صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


۲۱۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اندر احوالات روح وحشی» ثبت شده است

دیروز یک مطلبی از لائوتسه خوندم که عجیب من را درگیر کرده :




اگر افسرده هستید ، در گذشته زندگی می ‌کنید.


اما اگر مضطرب هستید ، در آینده زندگی می ‌کنید . 

و اگر در صلح هستید یعنی در لحظه ‌ی حال زندگی می ‌کنید ...


لائوتسه


روی این پست مراقبه کنید لطفا 🌹



sahaja_yoga@


خب ممکنه این به ذهن ما بیاد که مثلا چطور میشه هموطنانی که دارن توی سیل با مرگ دست و پنجه نرم میکنند مضطرب نباشن ؟!

من فکر میکنم فلاسفه ی بودایی ذاتا لحظه را آبستن صلح می دونستند . جنگی در کار نیست . زندگی کار خودش را می کنه پس ما هم باید کار خودمون را بکنیم . در صورت مواجه با مشکل ، تلاش کنیم که رفع اش کنیم . برای آینده برنامه ریزی کنیم و اگر لازم هست پیشگیری .اینجوری آینده هم شده حال . حالی که در دسترس و تا حدودی قابل مدیریت و کنترل هست .

گذشته هم قطعا اثراتی گذاشته که شده حال ما . استحاله صورت گرفته . دیگه وجود نداره .

اتفاقات بد گذشته یا خاطره هستند یا معلول امروز . خاطره که در ذهن هست و اگر کنترل نشه ممکنه آسیب بزنه . معلول هم باید مداوا بشه ...

آینده ی نامعلوم و غیر قابل پیش بینی را نمیشه کاری کرد . کار درست اینه که یک طرح و برنامه با یک چشم انداز روشن داشته باشیم . استراتژی خودمون را با توجه به تجربه ها(گذشته ) تعریف کنیم و اجرا . جلو را نگاه کنیم و موانع را پیش بینی کرده و برای اونها راه حل در نظر بگیریم .

قطعا مواردی خواهد بود که قابل پیش بینی نیست . برای اونها هم باید آماده بشیم .

انعطاف پذیر باشیم و مدیریت بحران را در خودمون تقویت کنیم .


و هدف را نشانه بریم . مثل یک تک تیرانداز ماهر و خونسرد ...



روح وحشی

+کلا با زندگی حال نمیکنم . اما تا زنده ام تلاش میکنم .

قرار نیست هم اون حالم را بگیره و هم خودم !

کم کم می رسی به نقطه ای که هیچ حضوری دیگه حال تو را خوب نمی کنه .

میفهمی ؟ هیچ حضوری !

می دونی الان کجام ؟

تا گردن توی باتلاق زندگی .

یعنی دستام هم توی باتلاقه ... هیچ بودنی نمیتونه نجاتم بده .

حال و روز من نقل امروز و دیروز نیست . این زخم قدیمی دیگه قانقاریا شده .

نه اینکه فکر کنی دست یا پام درگیره .

تمام وجودم ...بودنم ... روح و روانم ... مغزم ...

قانقاریا رسیده به مرز بودن و نبودنم .

من اون وری ام نه این وری ...


روح وحشی

+دچار افسردگی و غم نیستم .

من خود خود رنج ام .

رنجی که هرگز با دیدنم به اون پی نمیبری .

من هنرپیشه ی خوبی ام .

دلقک خوبی هم هستم .

و یک سوفیست ماهر .


تا نخوام هیچکس نمیفهمه پشت نقابم کیه .

و اینجا اون چاهی هست که توش فریاد میزنم .

یک سیاهچاله تا حرفام را ببلع ه !  

جایی که مخاطبام خاموش خاموش خاموش هستن .

کسانی که احتمالا براشون کمی با بقیه توفیر دارم . اونقدر که در سکوت من را میخونن و میرن ...

کسی که در سکوت و منفعلانه تماشات میکنه بود و نبودش هیچ تاثیری به حالت نداره مثل نوار سکوتا یا یک هرزنانه نویس ( اسپمر) !

هر چی هست غیر از دوست . مگه دوست میتونه اینجور مواقع بیتفاوت باشه ؟! 

شایدم لذت ببره که کاش ببره .لااقل نوشتنم به یک کاری اومده !


مخاطب واژه ی درستی نیست . بهتره بنویسم تماشاچی هام !


دیگه میخوام استعفا بدم .

خسته ام از سوختن های مدام  .

از ققنوس بودن !

اینبار از وسط آتش کسی بیرون نمیاد ...



روح وحشی

+شرمنده که نمیتونی با سوختنم سلفی بگیری .

به همین خوندن و گزارش هام اکتفا کن !


این مدلی شدیم دیگه !

مرگ چه جسمی و چه روحی شده وسیله ی سرگرمی .


شعرام

 واگویه هام


 این یادداشت هام بخصوص "اندر احوالات روح وحشی " شرح حال خراب یک آدم ه که از آدم بودن خسته است .



شنیدید میگن فلانی داره گور خودش را با دست های خودش می کنه ؟

دارم همین کار را میکنم .

نمیدونم کی آماده میشه !



ایمیلم را هر روز چک میکنم . عادت کردم ...

مییینم یک نفر که سالهاست ازش خبر ندارم پیام داده :

...هستم . زنده ام . به وجودت نیاز دارم . باهام تماس بگیر .



من دیگه آدم قبل نیستم . ناجی افسانه ای آدم ها !

انرژی برام نمونده تا خرج دیگران کنم .

کدوم وجود ؟!



کاش منم مثل اون دوست مون کسی را داشتم که بتونم بهش بگم :

ف .. هستم . هنوز زنده ام و به بودنت نیاز دارم . تا دیر نشده باش !



اما نه دیگه کسی هست .

نه وقتی

نه حالی

نه جانی 



روح وحشی

+کاش بتونم باهاش تماس بگیرم . کاش کمی انرژی ذخیره داشته باشم .

باز خوبه که اونقدر امید داشته که ایمیل زده . من اونم ندارم ...


++حالم از زندگی به هم میخوره .

نبودن در زهدانم رشد میکند

ویار مرگ دارم


+++دیگه هیچی برام مهم نیست .

بی حس شدم



++++ دنبال emptiness بودم اما رسیدم به nihilism



...


خسته شدم از مرور گذشته ای که حال نمیشه .



بیمارم کرد این انتظار بیهوده ...


روح وحشی


+▪️People who love you don't hurt you.


پس کی این من_ احمق_ من این را میفهمه :

آدمایی که دوستت دارند هرگز به تو صدمه نمی زنند ...


تو را من

.چشم در راهم 

بی آنکه زمان 

غباری بنشاند بر دیده ی انتظارم

حال دلم 

حال تنم

حال روزگارم خوب نیست

گفته بودم که بند است جانم

به جان تو

هر چند قطره ای

از دریای بودن ات

خورشید دلم

رو به غروب است

رمقی ندارد دیگر دلم 

نفس هایم به شماره 

نه آرام افتاده اند

نفس هایم دونده ای را مانند

در پی آب  ...



روح وحشی

+ دل = قلب

نوشتن حال بدم را بدتر میکنه .

یک مدت فقط به مباحث اجتماعی و روانشناسی و فلسفی خواهم پرداخت . 

منهای احساس ...


نمی دونی وقتی میگم نفس های من یعنی چی .


یه حرف عاطفی و رمانتیک نیست .


نفس یعنی وقتی نیست قلبت خودش را به سینه میکوبه .

یعنی تنگی نفس میگیری .

یعنی فشارت میره بالا .

یعنی بعد از یک مدت نه قلب داری و نه ریه ...

یعنی رگ هات داغون میشن .

یعنی کم کم تند تند داری میمیری .


دقیقا حالی که الان دارم .

شدم مثل مجروحان شیمیایی که با دستگاه نفس می کشن و روزی هزار بار میگن کاش اینی که میره دیگه برنگرده ...


روح وحشی

+نمیفهمید چی میگم . نکشیدید درد من را .

آمین که سلامت باشید و هرگز هم نفهمید . هیچکدوم تون نفس های من . هیچکدوم ...

خوب باشید . خوب خوب خوب ...


گاهی در آماج تیرهای زهرآگین روزگار قرار میگیری و ناگهان دخل خودت و بابای بابای بابای جدت در میاد .

اوهوم ...

اما در مورد من کلا این کلمه" گاهی " جای خودش را به  "اکثریت مواقع تا حدودی همواره "داده !

یعنی اوضاع من قمر در عقرب اعلام شده از لحظه ی بسته شدن نطفه ی بسیار تصادفی ام در زهدان مادر بسیار تصادفی ترم که خیلی اتفاقی سر سفره ی عقد شوهرش و بابای خیلی تصادفی ام نشست ...

یعنی این قوز بالاقوز بودن روزگارم فابیرک توی دی ان ای من بوده !


کور خوندی اگر فکر کردی من ناراضی باشم از این قمر در عقرب بودن روزگارم ...از تصادفی بودن زایش ام ...از قوز بالای قوزهای زندگیم ... از رنجی که قلبم را میان پنجه هاش چنان له میکنه که به مرگ بوسه میفرستم تا اغواش کنم ...

کور خوندی اگر فکر کردی من ناراضی ام از اوضاع خر تو خر همیشگی زندگیم ...

یاد ترانه همه چی آرومه ،؛من چقدر خوشبختم حمید طالب زاده افتادم . گلزار هم خوندتش .

هر وقت این را میخوندم مامانمم باهام میخوند . میفهمید چقدر اوضاع خرابه و من دارم حال روزگار را میگیرم ( فکر کردی فقط تو وقتی ناراحتی غش غش میخندی ؟! ) ...



همه چی آرومه 

من چقدر خوشبختم 

Just It


روح وحشی

+دلم یک پرس مرگ میخواد . از نوع والیومی نه . از نوع سیانوریش ...


++فکر نکنین با یه بدبخت بیچاره طرف هستید .

من را ببینین عاشقم میشید . یک زن که حال و روزش چشم خیلی ها را در میاره . 

درد من به چشم دیده نمیشه . حس هم نمیشه .

درد من کاملا شخصیه .

کلا باحال تر از من پیدا نمیکنید .

بمب انرژی و سرشار از عشقم . 

یه دیوونه که هرگز پیر نمیشه حتی با وجود موهای سپیدش و چین و چروک دور چشماش ...

اما ...

گفتم تا بدونید 😜

من را بگذارید بمیرد 

.

.

این شهر مرا با تو نمیخواست عزیز

.

.


یک تو این وسط گم شده است 


در ادامه بخوانید / از علی رضا آذر


حالا دیگه یه جوری شده که میاد منو بغل میکنه و سرم را میذاره روی سینه اش ...


گذر زمان خیلی چیزها را عوض میکنه . 


روح وحشی

+پسرم قدش حدود 2 متر شده . نگاش میکنم و از اینهمه زیبایی که در او جمع شده لذت میبرم و مدام قربون صدقه اش میرم .


++ وقتی به قد و بالای تو هم نگاه میکردم . وقتی روبروی من راه میرفتی . توی دلم قربون صدقه ات میرفتم . 

قدت بلندتر نشده و نخواهد شد اما هنوزم از این دور دور و یواشکی قربون صدقه ی تو هم میرم ... پس حسودی نکن 😉


+++زندگی بی عشق و موسیقی و کتاب و قهوه و سفر مساویست با زهر مار ...



هیچ تحفه ای نیستم .

یک زن 52 ساله که کله اش از بچگی بوی قرمه سبزی میداد و خلاف جهت آب شنا میکرد .

زنی که شاید بسادگی و بیتفاوتی از کنارش گذشته باشی .

زنی که اونقدر ساده است و خاکی و بی شیله و پیله که یک آدم بیسواد هم میخواد بهش درس بده .


نه خوشگلم و طناز 

نه پولدارم و باغ و ویلا و بوگاتی دارم

نه سلبریتی 

نه دانشمند

نه شاعر یا نویسنده صاحب کتاب



من فقط خودمم . نه کم . نه زیاد .

عاشق تغییر مثبت و رشد .

تشنه ی دانستن و جلوتر تر زمان بودن

دغدغه ی انسان ها را دارم . اما با خنگ ها و متعصب ها و بیشعورها و خودشیفته ها حال نمیکنم . سواد آکامیک ربطی به اینها نداره . 

متاسفانه کمالگرا هم هستم و سعی میکنم از دوزش کم کنم


دلخوشی های من خیلی کوچک هستن . کتاب ، موسیقی ، نوشتن و، نوشیدن انواع قهوه ی تلخ یک نفره ، فیلم های خاص و رقصیدن .

زنی عاشق سفر و سفرهای ماجراجویی .


و اگر عاشق باشم تا ته اش هستم .دیوانه وار ...

جان من در مقابل عشق هیچی نیست ...


و پسری دارم که عاشقشم .

و کسی که کمتر از پسرم برام عزیز نیست .

نقاط اتصال من به زندگی . نفس های من . دو بال پرواز من به سرزمین زندگی ... منهای عشق به اینها ؛  کلا با زندگی حال نمیکنم .




میبینی . من هیچ تحفه ای نیستم .

نه از هند

نه از سمرقند و بخارا 


روح وحشی

+

من کویر پیر ،

دریا نیستم 

در صفوف عشق بازان زمان ،

لیلی بی مجنونم

که بی عشق نیستم !

( ناشناس)


++عذاب میکشم ولی

عذاب من گناه نیست

وقتی شکنجه گر تویی 

شکنحه اشتباه نیست

(داریوش)

حالا خیالتون راحت شد ؟!


اهل تهرانم 
 روزگارم سرد است
تکه نان جوی دوسر دارم 

یک اتم هوش

و جنازه ی یک ذوق
مادری دارم توو مایه ی کاکتوس
 دوستانی گربه صفت
 و خدایی که از من فرار کرد


(با اجازه ی سهراب سپهری)


اوضاع خیلی هم بد نیست .

فقط "دیگه کسی دلمو نمی بره "

فریدون فروغی


نیازمند همکاری کسی هستم که من را از این عصر یخبندان نجات بده .

کسی که دلمو ببره

فرقی نداره با چی

فرغون 

گاری

وانت

توی جیب ...


⚫فقط انسان باشه آدم و حواش مهم نیست ...



روح وحشی

+ دیوونه


++

دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما

گفت آنک یافت می‌نشود آنم آرزوست

مولانا

اغلب ما فکر میکنیم جاودانه ایم و همیشه فرصت داریم .

یک جوری زندگی میکنیم که انگار مرگ مال همسایه است و ما هم عکس توی آلبوم . بدون هیچ تغییری ...



من که میدونم نه چیزی به آخرش مونده و نه فرصت زیادی دارم !

خوب میفهمم اش . مدتیه همدم ام شده .

یک بار هم به دیدارم اومد اما متاسفانه از من خوشش نیومد .

بیشتر از خیلی ها طعم اش را میفهمم . یک طعم خاص !


دروغ نگفتم اگر بگم واقعا ازش خوشم میاد . اما شاید فرد یا افرادی کمتر از انگشتان دست در زندگیم باشند که از این خوش اومدن من خوش اشون نیاد .

با رفتن ما ، خودمون برد میکنیم و ممکنه دیگران اذیت بشن .

وقت هایی که بهش فکر میکنم تنها مانع ام برای یک عمل خوداگاه و انتخابی ، فکر همین یک یا دو نفری ه که ممکنه بعد آزار ببینن .


اما نه یک چیز دیگه هم هست . تا قبلش با فکر کردن بهش یه جورایی کیف میکنم . اما بعدش نیستم که طعم نبودن را بچشم . این کمی نظرم را عوض میکنه .

کلا بین بودن و نبودن سرگردونم .

بودن یا نبودن

مسئله ای هست یا نیست ؟!


روح وحشی

+چند سال پیش ، یک بار حالم اونقدر بد بود و تحت فشارهای مختلف بودم که فکر سمج اش بطور جدی افتاد توی سرم . بخاطر پسرم میخواستم باهاش بجنگم . احتیاج به کمک داشتم . کمک کسی که بودنم واقعا براش مهم باشه و بگه نترس کنارتم ...

پس رفتم سراغ کسی که فکر میکردم بهتر از همه من را میفهمه .و بهش گفتم ...

میدونید واکنش اش چی بود ؟

فکر کرد دارم تهدیدش میکنم . بقول خودش بعنوان اهرم فشار  ازش استفاده میکنم ...

من واقعا شوکه شده بودم . انتظار درک شدن داشتم . انتظار اینکه باور کنم بودنم مهمه و کسی هست که عمیقا درد من رابفهمه و بخواد کمکم کنه و کنارم باشه .

اما اشتباه گرفته بودم  . اون اصلا متوجه وضعیت من نشد و تمرکزش فقط روی خودش بود . چیزی که اصلا بهش فکر نمیکردم تهدید اون بود .من شدیدا مایوس بودم و انگیزه ادامه نداشتم . فقط همین . پس نتیجه ی عکس گرفتم . داشتم له میشدم ...

این بود که مجبور شدم برم پیش یک روانپزشک معروف . اون به حرف هام با دقت گوش کرد و جلسه دوم گفت دیگه نیا . فقط سعی کن ...


باور کنید ما تنهاییم . خیلی تنها . کمتر پیش میاد کسی بی قضاوت تو را ببینه و گوش کنه . اکثریت آدما دچار سوگیریهای شناختی هستند و نمیشه از کسی توقع داشت جز خودت ...

قضاوت های غلط و پیشداوری هایی که از من بهترینم و درست میفهمم و میدونم های افراطی و از خود بزرگ بینی های ما برمیخیره .


بله من خیلی رنجیدم و با اینکه حافظه ی خوبی برای اتفاقات بد زندگیم ندارم هرگز اون واکنش را فراموش نکردم . تنها پناه من چنان برخوردی با من کرد که اگر قوی نبودم ممکن بود با تلنگر او ، کار دست خودم بدم . شدیدا شکننده شده بودم . کم آورده بودم و بیماری کشنده ی پنهانی هم داشتم که ازش مطلع نبودم اما فشارهای زیادی روی مغزم میذاشت ...


ته حرف اینکه مراقب رفتار و حرف زدن مون باشیم .

گاهی یک جمله سرنوشت یک آدم را رقم می زنه .

میتونه زندگی ببخشه . میتونه یک زندگی را بگیره .

وقتی کسی که میدونی اهل نق نیست و مغروره وعزت نفس داره سفره ی دلش را برات باز میکنه و ازت کمک میخواد ، به کارش احترام بذار و با قضاوت های کودکانه خودت را تحقیرو رابطه را تلخ نکن .

این بدبینی که فکر کنی هرکس هر کاری میکنه برای تو نقشه کشیده و هدفش تویی از خودشیفتگی سرچشمه میگیره .


یادمون باشه هر آدمی گاهی کم میاره . حتی تو !

منتها آدمای قوی خودشون را نجات می دن  . به خودشون و دیگران هم دروغ نمیگن .


آدمای ضعیف مدام فرافکنی میکنن و از سایه هاشون فرار میکنن . قضاوت میکنن . تفسیر به رای میکنن . اما مگه میشه از دست سایه خلاص شد ؟!


++ کاش فهمیده باشه که چه اشتباه بزرگی کرده و هرگز با فرد دیگه ای در موقعیت مشابه چنین رفتاری نکنه .

اون دکتر هیچ کاری نکرد جز گوش کردن به حرفام و از ته دل ...

گاهی مافقط میخوایم کسی صدامونو بشنوه . همین !


+++مهلکترین ضربه ها را عزیزانت بهت می زنند.

چون پاشنه ی آشیل ات هستند . دل تو ...


زنی که گلیم خودش را از آب بیرون می کشد ، مردی ثروتمند ؛ زیبا یا حتی شاعر و دانشمند  نمی‌خواهد .

چنین زنی ، مردی تمام و کمال و بی عیب هم نمی خواهد .

او مـردی میخواهد که چشمانش را خوب بفهمد .

به حرف هایش بی قضاوت خوب گوش کند .

و آن گاه که اندوهـگین بود با دستش به سینه اش اشاره کند و بگوید: اینجا سرزمین توست و من استوار در کنار تو هستم ...



روح وحشی

+ آرزوی محال 



خط کش دستمه

بیا بیا هوپ

Just 30 cm


لطفا 

keep distance


ممنون


دوست ندارم جلوتر برم

جلوتر بیای

به آدما که نزدیک میشی گندش درمیاد

بهت که نزدیک میشن گندش را در میارن


با لایه های اول ات اوکی هستم

  

Just 2 mins not more


بهتره ندونی زیر نقاب خوشگلش چیه 


آره دوست ندارم نزدیکم بشی

نزدیکت هم نمیشم 


Respect my privacy



روح وحشی

+حوصله ی ارتباط نزدیک با دیگران را ندارم .

هر چی دورتر بهتر و safer


++مثل لاکپشت توو خودم قایم شدم

دیگه هیچکس دلمو نمیبره



تو مث خواب گل سرخی لطیفی مث خواب
من همون ام که اگه بی تو باشه جون می کنه

من نمازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوستت دارم شنیدنه
نفست شعر بلند بودنه
با تو بودن بهترین شعر منه

نو مث وسوسه ی شکار یک شاپرکی
تو مث شوق رها کردن یک بادبادکی
تو همیشه مث یک قصه پر از حادثه ای
تو مث شادی خواب کردن یک عروسکی

من نمازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوستت دارم شنیدنه
نفست شعر بلند بودنه
با تو بودن بهترین شعر منه

تو قشنگی مث شکل هایی که ابر می سازن
گل های اطلسی از دیدن تو رنگ می بازن
اگه مردای تو قصه بدونن که این جایی
برای بردن تو با اسب بالدار می تازن

من نمازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوستت دارم شنیدنه
نفست شعر بلند بودنه
با تو بودن بهترین شعر منه


دانلود نماز / نیاز با صدای زنده یاد فریدون فروغی

لینک


همین دیگه 

دلم دیوونگی میخواد 

حوصله ی عقل را دیگه ندارم

من خودم را میخوام

یک دیوانه ی تمام عیار


 _کسی مرا به سرقت برده است !


روح وحشی 


+آخه دیوونه تو به درد کی میخوری ؟!


در آینه زنی را میبینم

و گم شدن تدریجی شب گیسوانش را

در دل روز


به چشمان خود میبینم

خط خوردن تدریجی

سال های عمر را

در تقویم _ دور _ چشمانش



به زن خوش آمد میگویم

حضورش را به آینه هایم


لبانم می خندد

و دو چال زیبایم خودنمایی میکنند

بی اعتنا به تمام سپیدی ها

بی اعتنا به تمام چین ها

موهایم را شانه میکنم

 برق شیطنت را در چشم هایم میبینم

چشمکی به زن میزنم 

و بودنم را

با فنجانی قهوه جشن میگیریم


من هنوز زنده ام



روح وحشی 


  سرت که مشغول است اوضاع بهتر است . عمدا حواس ات را پرت میکنی . سر و صدای زیاد باعث میشود که سر و صدای ذهن ات را ، نق زدن های دل ات را ضعیف تر بشنوی !

کافیست صدا ها کم شود . آن وقت است که آتشی که زیر خاکسترها چپانده بودی اش هزاران باره جان ات را بسوزاند .


روح وحشی

+خودمان را لابلای شلوغی های کاری و مهمانی و تفریح و آدم ها گم میکنیم تا پیدا نشویم .

اما کافیست که لحظه ای حواس مان به خودمان باشد . خودمان را پیدا کنیم .

آن وقت است که به اصل مان باز میگردیم .

به دل مان ...


شب هایم 

سخت آهسته اند

و این کشداری شان

سخت کشنده است .

روزهایم اما

 زود تمام میشوند

صفحه ی روزگارم

روی دور تند است

...

موش موذی انتظار

ذهنم را میجود

و موریانه ی بیهودگی

روحم را

من به صدای تحلیل رفتنم خو کرده ام

..

بهانه ای برای زیستن

بهانه ای برای خندیدن

بهانه ای برای ادامه 

تهی ام از هر بهانه ای

.

بیا کمی حرف بزنیم

بیا بخندیم

بیا دوباره بودن را تجربه کنیم

خسته ام از این همه صرف _ مصدر_ تلخ_ نبودن

صبح

ظهر

شب 


روح وحشی

+ کاش عادت میکردم . کاش از سرم می افتادی . کاش ...

چند سال پیش سر گرایشی که یکی از همکلاسی ها و دوست صمیمی ام داشت و یک جورایی خط قرمز من بود رابطه مون کمرنگ و بعد هم قطع شد .

صمیمیت ما زیاد بود و عجیب همدیگر را دوست داشتیم . اما مدام درگیر میشدیم تا اینکه هر دو کم کم خسته شدیم .

دلم براش تنگ بود . دیگه به مشکلی که داشت هم فکر نمیکردم . یعنی برام خط قرمز نبود دیگه . صورتی کمرنگ شده بود ;-)

مدام ذهنم درگیرش بود . هم نگرانش بودم و هم دلتنگش . 

گوشی موبایلم را برداشتم . رفتم  سراغ کانتکت لیست و پیداش کردم . پیش خودم گفتم یا جواب میده یا نمیده اما اگر جواب داد و با من تندی کرد و یا قطع کرد من کوتاه نمیام چون من میدونم که دیگه با اون کاری که میکنه مشکل چندانی ندارم اما اون که نمیدونه . پس این منم که باید پا پیش بذارم و باهاش حرف بزنم . شاید اونم مثل من دلتنگه ...

زدم رو شماره گیر ...

زنگ خورد 

زنگ خورد

قطع شد

باز زنگ زدم

باز زنگ زدم

خلاصه بالاخره عصر جواب داد ...

توضیحش سخته . 

گفت : بله ؟

گفتم : سلام

گفت : سلام

و سکوت کرد . 

بعد صدای گریه اش را شنیدم ...

گذاشتم کمی آروم بشه و بعد باهاش حرف زدم .

اونم حرف زد. 

از دلتنگی هاش گفت . گله کرد . داد زد . باز گریه کرد .

من آماده بودم . آماده ی همه چی .

تحمل کردم ...

آروم که شد از خودم و دلتنگی هام گفتم . از اینکه فرق کردم . از اینکه دیگه با کارش مشکلی ندارم . اصلا به من ربطی نداره ...

باورش نمیشد . میگفت مگه میشه اینقدر تغییر کرده باشی . 

حق داشت . یک روزی بود که خط قرمزم بود و باعث قطع ارتباطم با یک دوست صمیمی . اما من واقعا تغییر کرده بودم . موضوع فقط تغییر خط قرمزهام نبود . موضوع تغییر نگرشم به زندگی و آدمها بود .

من دوستیم را بخاطر یک نگاه اشتباه خراب کرده بودم .

خیلی حرف زدیم .

اونم عوض شده بود . خیلی ...

الان چند وقته که باز با هم ارتباط داریم . وقتی می رم زادگاهم ساعت ها با هم هستیم بدون اینکه توی کارش دخالت کنم .


من عوض شدم

اونم عوض شده

و زمانه هم ...


اینکه فکر کنیم بعداز چند سال هنوز همه چیز مثل گذشته است یک اشتباهه .

من تماس گرفتم باهاش . حرف زدیم . اون مستقیم به موضوع اشاره کرد. منم بهش توضیح دادم که مشکلی ندارم دیگه و باز کنار هم هستیم .

دوست صمیمی دوران مدرسه ارزش زیر پا گذاشتن غرور و اعتراف به اشتباه را داره !

مذاکره اولین گزینه ی من در روابط هست. مثلا انسانیم و توان گفتگو داریم .

اگر صمیمیت باشه . اگر رابطه خاص باشه پس همیشه راهی هست ...


روح وحشی

+هنوزم کارش را تایید نمیکنم اما خط قرمز رابطه نیست برام . 


++سعی میکنم درک اش کنم . شاید اگر کنارش بودم موضوع فرق داشت . حالا که نیستم نمیتونم توقع زیادی ازش داشته باشم .


+++هر کس مسئول رفتار خودشه . 


++++بدتر از اونام نمیتونه بین دو دوست صمیمی فاصله بندازه مگر اینکه دیگه علاقه و صمیمیتی نباشه ...

وقتی انسان ها از تنهایی می نالند 

منظورشان این نیست ڪه اطرافشان خلوت است، تنهایی این است که هیچڪس نمی فهمد چه می گویند !


آیزایا برلین



+آدم ها میتونند دوستت داشته باشند .

میتونند  سعی کنند که بفهمند تو را .

اما نمیتونند بفهمند ات !

ما خیال میکنیم که همدیگر را میفهمیم .

ما فقط چیزهایی را میفهمیم که دل مون میخواد بفهمیم .

چیزهایی که سایه هامون را بیرون نریزه .

و شوربختانه اسم قضاوت های ناعادلانه مون را عقل و شعور و درک و بدتر از همه شناخت واقعیت طرف مقابل گذاشتیم !


حداقل سعی کنیم قضاوت نکنیم .

با سایه هامون رفیق باشیم .

 حس تنهایی بزرگترین درد مشترک بشریت هست .

بخصوص وقتی وسط یک عده asshole زندگی میکنی !


پشت اکثریت قریب به اتفاق  لبخندهای مهربون اینه :

کی از شر تو راحت میشم . بسه دیگه . تمومش کن .


پشت اغلب جمله ی میفهمم ات اینه :

وای چقدر نق می زنی . سرم رفت !


پشت خیلی از درک ات میکنم ها اینه :

من خودم کلی بدبختی دارم . اینم گیر داده ها !


پشت بسیاری از بله بله درست میگی :

shut up بابا !


پشت اکثریت هر جور صلاح میدونی :

من مخالفم . حالا برو بمیر !


پشت صادقانه بگم ها چه بسا اینه :

دارم سرت شیره می مالم !


هر کاری داشتی خبرم کن های زیادی شنیدم که معنی اش اینه:

فعلا از سرم باز شو !



...

هزار جور دیگران را فریب میدیم تا احساس خوبی نسبت به خودمون داشته باشیم .


بین اینجور آدمها زیستن خود خود  مرگ تدریجی ه!


اگر کسی را پیدا کردی که حداقل سعی کرد تو را بفهمه چهار چنگولی بچسبش .

اون حتما سعی میکنه کمتر هم قضاوتت کنه !


روح وحشی



سکوت

پس ِ سقوط

از اوج خواستن

به تهی شدن از هر شهوت

...

کودکی در زهدان مهر

خفته بر خاک

در تمنای یک بوسه

بر پلک های خوابزده

..

مستی

بی می

بی شراب

غوطه ور در هیچ

سبک تر از کاه

.

می شکفد لبخندی

آری آغاز زیباست

 

روح وحشی

+من از نوادگان ققنوس ام .

به سوختن و از میان آتش برخاستن

سخت معتادم...



نویسنده : روح وحشی ، برگرفته شده از hezartooye1zan.blog.ir

میبینم صورتمو تو آینه … با لبی خسته میپرسم از خودم

این غریبه کیه از من چی میخواد … اون به من یا من به اون خیره شدم

باورم نمیشه هر چی میبینم … چشامو یه لحظه رو هم میذارم
به خودم میگم که این صورتکه … میتونم از صورتم ورش دارم

میکشم دستمو روی صورتم … هر چی باید بدونم دستم میگه

منو توی آینه نشون میده … میگه این تویی نه هیچ کس دیگه

جای پاهای تموم قصه ها … رنگ غربت تو تموم لحظه ها

مونده روی صورتت تا بدونی … حالا امروز چی ازت مونده به جا

آینه میگه تو همونی که یه روز … میخواستی خورشیدو با دست بگیری

ولی امروز شهر شب خونه ات شده … داری بی صدا تو قلبت میمیری

میشکنم آینه رو تا دوباره … نخواد از گذشته ها حرف بزنه

آینه میشکنه هزار تیکه میشه … اما باز تو هر تیکش عکس منه

عکسا با دهن کجی بهم میگن … چشم امیدو ببر از آسمون

روزا با هم دیگه فرقی ندارن … بوی کهنگی میدن تمومشون


دانلود ترانه

یعنی میشه ؟



کاش بشنوی ...

کاش بشنوی ...

کاش ببینی   ...

گاهی حس میکنم دیگه قلبم یاری این نبودن ها را نداره !

صدامو بشنو :

چشم در راهم .

چشم در راهم تا که باز با هم بخندیم به روزگار ...




چند روزه دارم حال و احوال خودم را رصد میکنم و وضعیت قلب و نبض و فشارم را کنترل میکنم . چیزی که فهمیدم این هست که شدیدا به اینها نیاز دارم :


خواب شبانه

تنفس صحیح

مراقبه

آرامش

خندیدن

دوست صمیمی 

کاهش اضطراب


این لینک را پیدا کردم . اگر مشکلات مشابه من دارید یک سری بهش بزنید :

راههای کاهش اضطراب



روح وحشی

+از دوستی که چند روز پیش یک لطیفه ی بامزه ی لپ تاپی ارسال کرد ممنونم .کلی خندیدم .

++بیا با هم بخندیم . خسته ام از اینهمه فشار و اندوه

دلا مشتاق دیدارم غریب و عاشق و مستم
کنون عزم لقا دارم من اینک رخت بربستم
تویی قبله همه عالم ز قبله رو نگردانم
بدین قبله نماز آرم به هر وادی که من هستم
مرا جانی در این قالب وانگه جز توم مذهب
که من از نیستی جانا به عشق تو برون جستم
اگر جز تو سری دارم سزاوار سر دارم
وگر جز دامنت گیرم بریده باد این دستم
به هر جا که روم بی تو یکی حرفیم بی معنی
چو هی دو چشم بگشادم چو شین در عشق بنشستم
چو من هی ام چو من شینم چرا گم کرده ام هش را
که هش ترکیب می خواهد من از ترکیب بگسستم
جهانی گمره و مرتد ز وسواس هوای خود
به اقبال چنین عشقی ز شر خویشتن رستم
به سربالای عشق این دل از آن آمد که صافی شد
که از دردی آب و گل من بی دل در این پستم
زهی لطف خیال او که چون در پاش افتادم
قدم های خیالش را به آسیب دو لب خستم
بشستم دست از گفتن طهارت کردم از منطق
حوادث چون پیاپی شد وضوی توبه بشکستم





نویسنده : روح وحشی ، برگرفته شده از hezartooye1zan.blog.ir




دل می‌شکند، مغز فرمان می‌دهد و قلب آسیب می‌بیند


وقتی ناراحت می‌شوید و دل‌تان می‌شکند، قلب شما اذیت می‌شود و این فرآیندی است که احتمالا توسط مغز انجام می‌شود. این نتیجه تحقیق دانشمندان سوئیسی در مورد وضعیت نادری به نام سندرم “قلب شکسته” است.


این نارسایی خیلی سریع رخ می‌دهد و زمان آن معمولا پس از یک واقعه استرس‌زا یا احساسی مانند سوگواری است. در مورد این قضیه اطلاعات زیادی در دسترس نیست ولی “نشریه قلب اروپا” می‌گوید که مغز در واکنش نسبت به استرس نقش ایفا می‌کند.


نفس‌تنگی و درد؛ سندروم قلب شکسته چیست؟


این سندرم به نام “سندرم تاکوتسوبو” هم شناخته می‌شود. دلیل این نامگذاری، شکل قلب افراد دارای این شرایط است که به کوزه‌ای ژاپنی به همین نام شباهت دارد. دلیل سندرم قلب شکسته می‌تواند شوکه شدن فرد باشد. این بیماری با حمله قلبی ناشی از انسداد عروق متفاوت است اما شباهت‌هایی هم به آن دارد؛ از جمله تنگی نفس و احساس درد در قفسه سینه.

@sahaja_yoga

اغلب یک واقعه ناراحت‌کننده عامل شروع بیماری است اما اتفاقات خیلی هیجان‌انگیز مانند عروسی یا پیدا کردن شغل جدید هم می‌تواند با آن مرتبط باشد. شاید بیماری موقتی باشد و عضلات قلب پس از چند روز، هفته یا ماه خودشان را بازسازی کنند، ولی برای برخی این نارسایی می‌تواند به مرگ هم منجر شود. گفته می‌شود که سالانه حدود ۲۵۰۰ نفر در بریتانیا به این بیماری مبتلا می‌شوند. هنوز دلیل قطعی این بیماری مشخص نیست اما دانشمندان معتقدند که می‌تواند با بالا رفتن میزان هورمون‌های استرس مانند آدرنالین مرتبط باشد.


اسکن قلب مبتلا به تاکوتسوبو، شکل غیر طبیعی آن را نشان می‌دهد.


دکتر یلنا قدری و همکارانش در بیمارستان دانشگاه زوریخ، فرآیندی که در مغز ۱۵ بیمار مبتلا به قلب شکسته رخ داد را زیر نظر گرفتند. اسکن‌های مغزی نشان از تفاوت‌های قابل توجه بین آن‌ها و اسکن مغزی ۳۹ فرد سالم داشت. در مغز آن‌ها بین قسمت‌هایی که در کنترل احساسات دخیل هستند همکاری کمتری با قسمت‌هایی که اعمال ناخودآگاه یا خودکار مثل ضربان قلب را کنترل می‌کنند، دیده شد. این‌ها قسمت‌هایی از مغز هستند که تصور می‌شود، واکنش ما نسبت به استرس را کنترل می‌کنند.


دکتر قدری گفت: “احساسات در مغز پردازش می‌شوند و بنابراین منطقی است که بیماری در مغز ایجاد شود و تاثیر آن تا قلب ادامه پیدا کند.”

@sahaja_yoga

مسیر دقیق این فرآیند هنوز مشخص نیست و هنوز به تحقیق بیشتری نیاز دارد. اسکن مغزی بیماران قبل یا زمانی که سندرم قلب شکسته آن‌ها گسترش می‌یابد در دسترس نیست و در نتیجه دانشمندان نمی‌توانند بگویند که کاهش ارتباط بین بخش‌های مغز موجب سندرم تاکوتسوبو می‌شود یا برعکس. جوئل رز، مدیر اجرایی “موسسه بیماری‌های ماهیچه‌ای قلب” بریتانیا، گفت: “این بخشی مهم از تحقیقی است که به ما کمک می‌کند تا آگاهی‌مان راجع به ماهیچه‌های قلب را شکل دهیم؛ بخشی که تا به حال شبیه یک معما بوده”


پروفسور دانا داوسن از دانشگاه آبردین هم در این رابطه گفت: “این تحقیق پشتیبان عملکرد متقابل مغز و قلب در تاکوتسوبو است؛ فرضیه‌ای که ما مدت‌ها نسبت به آن مطمئن نبودیم.”


@sahaja_yoga


دل و جانم به رنجی دچارند که نه راه پس است نه راه پیش شان !

با من زاده شده اند و با من از این جهان رخت بر خواهند بست .

وقتی نام ات با رنج عجین میشود آن روی سکه ی زندگی خودش را به تو عرضه نخواهد کرد مگر چونان کوتاه که فقط بودن اش را به رخ ات بکشد تا تو دل ات ...جان ات ...بسوزد در حسرت چیزی که سهم تو نبوده از زندگی ...داشتن خوشبختی !


دیگر عادت کرده ام به اینهمه درد . به اینهمه نداشتن هایی که در زندگی ها میبینم و طعم داشتن اش را نچشیده ام . چه اهمیتی دارد نداشتن چیزی که مزه ی داشتن اش را نمی دانی .


اما ...وقتی نسخه ی دموی داشتن خوشبختی به تو عرضه میشود و بعد به تو میگویند هر چه خودت را به در و دیوار بکوبی بر سندان کوبیده ای و نسخه ی اصلی نصیب ات نمیشود آن وقت است که درد نداشتن چیزی که حالا طعم داشتن اش را با تمام جان چشیده ای ، میشود حناق و راه گلوی تمام شادی های زندگی ات را می بندد و تو میمانی و رنج تحمل زندگی ...


روح وحشی

+به رنج کشیدن ...به اندوه ...به نداشتن و نبودن عادت کرده بودم تا اینکه ...و حالا تا آخرین لحظه ی زیستن باید حسرت را چاشنی رنج های هک شده روی ژن هایم بکنم و با خود یدک بکشم .

یاد سیزیف افتادم . می داند بیهوده است کشیدن سنگ به بالای تپه اما آن را با خود میکشد و اسیر بازی مار و پله ی روزگار میشود  .

رسیدن را خبری نیست اما من به این حسرت معتادم ...

++خوشبختی کبوتر جلدی نبود  . پرید از روی شانه ام و رفت ...

ای کاش من هم مثل خیلی ها درگیر داشتن پول و خانه های آنچنانی و جواهر و ماشین و ...بودم .

اینها اصلا دور از دسترس نیست . من به خیلی هاش نه گفتم چون خواسته ی من از زندگی نبودند .

البته هر چه پول اضافی دستم بیاد خرج یک چیزی میکنم ...سفر . تنها چیزی که خیلی دوست اش دارم . عاشق سفرم و خیلی هم خوش سفر و همسفر باحال 😉 جهت مزاح یک تعریف از خود هم بگنجانیم اینجا .

خواسته های من از زندگی اونقدر دور از دسترس هستند که میشه گفت در کهکشانی دیگر هستند و اسیر سیاهچاله ی نشدنی ها !