صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زن» ثبت شده است

از صف نون و اتوبوس تا استخدام شهرداری تهران و قبولی کنکور و غیره و ذالک شده مردانه و زنانه ؛ چرا من از کنجکاوی مردانه ننویسم ؟!


مردان ایرانی و خارجی نداره کلا مردان نسبت به زنان همیشه کنجکاوی خاصی داشتند . کلا مردها نسبت به جنس خودشون حس کنجکاوی ندارن اما تا دلت بخواد حس رقابت دارن !

در مورد زنان اونقدر کنجکاو هستن که گاهی به فضولی هم می رسه . لابد انتظار دارین بگم که از بس کنجکاون مدام در حال مطالعه و تحقیق در مورد زنان هستند . راستش همینطور هم هست .

مطالعه جنسی زنان ...

تحقیق در مورد اینکه کدوم دختر باحال تره ...

البته اینها هم لازمه اما کافی نیست ! 

در کوتاه مدت لازم کافی هم میشه اما در دراز مدت که شخص وارد یک رابطه ی جدی از نوع سرخ و سپید و آبی و ...که میشه دیگه جواب نمیده چون اونقدر بین اونها مسائل مهم کوچک و بزرگ هست که گفتنی نیست .

اختلاف ها اغلب ناشی از عدم شناخت طرفین هست . دو همجنس بیشتر همدیگر را درک میکنند چون از یک سیاره هستند اما دو جنس مخالف که یکی به زبان مریخی ( عقلی)حرف میزنه و دیگری به زبان ونوسی (احساسی) نیاز به دیلماج دارن !

اونهایی که با اهالی بیشتری از ونوس سر و کار دارند مثل مردانی با مادر صمیمی و یک دوجین خواهر و خاله و ...بهتر با خانم ها کنار میان چون کم کم زبان اونها را یاد گرفتن .

مثلا می دونن که وقتی یک زن سکوت میکنه نشان بعله نیست . یعنی U r finished .

یا وقتی تند تند برخلاف همیشه البته داره حرف میزنه یعنی نمیخواد بفهمی توی دلش نه خبردی !

وقتی میگه نه یعنی نازم را بکش تی قوربان تا بگم بعله .


خلاصه اینکه بر هر مرد و البته زن واجب است خواندن کتاب :


زنان ونوسی ، مردان مریخی 

جان گری

دانلود

سخنان بزرگان درباره ی #زن


من انکار نمیکنم که زنان احمق هستند!

خداوند بزرگ آن ها را اینگونه خلق کرد؛

تا هم سطح مردان باشند...!


 #جرج_الیوت


حدس یک زن بسیار دقیق تر از 

یقین یک مرد است!


 #رودیارد_کیپلینگ


اگر بتوانی یک زن را بخندانی،

می توانی او را وادار به انجام هر کاری کنی!


 #مریلین_مونرو


وقتی زنی با تو صحبت میکند

گوش بده که با چشمانش چه میگوید!


 #ویکتور_هوگو


دست های زنانه بی سر و صدا 

تمام کارها را سامان میدهند!


 #فرانتس_کافکا


مردان ذاتا نسبت به یکدیگر بی تفاوت هستند،

زنان ذاتا با هم دشمن هستند!


 #آرتور_شوپنهاور


من که از قول مردانه خیری ندیدم

خیلی مردی قول زنانه بده !


 #زویا_پیرزاد


ذات زنان همین است؛

وقتی که دوستشان داریم ما را

دوست ندارند

و دوستمان دارند وقتی که 

ما دوستشان نداریم!


 #میگل_سروانتس


@sahaja_yoga

هر آدمی باید اعضا و جوارح خودش را بشناسه . چشم و گوش و دست و پا و سیستم گوارش و بالاخره اعضای جنسی خودش را .

ما نباید با بدن خودمون رودربایستی کنیم یا نامهربان باشیم باهاش .

عدم توجه درست به بدن منجر به بروز بیماری میشه .

ما تنها کسی هستیم که باید به تمامی با بدن خودمون آشنا باشیم و او را بشناسیم .

دعوتتون میکنم به دیدن دو ویدئوی کوتاه کاملا پزشکی و آموزشی .

هیچ محدودیت سنی هم نداره .


اینجا ببینید :

آناتومی دستگاه جنسی

sahaja_yoga@


روح وحشی 

زنی که گلیم خودش را از آب بیرون می کشد ، مردی ثروتمند ؛ زیبا یا حتی شاعر و دانشمند  نمی‌خواهد .

چنین زنی ، مردی تمام و کمال و بی عیب هم نمی خواهد .

او مـردی میخواهد که چشمانش را خوب بفهمد .

به حرف هایش بی قضاوت خوب گوش کند .

و آن گاه که اندوهـگین بود با دستش به سینه اش اشاره کند و بگوید: اینجا سرزمین توست و من استوار در کنار تو هستم ...



روح وحشی

+ آرزوی محال 



وقتى زنى روزنامه می‌خواند آن هم صفحه سیاست؛ آن جامعه خوشبخت است.

- کارل پوپر


 sahaja_yoga@


+این کانال خودم هست . دوست داشتید از مطالبش استفاده کنید .

++امروز روز جهانی زن هست . 8 مارچ بعنوان یادبود کشته شدن 135 کارگر زن در سال 1908 و چندین کشته در سال1988 در یک کارخانه نساجی در اعتراض به حقوق پایمال شده شان .

‍ 


 آفرینندهٔ جهان  چون به خلقت زن رسید دید آنچه مصالح سفت و سخت برای خلقت آدمی لازم است در کار آفرینش مرد به کار رفته و دیگر چیزی نمانده. در کار خود واله گشت و پس از اندیشهٔ بسیار چنین کرد: گِردیِ عارض از ماه، و تراش تن از پیچک، و چسبندگی از پاپیتال، و لرزش اندام از گیاه، و نازکی از نی، و شکوفایی از گل، و سبکی از برگ، و پیچ و تاب از خرطوم پیل، و چشم از غزال، و نیش نگاه از زنبور عسل، و شادی از نیزهٔ نور خورشید، و گریه از ابر، و سبکسری از نسیم، و بزدلی از خرگوش، و غرور از طاووس، و نرمی آغوش از طوطی، و سختی از خاره، و شیرینی از انگبین، و سنگدلی از پلنگ، و گرمی از آتش، و سردی از برف، و پرگویی از زاغ، و زاری از فاخته، و دورویی از لک‌لک، و وفا از مرغابی نر گرفت و به هم سرشت و از او زن ساخت و به مردش سپرد.


پس از هفته‌ای مرد نزد خدا آمد و گفت: 

«خدایا! این موجودی که به من داده‌ای زندگی را بر من تباه کرده. پیشه‌اش پرگویی است. هیچ‌گاه مرا به حال خود وانمی‌گذارد، آزارم می‌دهد، می‌خواهد همیشه نوازشش کنم، می‌خواهد همیشه سرگرمش سازم، بیخود می‌گرید، تنها کارش بی‌کاری است. آمده‌ام اورا پس بدهم، زیرا زندگی با او برایم امکان‌پذیر نیست. او را از من بازستان.»


خدا گفت: «باشد.» و زن را پس گرفت.


پس از هفته‌ای دیگر دوباره مرد نزد خدا شد و گفت: «خداوندا! می‌بینم از زمانی که او را به تو پس داده‌ام تنهای تنها شده‌ام به یاد می آورم چگونه برایم آواز می‌خواند و می‌رقصید، از گوشهٔ چشم به من می‌نگریست، با من بازی می‌کرد و به تنم می‌چسبید. خنده‌اش گوش‌نواز بود، تنش خرم، و دیدارش دل‌نواز. او را به من باز پس ده.»


خداوند گفت: «باشد.» و زن را به او پس داد.


پس از سه روز، دیگر بار مرد نزد خدا شد و گفت: «خدایا! نمی‌دانم چگونه است، اما من به این نتیجه رسیده‌ام که زحمت او بیش از رحمت اوست. پس کرم کن و او را از من باز پس گیر.»


خدا گفت: «دور شو! هر چه گفتی بس است! برو با او بساز.»


مرد گفت: «اما با او زندگی نتوانم کرد!»


خدا گفت: «بی او هم زندگی نتوانی کرد!» 


آن‌گاه به مرد پشت کرد و دنبال کار خود رفت.


 مرد گفت: «چه بایدم کرد؟ نه با او توانم زیست، نه بی او!»


 داستان کهن هندی

■ برگردان صادق چوبک



چون طلای ناب مرا بی منت از خاکم بکن

یک شبی را عاشقانه از هوس پاکم بکن

هر نگاهت موجی بر هر تخته سنگ پیکرم

پرتلاطم تر ز پیشم. غرق امواجم بکن

بی منت از خاکم بکن

از هوس پاکم بکن

غرق امواجم بکن…


میپسندم بازوانت را به دور شانه ام

اول کارم هنوز. فکر سرانجامم بکن

با تو من در شب خیال دیگری دارم به سر

همچو شبگردی مرا از خواب بیدارم بکن


بی منت از خاکم بکن

از هوس پاکم بکن

غرق امواجم بکن

فکر سرانجامم بکن

از خواب بیدارم بکن…


دوست دارم همچو پیچک بر سر و پای تو پیچم

باز امشب چون گل وحشی شدم. رامم بکن

شبنمی شو. بوسه بر گلبرگ اندامم بزن

بوسه بارانم بکن. بی تاب بی تابم بکن

بخت و قسمت را بگو دستی به دست هم دهند

دست به دستم ده. کنار سایه ات خوابم بکن


بی منت از خاکم بکن

از هوس پاکم بکن

غرق امواجم بکن

فکر سرانجامم بکن

چون گل وحشی شدم.رامم بکن

بی تاب بی تابم بکن

در کنار سایه ات خوابم بکن


دانلود


وقتی یک زن میگوید حالم بد است .

وقتی یک زن سکوت می کند .

وقتی یک زن به ته خط می رسد .

دیگر برای هر کاری دیر است .

چرا که یک زن دیر می گوید ...

دیر سکوت می کند ...

و خیلی دیر به آخر خط می رسد !


آخر خط زن ها با مردها توفیر می کند .

آخر خط زنها با هم نیز توفیر می کند .

زنی که تنهایی اش را دوست دارد .

زنی که کتاب می خواند .

زنی که پشت یک میز یک نفره می نشیند و با یک فنجان قهوه ی تلخ و کتابچه ی سفید  در خاطرات اش غرق می شود و در میان بخار و دود واژگان را شعروار در سفیدی صفحات سرازیر می کند ... وقتی این زن  به ته خط برسد یعنی دیگر راهی نیست .

هیچ راهی 

چرا که تمام راهها را رفته و به تنهایی رسیده است .

بعد از تنهایی چیست ؟

هیچ

هیچ در هیچ

هیچ در هیچ از هیچ 


روح وحشی

+این کاسه لبریزه ...



■ مردجوانی را به نزد حکیم خردمندی بردند و گفتند : " ببین زنان دارند این پسررا خراب و فاسد می کنند". مرد خردمند سری تکان داد ، لبخندی زد و فریادبرآورد که : "این مردان هستند که زنان را خراب و فاسد می کنند ! هر نقصی در زنان باشد ، مردان باید تاوانش را بپردازند و آن نقص را در وجود خوداصلاح کنند – زیرا این مرد است که تصویر زن را برای خود می آفریند و زن تنها خود را با آن تصویر منطبق می سازد"...  

فردریش نیچه 

حکمت شادان 

 قطعه 68


+نقد مطلب :

به نظر می رسه این موضوع در اغلب زنان آن دوران صحت داشته اما امروز رفته رفته از درصد اون کاسته میشه و زنان بیشتری سعی دارند خود مستقل شون را نمایان کنند . هم برای خودشون و هم برای دیگران .

اما به هر حال بر حسب غریزه ی طبیعی که از پدران و مادران ما مانده زنان سعی در جلب مردان دارند ...

و نکته ی مهم دیگه ؛ موضوع تجربه ی زن سالاری نیچه بوده . مادر و خواهر و معشوقه اش سالومه چنان بر روح و روان نیچه تاثیر گذاشتند که او سخت ضد زن شد ...

نیچه بعنوان فیلسوفی فراتر از دوران نتوانست  تفکرات خود را از این تاثیر مبرا کنه و به هر حال لطمات روحی که خورده بود تفکراتش را آلوده کرد .

نیچه هم یک انسان بود .هر چند حرف از مرگ خدا و ظهور ابر انسان کرد ...



زن ها گاهی اوقات چیزی نمی گویند چون به نظرشان لازم نیست که چیزی گفته شود. 
با نگاهشان حرف میزنند 
به اندازۀ یک دنیا حرف میزنند.
هرگز نباید از چشمان هیچ زنی،
ساده گذشت ... 

- سیمون دو بووار


* * *

 از آداب سخن گفتن با یک بانو ،

این است که اول ،

به چشم هایش ؛ گوش فرا دهی ...

نزار قبانی


ﺍﯾﻦ ﻃﺒﻊ ﺯﻥ ﺍﺳﺖ .ﻫﺮﮐﺪﺍﻣﺸﺎﻥ ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺭﻭ ﺑﺸﻮﻧﺪ. ﺑﻪ ﺁﺏ ﺩﺭﯾﺎ ﻭ ﺑﺎﺩ ﺻﺤﺮﺍ ﻣﯽ‌ﻣﺎﻧﻨﺪ. ﺑﯽﻗﺮﺍﺭ. ﺑﯽ‌ﻗﺮﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﯽﺁﻭﺭﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﺼﯿﺐ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻫﻮﺷﯿﺎﺭﯼ ﺫﺍﺗﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ. ﺁﯼ ...ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺩﺭ ﭘﻨﺎﻩ ﺍﯾﻦ ﺷﯿﺸﻪﻫﺎﯼ ﺩﺭﺧﺸﻨﺪﻩ ﭼﻪﻫﺎ ﺧﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ!

کلیدر- محمود دولت آبادی