار را ثبت کند هرگز گمان نمی‌کرد بیست و سه سال بعد این عکس به یکی از غم‌انگیز ترین تصاویر این سال‌ها تبدیل شود.


دکتر بابک فرزاد که همان سال (۱۹۹۵) مدال برنز المپیاد را کسب کرده، روز گذشته براثر بیماری سرطان درگذشت. او تنها ۴۱ سال داشت. بابک فرزاد در این عکس جلوی مریم میرزاخانی که همان سال مدال طلای المیپاد جهانی ریاضی را کسب کرده بود، نشسته است. میرزاخانی  اردیبهشت ماه سال ۹۶ بر اثر سرطان درگذشت. او اولین زن برنده مدال فیلدز ریاضی  و استاد دانشگاه استنفورد بود که مرگ زودهنگامش جامعه ایران را تحت تاثیر قرار داد حالا به فاصله یک سال هم‌دوره‌ای او بابک فرزاد هم بر اثر بیماری سرطان درگذشته است.



تاریخ هایی هست که نتیجه ی دور بودن از مهر و مهربانی یه 

تاریخ هایی که چرا و چرایی ش ، قلبمو جدا از جنسیت م به درد میاره ... 

خشونت علیه زنان ! 


آیازن تنهاچیزی نیست که برای ماازبهشت باقی مانده است؟

آلبرکامو


پ.ن:  خشونت کلامی و هرگز فراموش نکنیم می میرانند و نابود میکنند واژه  هایی که از دشنه عمیق تَر زخم مَی زنند 

و واژه هایی که به موقع در زبان جاری نمی شوند ...


منشور کوروش بزرگ :


بگذارید هر کس به آیین خویش باشد

 زنان را گرامی بدارید ، 

فرودستان را دریابید

 و هر کسی به تکلم قبیله خود سخن بگوید آدمی تنها در مقام خویش به منزلت خواهد رسید 

گسستن زنجیرها آرزوی من است،

رهایی بردگان و عزت بزرگان آرزوی من است شکوه شب و حرمت خورشید را گرامی می دارم،

 پس تا هست شب هایتان به شادی و روزهایتان رازدار رهایی

 این فرمان من است، این واژه، این وصیت من استاو که آدمی را از ماوای خویش براند، خود نیز از خواب خوش رانده خواهد شدتا هست هوادار دانایی و تندرستی باشید 

من چنین پنداشته ، چنین گفته و چنین خواسته ام... 

فرمانروایی که همدل مردمان خویش نباشد سیه روز تر از همیشه سرنگون خواهد شد 

پس از قول من بگویید به جباران این جهان بگویید که از ظلمت خویش حتی پلاس پاره ای به گور نخواهند برد

 هشدار تان می دهم او که به کشتن آزادی بیاید هرگز از هوای اهورا خوشبو نخواهد شد بخشوده نخواهد شد بزرگ نخواهد شد 

بی عاقبت او که بر پریشانی مردمان حکومت کند 

بی فردا او که بر درماندگان حکومت کند شهریاری که نداند شب مردمانش چگونه به صبح می رسد، گورکن گمنامی ست که دل به دفن دانایی بسته است 

ما از کمینگاه اهریمنان خواهیم گذشت 

ما ظالمان زمین را در هم خواهیم شکست

 ما زندگی را ستایش خواهیم کرد آزادی را و عدالت را ستایش خواهیم کرد

 ما ظالمان زمین را در هم خواهیم شکست


ماهیش نصیب دشمنان میشه و خون نصیب ما !

کرد و ترک لر و عرب و ... اینها اعضای یک پیکرند . پیکری به نام ایران !

به جان هم نیافتیم . نمیدونم دشمن کیه اما این را میدونم که هدفش همینه . تکه تکه کردن این پیکر .

پیکر بی سر

بی دست

بی پا

بی مغز 

کالبدی مرده خواهد بود !


روح وحشی

+حمله ی تروریستی اهواز را محکوم میکنیم !