صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو




امروز بعد از یکسال ژوپیتر از خانه ی عقرب و کنکاش تارکی های درون وارد خانه خودش ، کماندار میشود و سفر جدید زندگی ما نیز آغاز میشود ...

امیدوارم سایه های روح خودمون را کشف کرده و با اونها با مهربانی روبرو شده و اونها را پذیرفته باشیم .

اینگونه نور به سایه ها می تابه و ما حال بهتری پیدا میکنیم .


حالا نوبت استفاده از تجارب سفر درونی و ورود به مرحله ی جدید است .


خلاقیت در تصمیم گیری

فرزانگی

تمرکز روی قدرت درونی و توانمندی ها

آرامش  

و حرکت در مسیر آگاهی بجای ماندن در تاریکی های وجود ...


روح وحشی

+موفق باشیم 😉


انجمن نذر طبیعت 


https://www.nazretabiat.ir/campaign/48

اهدای دوربین به همیارمحیط زیست


لینک صفحه 



"هی‌یگو کوروساوا" برادر بزرگتر آکیرا یک بنشی بود. سنت بِنشی در تئاتر کابوکی ژاپن نقش تعیین‌کننده‌ای در شکل‌گیری سینمای ژاپن داشت، و آن ایستادن بازیگری در کنار صحنه (یا پردهٔ سینما) و روایت‌ کردن داستان برای تماشاگران بود. در قدیمی‌ترین فیلم‌های ژاپنی بِنشی هم به‌جای کاراکترها حرف می‌زد و هم قصه را تعریف می‌کرد. پس از ۱۹۱۲ با هجوم فیلم‌های خارجی با میان‌نویس به ژاپن، بِنشی فقط دیالوگ‌ها را می‌گفت اما تهیه‌کنندگان ژاپنی به‌سرعت شیوهٔ میان‌نویس را از غرب تقلید کردند و از این رو بنشی‌ها حتی قبل از انقراض سینمای صامت از کار بیکار شدند. هی‌یگو کوروساوا در سال ۱۹۳۳ خودکشی کرد. او افسرده و بیکار بود و حس می‌کرد زندگی‌اش پوچ و بی‌معناست. پس خود به سراغ یک مرگ شرافتمندانه رفت. این همان حسی بود که آکیرای مشهور پس از شکست همه‌جانبه‌ی  دودسکادن (۱۹۷۰) و زمانی که پولی برای فیلمسازی نداشت، بدان دچار شد. آکیرا نیز همانند هی‌یگو خودکشی کرد اما زنده ماند تا  درسو اوزالا، کاگه‌موشا، آشوب و راپسودی در ماه اوت را بسازد.



میخوای افسردگی نگیری اصلا سراغ دیوار و سایت های فروش خانه و آپارتمان نرو ...


بس که تبلیغ ویلاهای آنچنانی می کنن کلا افسردگی گرفتم .

مردم نون ندارن که توی آب تیلیت (تیریت) کنن طرف چپ و راست ویلا و خانه در شمال و ترکیه و ... تبلیغ میکنه .


طفلکی جوان های ما که باید از تمام رسانه ها مدام بهشون پیام بدن که :

تو نداری

تو نداری

تو فقیری

اگر میخوای موفق بشی با زحمت و تلاش نمیتونی باید راه دیگه ای انتخاب کنی . راه ...

و بچه های کوچیک که تفاوت سفره ی خودشون را با میز سریال های ایرانی با حسرت نگاه می کنن ...

و پدر و مادرهایی که با وجودی که صبح تا شب دوندگی میکنن باز شرمنده ی فرزندان شون هستن...


هیهات ...


روح وحشی

چند سال پیش که بلاگفا شعر و واگویه مینوشتم یکی از مخاطب هام که خیلی به وبلاگم سر میزد قرار بود چهره من را با چوب بتراشه . 

هنرمند بود . هم خطاط و هم پیکرتراش و البته مشکل کمخوابی داشت .

نمیدونم چی کار کرد . تراشید یا نه ؟ منم شدم جزئی از تاریخ هنر یا بعد از مرگ چهره ام فراموش میشه ؟!


سالهای اوج من در وبلاگ نویسی ... 90 تا 93 بعد اول من کم کار شدم و بعد کلا وبلاگنویسی از مد افتاد .


یادش بخیر 

کم کم این گاه گدار نویسی ها هم باید قطع بشه ...


روح وحشی

+دارم یک کارهایی میکنم که بعد شاید بگم بهتون

برای بردن تو با اسب بالدار میتازن ...




پس تکلیف ما زن ها چی میشه فریدون فروغی جان جان جان ؟!


با اجازت

اگر زن های توو هالیوود ببینن تو اینجایی

برای بردن تو با بوگاتی میتازن 


روح وحشی

+فرهاد مهراد و فریدون فروغی خود خود خود عشق اند و هرگز نمیرد آنکه زنده است به عشق . . .


هیچی خوشمزه تر از بخشیدن نیست

بخشش خود

بخشش دیگران


گاهی میشه بخشید امانمیشه فراموش کرد

گاهی فراموش میکنی اما نمیبخشی

گاهی نه فراموش میکنی و نه میبخشی

این سومی مثل خوره وجودت را میخوره . بجای دیگران داری از خودت انتقام میگیری . یعنی رنج مضاعف


گاهی نمیبخشی اما میگذری ...میگی عجب احمقیه !

گاهی ...


نمیدونم فقط بگم که از دست همسایه های لاشعورم که حریم خصوصی سرشون نمیشه خسته شدم .

میتونم ببخشم اما نمبتونم ندید بگیرم .

گاهی میگم بیخیال بشم . بعد میگم پر رو میشن .

نمیدونم خلاصه ...

گاهی گذشت اصلا کار خوبی نیست .

اما به هر حال بجای عصبانیت و دلخوری باید استراتژی داشت و به موقع و درست و بی جنگ و خون ریزی وارد عمل شد .

گاهی هم جنگ و خونریزی اجتناب ناپذیره !


روح وحشی

+هیچی بدتر از همسایه ی بد نیست !


پناه می آورم

به آغوش واژگانت

شاید که گرم

یا که زمهریزی در میان اوراق ، پنهان

گاه شیرین به حلاوت لب هایی گلگون

و گاه تلخ مانند اشک یتیمی در شعرهای پروین


تنگ در آغوشم گیر

بگذار دمی بیخود ز خود

آلوده به افیون تو شوم

چه توفیر میکند

چه بر سر دنیا می آید

دمی بی حضور من


روح وحشی

+دنیا بی من هیچی کم نداره جز یه دیوونه کمتر 




عمه خانوم هر سال میرفت حج .

دست های تپل مپل و سفیدش مزین به انواع النگوی طلا بود .

مدام استخر و آرایشگاه و مزون و ...

دکتر زیبایی و تغذیه و ...



اونوقت به من که یه مانتوی نخی و مقنعه ی مشکی و یک جفت کتونی ملی کل لباس تنم بود میگفت : دختر جون قدر زندگیت را بدون . انتظاراتت را کم کن ...همه چی که پول نیس... مراعات بابات را بکن تا واسه خودت بهشت را بخری و  ...

فقط چون به بابام گفته بودم 5000 تومن بذار روی پول تو جیبیم تا گاهی که اتوبوس نیست بتونم شب های سرد زمستون توی تهرون بی در و پیکر با تاکسی برگردم خونه !



عده ای در این دنیا بهترین لذت های زندگی را میبرند ,

و به بقیه

وعده بهترین زندگی در جهان دیگری را 

میدهند...


روح وحشی




چه می‌گویی درباره کسانی که هنگامیکه زمام امور دولت را به دست دارند،

 رجز می‌خوانند و هر روز ادعا می‌کنند که جامعه و دولت را بهتر ساخته اند، ولی همین که از کار افتادند ناله و شکایت می‌آغازند و از وضع جامعه دولت چنان بدگویی می‌کنند که بدتر از آن در تصور نمی‌گنجد!!


"آیا این سیاستمداران در نظر تو بهتر از آن فرومایگان‌اند"؟


رساله گرگیاس 

افلاطون



با اخبار زرد مطلقا موافق نیستم اما نمی دونم اخبار و اطلاعات قرمز لازمه یا رنگین کمانی سبز و سفید و آبی ؟!


یاد یه توپ دارم قلقلی ه افتادم !


واقعا ما به چی نیاز داریم ؟

از گل و بلبل و جوی آب و باغ و راغ گفتن یا نصب علائم احتیاطی بر سر جاده ی پیش رو ؟!


حالم از خوندن اشعار عاشقانه و گل و بلبی بد میشه

I FEEL SICK AFTER READING SUCH POEM



روح وحشی

+کاش چراغ جادو داشتم و یه غول خوشگل و همه فن حریف ازش میپرید بیرون و میگفت در خدمتم بانوی من !

این یک دنباله ی حسابی نیست 

دنباله ی هندسی هم نیست

دنباله ی نجومی ه !

دست هند را هم داریم از پشت میبندیم .

خب سوال اینجاست . حالا کارگر شریفی که با زحمت پول در می آورد و کم و زیاد میگذشت حالا چطوری هزینه های نجومی اولیه را تامین کنه تا خانواده فقط سالم و زنده بمونن و بچه ها دچار سوتغذیه نشن ؟!

بگذریم از این که در دنیای فن آوری و رسانه زندگی میکنیم و بچه ها و نوجوانان و جوانان هم چشم و هوش دارن و این اختلاف طبقاتی را هر لحظه می بینن ...

چه بر سر ما خواهد آمد ؟!



بی بی سی معاند نوشته :


🔹آیا تحریم های جدید سفره های ایرانیان را کوچک تر می کند؟


🔻مقامات ایران از زمان اعلام آغاز تحریم‌های دور جدید بارها عنوان کردند که مشکلی برای ایرانیان ایجاد نخواهد شد. 


🔻اسحاق جهانگیری از جمله مقاماتی است که چنین اظهار نظراتی را مطرح کرده است. او چندی پیش گفت که با بازگشت مرحله دوم تحریم ها هیچ اتفاقی نخواهد افتاد.




یکی نیست بگه آخه تو چی میفهمی ؟!

آقای جهانگیری و سایر مسئولین کاملا به مسائل اشراف دارند و می دونند که 

همه ی اتفاقات قبلا افتاده 

ما سالهاست مراسم 13 آبان داریم !!!!



فکر کن اگر بجای این اسپرم اون اسپرم به تخمک میرسید

یا به جای این تخمک این اسپرم با اون تخمک لقاح انجام میداد 

یا اصلا علاوه بر این اسپرم یه اسپرم دیگه هم به تخمک وارد میشد

یا همزمان دو تا لقاح مجزا انجام میشد 

یا کلا یک اتفاق دیگه می افتاد دیگه من من نبودم یکی دیگه بود 

به همین سادگی من حاصل یک تصادف ام !

نه خواستم باشم نه خواستن باشم

اما همه ی اینا دلیل نمیشه که نخوام باشم 

اینجا نخوام باشم

کلا نخوام باشم

اینی که هستم نخوام باشم

و ...

اما خسته ام 

از اینهمه رنج که میبینم خسته ام

ظرفیت اش را ندارم

اوه فکر نکنی که انتظار دارم همه چی اوکی باشه و خودم و دیگران در بهشت سیر کنیم . نه ! 

فقط فکر کنم ظرفیتم تمام شده 

مگر اینکه ...


به هر حال در اصل قضیه توفیری نمیکنه 

من همچنان حاصل یک تصادف یا تصادم ام

دومی را نمیدونم چون باید یک پزشک یا روانپزشک نظر بده ! 😉


روح وحشی

+قاط زدم بدجور


تنهایی نه تنها بد نیست که برعکس لازمه.


اما حس تنهایی با تنهایی فرق داره.

حس تنهایی دردناکه اما وقتی میبینی خیلی ها در این حس تو با تو مشترکن دیگه احساس تنهایی نمیکنی.

یک جور درد مشترک


آدم برای بلوغ نیاز به هر دو داره ...



روح وحشی 

+خودم خوشم اومد از این کامنت فیلسوفانه ی خودم 😎





 گاهی بهتره بپذیریم که دیگه کاری از ما بر نمیاد و علارغم میل باطنی عقب نشینی کنیم و بعد استراتژی را کلا تغییر بدیم !


سخته اما عاقلانه است ...


روح وحشی

+


 تمام سفرهای پختگی و بالغ شدن از یک جداشدن شروع می‌شود.
جداشدن از یک عشق
جداشدن از یک امنیت
جداشدن از یک قدرت
جدا شدن از یک وابستگی
جداشدن از هر آن چیزی که فکر می‌کنیم بدون آن هیچ خواهیم شد.
مریم حدادوند


افراط و تفریط 

سیاه یا سپید

سرد و گرم

به هر حال بهترین حالت اینه که قلب و مغزت در یک راستا باشن .

گاهی خیلی طول میکشه تا این اتفاق فرخنده بیافته

وقتی آب توی سرازیری با شدت میره بهتره یه قایق درست کنی و از قایق سواری لذت ببری . شنا خلاف جهت یا بیهوده سعی در انحراف آب نتیجه ای نداره جز اتلاف وقت و انرژی و حتی جان !

ا

روح وحشی

+میتونیم سد بسازیم و آب را مهار کنیم ؟! 

شوخیت گرفته ؟! ما فقط یک آدم معمولی هستیم نه تیم پروژه سدسازی !




از پشت لحظه ها به در آیید

این روزها که میگذرد

هر روز

در انتظار آمدن ات هستم

اما با من بگو که آیا من نیز

در روزگار آمدن ات ، هستم ؟!



+به یاد قیصر امین پور

بابا فقط میخواد یه عکس نشونت بده کل زندگی طرف را چک کردی که !


توجه کردید وقتی میخوایم یه عکس یه کسی نشون بدیم انگشتای طرف می ره روی صفحه و چپ و راست پشت هم عکس ها را چک میکنه ؟!

آدم کلا به غلط کردن می افته !

نکنید همچین بابا حریم خصوصی ه ها !


دلم عجیب تنگ شده واسه اینکه یک نفر که عمیقا من را میشناسه بهم بگه دیوونه !

منم بگم دیوونه ام دیگه ...


یا برعکس من بهش بگم دیوونه و اونم بگه ...


صمیمیت کم کم داره از دایره ی لغات زندگیم میره بیرون .

خیلی وقته طعم این واژه را نچشیدم .

الان که دارم ازش مینویسم انگار دارم در مورد یک چیز غریب مثلا یک میوه ی استوایی که تا حالا مزه اش را نچشیدم مینویسم .

چقدر دور شدم از قشنگی های یک رابطه ی خوب !


روح وحشی

+دارم به کجا میرم ؟! 

■ آتیش همیشه به خاکستر تبدیل میشه،

حتی عمیق ترین عشق ها هم به پایان میرسه 

و خیلی عشق های دیگه جاش رو می گیره ...

سینما پارادیزو / جوزپه تورناتوره


+فیلم بسیار زیباییه

 


🔸 "بفرمایید نوبت شماست"


🔸 "توقع" آن روی سکه‌ی مسئولیت است. توقع بدین معناست که از کسانی که با آن‌ها ارتباط داریم، انتظار داریم در مقابل ما "احساس مسئولیت" کنند. "توقع به جا" یعنی اینکه از دیگران انتظار مسئولیت سنجیده داشته باشیم و بیش از تخصص، توان فکری، قدرت بدنی یا توانایی مالی از کسی توقع نداشته باشیم. هر چه در یک رابطه، دو طرف توقع کمتری از هم داشته باشند، آسیب‌پذیری آن رابطه کمتر می‌شود. آسیب‌پذیرترین افراد کسانی هستند که توقع دارند مردم به طور "ویژه" با آن‌ها مدارا کنند. کسانی که نیاز به امتیازات ویژه، احترام ویژه، تشریفات ویژه و شرایط زندگی ویژه دارند، اغلب در زندگی دچار مشکلات بین فردی و نارضایتی هستند.


"بفرمایید نوبت شماست"

مهارت های زندگی برای نوجوانان

دکتر محمدرضا سرگلزایی


+به درد همه میخوره بخصوص ما ایرانی های ژنتیک متوقع و طلبکار

بر مزار أبو العلاء المعری نوشته: 


 'هذا جناه أبی علیّ ، وما جنیت على أحد


این جنایت پدرم بر من است و من بر احدی جنایت روا نداشتم!



دیوید بناتار فیلسوف در گفتگوی خود با بی بی سی درباره "تولدستیزی یا زایش‌ستیزی" (Antinatalism) می‌گوید: زایش‌ستیزی به این معنی است که نباید انسان‌های تازه‌ای به دنیا آورده شوند.


خبرنگار می‌پرسد: ولی چیزهای خوبی هم در زندگی وجود دارد...


بناتار پاسخ می‌دهد: بله، درست است. ولی سئوال این است که با توجه به درد و رنج بشر، آیا این چیزهای خوب ارزش زنده بودن را دارد؟ اشتباه دیگری که مردم غالبا مرتکب می‌شوند این است که هنگام فکر کردن به آینده‌شان به رنج و عذاب بیش از حدی که بسیاری از آنان باید در اواخر عمر متحمل شوند، واقف نیستند. به این که مردم چطور می‌میرند فکر کنید، به سرطان، بیماری‌های عفونی، ضعف بنیه و....فکر کنید. رنج و درد زیادی در پایان عمر وجود دارد ولی مردم اغلب این موضوع را فراموش می‌کنند.



+  لینک 

How to live as an antinatalism



فیزیولوژی مغز خیلی جالبه . دقیقا همونجور که لازم داریم باشه !


تا اواسط دهه ی 30 توان جذب مطالب جدید بالاست .

از اواسط دهه به بعد از توان دریافت مطالب نو کم میشه و مغز دارای توان تحلیل بالا و بالاتر میشه .

این در زندگی عادی ما هم مصداق های روشن زیادی داره .

شنیدید که میگن شب امتحان درس نخون یا فقط دوره کن ؟

چون مغز برای تحلیل زمان لازم داره . خم رنگرزی یا پاتیل ماست که نیست هی بریزی توش !

دیدی بعضی ها صبح کتاب میگیرن دستشون و شب هم تمام میکنن؟ کرم کتاب ها را میگم . هر وقت هم میخوان راجع به موضوعی صحبت کنن به جای نظر خودشون مدام از افراد مختلف که بعضا شناخته شده باشن نقل قول میکنن . آخه مغز بیچاره یه نفس داره دیتا میبلعه فرصت تحلیل نداره !


خب بریم سر موضوع پست ، در مرحله ی بعد که بیشتر مربوط به افرادیه که سلول های مغزشون بیهوده درگیر مطالب منفی شدند تا مثبت و سازنده و جوانساز ؛ اینها رو به افول می رند . مثل عضله هاشون و رفتارهای کودکانه از خودشون نشون میدن .

واسه همین مراقبه یا تمرین بی ذهنی و حتی تکنیک های تمرکز و انجام فعالیت هافکری مثل حل جدول و سودوکو و حل مسائل ریاضی کمک میکنه که مغز خودش را ترمیم کنه !

قصه ی من و مامانم هم همینه . بس که ذهنش درگیر افکار بیهوده شده ، مثل بچه ها رفتار میکنه و منم شدم مامان مامانم !


کم حرف زدن فقط با زبان نیست . پر حرفی های ذهن از اون مخرب تره .

موسیقی سکوت نیست اما برای تمرکز خوبه .

و انجام کارهای ساده که دقت میخوان اما مفرح هستن هم خوبه ...


روح وحشی

+مراقب جسم و روان مون باشیم تا بتونیم جوان پویا و پیر خردمند باشیم !


به دوستم گفتم که بد جور افسرده شدم . اونم از ترس اش رفت به خواهرم زنگ زد که هواش رو داشته باشید یک وقت نکنه بلایی سر خودش بیاره !

خواهرم هم نه گذاشت و نه برداشت و گفت :

نترس اون نه حالش را داره نه انگیزش رو . اون حال نداره یه لیوان آب برداره بخوره اونوقت خودکشی کنه !

نه بابا بی خیال خودکشی !



روح وحشی

+مطلبی در قالب شرح حال ...

ما را چه به خودکشی .

خودکشی هم عرضه میخواد و هم جربزه که ما کلهم فاقدش هستیم .

منشور کوروش بزرگ :


بگذارید هر کس به آیین خویش باشد

 زنان را گرامی بدارید ، 

فرودستان را دریابید

 و هر کسی به تکلم قبیله خود سخن بگوید آدمی تنها در مقام خویش به منزلت خواهد رسید 

گسستن زنجیرها آرزوی من است،

رهایی بردگان و عزت بزرگان آرزوی من است شکوه شب و حرمت خورشید را گرامی می دارم،

 پس تا هست شب هایتان به شادی و روزهایتان رازدار رهایی

 این فرمان من است، این واژه، این وصیت من استاو که آدمی را از ماوای خویش براند، خود نیز از خواب خوش رانده خواهد شدتا هست هوادار دانایی و تندرستی باشید 

من چنین پنداشته ، چنین گفته و چنین خواسته ام... 

فرمانروایی که همدل مردمان خویش نباشد سیه روز تر از همیشه سرنگون خواهد شد 

پس از قول من بگویید به جباران این جهان بگویید که از ظلمت خویش حتی پلاس پاره ای به گور نخواهند برد

 هشدار تان می دهم او که به کشتن آزادی بیاید هرگز از هوای اهورا خوشبو نخواهد شد بخشوده نخواهد شد بزرگ نخواهد شد 

بی عاقبت او که بر پریشانی مردمان حکومت کند 

بی فردا او که بر درماندگان حکومت کند شهریاری که نداند شب مردمانش چگونه به صبح می رسد، گورکن گمنامی ست که دل به دفن دانایی بسته است 

ما از کمینگاه اهریمنان خواهیم گذشت 

ما ظالمان زمین را در هم خواهیم شکست

 ما زندگی را ستایش خواهیم کرد آزادی را و عدالت را ستایش خواهیم کرد

 ما ظالمان زمین را در هم خواهیم شکست

آسیب‌های ماریجوانا بر مغز 


امسال برای تجدید اجازه ی طبابت در واشنگتون ‌باید یک دوره تعلیم راجع به مصرف مشتقات حشیش در پزشکی می‌گذراندیم و در آخر به سوالاتی جواب می‌دادیم. دو‌تا از سوالات مربوط به عوارض مصرف حشیش در نوجوانان بود. این امر در بین عوارض بسیار دیگر، براساس سوال و جواب‌های ثابت شده موجب برنشیت مزمن، افزایش شانس پیدا کردن جنون، کاهش توان‌های شناختی(معرفتی)، و پائین افتادن ضریب هوشی می‌شود. در تجربه‌ی شخصی‌م مصرف سال‌های دراز مدت این ماده باعث‌ دمانس یا زوال عقل یا نسبان خاصی می‌شود که شبیه به دمانس الکلیک‌هاست. 

هشداری به جوانانی که این مواد را مصرف می‌کنند و آینده‌ی توان‌های مغزی‌شان را فدای لذت‌های زودگذر توهمزا می‌کنند که هیچ‌گونه کمکی به گذران زندگی و حل و فصل مسائل زندگی‌شان نمی‌کند. باید از مصرف نالازم هر چه که کار مغز را متاثر می‌کند بشدت پرهیز کرد. 


ضمنن باید اضافه کنم که هیچ کدام از ادعاهای مصرف مفید پزشکی مشتقات حشیش به اثبات نرسیده و‌ مصرف آن هم مثل هر داروی علفی نه تنها بی‌فایده است بلکه می‌تواند عامل اسیب های جسمی و مغزی شود. آزاد کردن مصرف آن در کشورهای غربی فقط برای کاهش تعداد زندانیهائی است که برای حمل یا فروش مواد حشیشی یا داشتن آلات و ابزار مصرف ان زندانی می‌شوند. از طرف دیگر سعی دارند مشتقات حشیش را جانشین شبه‌افیونی هائی کنند که تبدیل به اپیدمی مرگ‌باری شده و‌ بعضی از پزشکان با ادعای تخصص در درد درمانی هم سهم عمده ای در ان دارند.


- دکتر تقی کیمیایی‌اسدی(متخصص مغز و اعصاب)


@Mehbaang 🌱بانگِ خرَد و دانش



• چیزی نخرید!

بیشتر این کودکان را خانواده‌هایشان روزانه اجاره می‌دهند. پولی که به آنها میدهید و تمام کردن چیزهایی که دست آنهاست باعث نمیشود که آنها را زودتر به خانه بفرستند. به محض تمام شدن یک بسته چسب، بسته‌ای دیگر به او خواهند داد تا بفروشد.


• بی‌اعتنایی نکنید!

نادیده نگیریدشان. بی‌اعتنا نباشید. راهتان را نکشید و نروید. شیشهٔ ماشین را بالا ندهید. این کارها باعث می‌شوند کودک دستفروش با تنفر از اجتماع رشد کند. صبور باشید و توضیح دهید که آن وسیله را لازم ندارید. خشونت به خرج ندهید. آن کودک روزی بزرگ خواهد شد و این خشونت را به جامعه بازخواهد گرداند.


• برایشان دلسوزی بیهوده نکنید.

اگر کاری از دستتان بر نمی‌آید بی‌خود کودک را گیج نکنید. سوال بیهوده نپرسید که مجبور شود دروغ بگوید. آنها خانواده دارند اما مجبورند دروغ بگویند. نگویید «دوست داری بچهٔ من بشی؟» این‌گونه سخنان کودک را از لحاظ روانی آزار می‌دهند‌.


•• چه کاری از دستمان برمی‌آید؟


• به آنها خوراکی دهید.

اغلب این کودکان سؤتغذیه دارند. برایشان خوراکی‌های مقوی بخرید و مطمئن شوید که آن را میخورند. مثلا بستهٔ کوچیک شیر یا موز، ساندویچ گوشت یا مرغ. نارنگی یا پرتقال. اگر به آنها پول دهید، ممکن است پول را از آنها بگیرند. چیزی به آنها بدهید که باعث شود بدنشان در این سرما مقاومت بیشتری داشته باشد و مریض نشوند. به آنها لباس ندهید، چون احتمالاً از آنها میگیرند و وادارشان میکنند با لباس کم در خیابان بمانند تا حس دلسوزی مردم را جلب کنند.


• مثل یک فروشنده با آنها برخورد کنید.

اجازه ندهید از شما گدایی کنند. اگر  التماس می‌کنند، توضیح دهید که باید جنسشان را ببینید تا بدانید که آیا آنرا لازم دارین یا خیر. یادتان باشد که شما مددکار اجتماعی نیستید و در آن لحظه کاری هم از دستتان بر نمی‌آید، پس صبور باشید و سعی کنید تا لااقل مثل یک انسان محترم با کودک برخورد کنید.


• از کلمات مؤدبانه استفاده کنید.

این کودکان چیزی غیر از فحش و کلمات زشت و جمله‌هایی که مناسب سنشان نیست نمی‌شنوند. با آنها با احترام برخورد کنید تا همیشه در ذهنشان بماند که اجتماع دشمن آنها نیست.


• با ١٢٣ تماس بگیرید.

نگویید که فایده‌ای ندارد، چون دارد! اگر میزان گزارشات مردمی در جایی بالا باشد، از بهزیستی تقاضای واحد جمع آوری متکدیان به عمل می‌آید. در حال حاضر بهزیستی این امکان را دارد که بتواند بعضی از این کودکان را به‌عنوان بدسرپرستی از خانواده‌هایشان بگیرد. (می‌توانید در گزارشتان بگویید که می‌ترسید از این کودکان سؤاستفادهٔ جنسی شود) آنها وظیفه دارند که گزارش شما را ثبت کنند.


سمیرا مهدوی

فعال اجتماعی



روزى سگی داشت در چمن علف می خورد.

 سگ دیگری از کنار چمن گذشت، 

چون این منظره را دید تعجب کرد و ایستاد.


 آخر هرگز ندیده بود که سگ علف بخورد!

ایستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می خوری؟!

سگی که علف می خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: 

من؟ من سگ قاسم خان هستم!


سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت:

سگ حسابی! تو که علف می خوری؛ دیگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز یک چیزی؛ حالا که علف می خوری دیگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش..!


زمستان بی‌ بهار 

ابراهیم یونسی