وقتی تمام لذت و زیبایی زندگی در روابط اجتماعی و حتی شغل خلاصه میشه باید ترسید . این یک زنگ خطره !
آدم های زیادی را میشناسم که به ندرت با خودشون تنها میمونند .
میگن حوصله ام سر میره .
دور هم خوش میگذره .
واقعیت اینه که اغلب ما می ترسیم که با خودمون تنها بمونیم .
بلد نیستیم در تنهایی لذت ببریم .
هنرمندان بخصوص در هنرهای تجسمی ، نویسندگی ، نوازندگان و موارد مشابه کمتر با این مشکل روبرو میشن .
افرادی که کتابخوان هستند هم .
هر چیزی به قاعده . انسان موجود اجتماعی هست و در جمع هایی که اهداف مشترک وجود داره و یا صمیمیت و عشق ، انرژی زندگی در او بیشتر میشه اما ...
اما برای شناخت خود ، آشتی با خود ، یافتن خود و پاسخ به سوالات وجودی ما نیاز به تنهایی داریم .
خلاقیت در تنهایی بهتر متبلور میشه .
خلاقیت زاده ی رویاست و رویاها کاملا خصوصی هستند حتی وقتی ظاهرا مشترک به نظر می رسند .
از خودمون فرار نکنیم . ما بیش از اونکه به جمع نیازمند باشیم به تنهایی نیاز داریم .
در تنهایی خودمون را پیدا میکنیم و در جمع ارائه میکنیم .
برعکس اش بعید به نظرم میرسه .
روح وحشی
+نخواهیم که مدام مشغول باشیم . گاهی فقط به خودمان گوش کنیم ...
++تنهایی به ما انرژی و شادی میده که منجر به خلاقیت میشه . البته اول باید با ترس از تنهایی روبرو بشیم .
+++تنهایی موجب افسردگی نیست . افسرده ها تمایل به تنهایی منفعل دارند .
++++قطعا میزان نیاز چه طبیعی و چه چیزی که خودمون حس میکنیم متاثر از شخصیت و روحیه و سن و سال و فرهنگ و ...است . اما چیزی که فهمیدم اینه که همه ی ما از کودکی تا مرگ بهتره گاهی به خودمون فرصت تنهایی بدیم . یک تنهایی خوب و پویا ...