صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


۱۲۸ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

میگن با آدم احمق و دگم بحث نکن چون تا حد خودش تو رو میاره پایین و در اون موضع که متخصص هم هست کله پات می کنه .

رفتم پیج اش که مثلا آثار هنری و اشعار و کارهای ارزشمندش رو ببینم ؛ می بینم بزرگ نوشته " اوشو فحشا را ترویج می کند " بگذریم از اینکه اوشو خیلی وقته جان به جان آفرین تسلیم کرده و هرچی امروره به اسم او منتشر میشه از سخنرانی هاش اقتباس شده و نظرات تند و تیزی داره که باعث شد جامعه باز و دولت آزاد آمریکا هم دیدگاه و حرف ها و حرکات اش رو در مورد مسائل جنسی تاب نیاره و از آمریکا رسما اخراج اش کردن دیگه بگذریم از جوامع بسته مثل هند و غیره ...

اما این دیگه واقعا یک برداشت کاملا سودجویانه است از دیدگاههای او و هدفش تخریب شخصیت او در اذهان عمومیه . اوشو هرگز فحشا رو ترویج نکرد .بلکه نیاز جنسی و شهوت ارضا نشده رو مانع آرامش و پیوستن به خداگونگی می دونست .راهکار ایشان مراقبه بود . خالی شدن ذهن از 3کس و رسیدن به آگاهی .

در هند معابدی هست که دور تا دور اون نقش های واضحی از انواع پوزیشن های ممکن و مورد استفاده انسان در انواع 3کس رو نشان میده . راهبی که میخواد وارد معبد بشه و اونجا زندگی روحانی خودش رو آغاز کنه باید مدت ها بیرون معبد بمونه و اونقدر به اونها نگاه کنه تا ذهن اش از 3کس خالی و رها بشه . 

اوشو میگه ذهن بشر امروز شده 3کس . تمام رسانه ها در این زمینه و در جهت سودجویی فعالیت دارند و تا این مسئله برطرف نشه انسان به روشنگری نمی رسه . راه پیشنهادی ایشان مراقبه بوده اما این برای مردم عادی میسر نیست پس راهکارهای عملی ارائه میکنه و معتقده این بعد از انسان که در حیوانات هم هست باید به شیوه ی آزاد تری  انجام بشه . نه مثل حیوانات اما نه به این شیوه که نتیجه اش شده سیری ناپذیری و شهوت بشر به 3کس ...خیانت و تجاوز ...و غیره ...

اوشو هم مثل هر انسان دیگر قطعا خطاهای بسیاری داره ولی انتساب چنین چیزی به او یعنی شخص هیچ چیزی از حرف های او نفهمیده و مطالعه و تعمق کافی نکرده روی اونها ...پس حق اظهار نظر اونم به این نحو تند و مغرضانه از او قابل پذیرش نیست.


روح وحشی

پ.م. من طرفدار مطلق اوشو یا هر شخص دیگری نیستم . آینه حقیقتی است هزار پاره که هر قطعه اش دست کسی است که آن را یافته ...

بعضی آدم ها تا با یکی مثل خودشون برخورد نکنن متوجه حرف ها و رفتار و عملکرد خودشون نمیشن پس بیهوده انرژی نذاریم و بسپاریمش به زندگی  ... امیدوارم عکس زیر لود بشه

گاهی یه لگد از روزگار به ماتحت مان لازم است تا تلنگری باشد ما را ...

اصولا آدم دیروز و چسبیدن به گذشته نیستم و شاید یکی از دلایل موفقیتم همین بوده اما من هم مثل هر انسانی اشتباهاتی دارم که باید اصلاح بشن . گاهی زمان گیرافتادن در یک اشتباه بصورت لجوجانه طولانی میشه !

دیروز انگار یکی محکم زد پس سرم که بابا پاشو جمع اش کن این تریپ یاس فلسفی رو . رفته که رفته ؛ فدای سرت ! دیوونه ای که نشستی بالای سر قبر خالی زار میزنی !  یکی یه روز هوس تو رو داشته و بعدم پشیمان شده و رفته پی زندگیش . وقتی بی خیالت شده و بدون هیچ حس مسئولیت نسبت به رابطه ؛یکطرفه تصمیم گرفته و فلنگ رو بسته دیگه چه اهمیتی داره که هنوز عاشقت هست یا نیست ! عشقی که ابراز نشه و نشان داده نشه ؛ عشقی که تووش تعهد نباشه و معشوق پشیزی ارزش نداشته باشه چه ارزشی داره ؟ چه فایده ای نصیب تو میکنه ؟! برو پی زندگیت و گذشته ی پوسیده رو ول کن . تا چسبیدی به اون باغ پوسیده و خشک فقط چون روزی پر از گل و بلبل بوده ؛هرگز وارد باغ جدیدی نمیشی . عشق در وجود توست .کافیه گذشته رو رها کنی . با رویا و خیال گذشته نمیشه امروز رو ساخت !

خلاصه اینکه یکی که احتمالا ضمیر ناخودآگاه هشیار خودم بود حسابی گوش مالیم داد و سر عقل اومدم .

گذشته ی دوست داشتنی من ؛ میسپرمت به بایگانی قلبم چون من به امروز واقعی نیاز دارم و دنبال تو دویدن مثل دویدن دنبال باده و فقط انرژیم رو میگیره و وقتم رو هدر میده . واقعا ارزشش رو نداری . تو هم مثل خیلی چیزای دیگه موقتی بودی و تمام شدی . با تمام وجود خداحافظ ...

هستم در خدمتتون اما به روز و واقعی و مفید و حتی المقدور پر انرژی.

مرسی که هستید...

روح وحشی

پ.ن. گذشته رو از وبلاگم پاک کردم . دنبالش نگردید ;)

می گذرد اینروزها

می گذرد

و روزی نه چندان دور

خواهی خندید به سخره

 به اندوه نشسته بر چشمان ات

به اشک هایی که بی وقت

می غلطیدند بر گونه ها 

و کویر ترک خورده لبانت

این جهان رفتنیست

و هر آنچه در اوست

و من نیز

و تو نیز

دل مبند به هیچ

دل مبند

و هنوز چیزی شبیه پنجه هایی سترگ

چنگ می زنند

چنگ می زنند دل ام را

پاهایم از آن من نیستند

زمان را گم میکنم

دیروز های پوسیده

و امروز و فرداهای کال را

مبدا تقویم من

هجرت شوق است

از شهر نگاهم به ناپیدا

مبدا تقویم من

تولد حسرت بوسه هایی است پاک

بر گونه های تب کرده ام

خسته م از نقاب لبخند

از اینکه بگویم حال من خوب است

حال من بد است

بدتر از بد

میسوزم از درون

ذوب میشم بر این لحظه های لجوج

و شهوت نوشتن از عشق

سیراب نمیشود هرگز

مینویسم و می نویسم

تا خون بچکد از انگشتانم

با خود زمزمه می کنم

چه خوشبخت بودم

اگر مرا آنگونه که میخواستم

میخواستند

مهربان و استوار

نه هوسناک و پر از خودخواهی

و چه غم انگیزست این هجر جهنمی

چه غم انگیزست

در لب آب زیستن و تشنه بودن

چشمه ی عشق را جوشیدن

و در حسرت قطره ای سوختن

سوختن

سوختن تا مرز مرگ

و نرسیدن به انتها

بگذر از من زندگی

من دیریست که گذشته ام از تو

و مردمانت نیز از من

میشنوی غریو سهمگین مرگ را

بگذار بروم

مرا میخواند

مرا میخواند

 

روح وحشی


وقتی در آرزوی ممکن هستید، غیر ممکن هم می تواند رخ دهد. هنگامیکه در آرزوی غیر ممکن هستید، حتی ممکن هم مشکل می شود. انسانها دوگونه اند؛ پرانرژی و کم انرژی. پرانرژی بودن خوب است و در کم انرژی بودن هم اشکالی وجود ندارد. افراد کم انرژی خیلی آهسته حرکت می کنند. آنها اصلا نمی جهند. رشد آنها همچون رشد درختان است؛ طولانی ولی بدون مخاطره. در عوض، آنسانهای پرانرژی خیلی سریع حرکت می کنند. با آنها کارها خیلی سریع پیش می رود. این خیلی خوب است، ولی ممکن است هرچه را بدست آورده اند، خیلی ساده- به همان سادگی به دست آوردنشان- از دست بدهند. آنها به سادگی سرنگون می شوند؛ ‌زیرا رشدشان جهشی است. کم انرژی ها در سوداگری دنیا، به سادگی شکست می خورند. آنها همیشه عقب می مانند و به همین دلیل محکوم شده اند. آنها از بازی چشم و هم چشمی رها شده اند و از لحاظ رشد معنوی، از پرانرژی ها، ‌جلوترند؛ زیرا شکیبا و صبورند. کم انرژی ها خیلی عجله ندارند و هیچ چیز را آنی و سریع نمی خواهند. آنها هرگز در انتظار غیر ممکن نیستند.
اوشو


دشت سبزم آرزوست

دستی پر از برکت 

همچو لاله زاران وحشی

و دلی که برای دلم بطپد

نه تنی که برای تنم

چشم هایی که تشنه ی روحم باشد

نه حریص مستی چشمانم

من فقط کمی انسانم آرزوست


روح وحشی






ارنستو ساباتو(زاده ۲۴ ژوئن ۱۹۱۱ - درگذشته ۳۰ آوریل ۲۰۱۱) نویسنده و رمان‌نویس برجستهٔ آرژانتینی بود که در سال 1984 جایزه ادبی سروانتس و در سال 2007 جایزه ادبی نوبل را دریافت کرد.
رمان های معروف وی "تونل" و "قهرمان ها و گورها" می باشد.


همه چیز تکرار لست

از خمیازه های ماه

تا باز شدن چشم های ورم کرده ام

 در رختخوابی که بوی اشک می دهد

از قدم هایی که کشان کشان بر میدارم

بی آنکه زمین را حس کنم

تا رفتن های بی مقصد

تا اشک ها و لبخندها

سلام ها و خداحافظی ها

و تعارف های دروغین

بیزارم از زمان 

که مرا بی اراده می کشاند

تا طلوع ماه را ببینم

از پس پرده ای سیاه

که بین من و تمام تازگی ها حائل است

بادی می وزرد

گاهی

کمی عطر باران را

از تن خاک مرطوب به سوغات می آورد

دل من نیز کمی تازه میشود

روی گونه هایم شبنمی می نشیند

آفتاب کویر تند است

این تازگی و مستی

می پرد از سرم

زود

بیزارم از دل خوشی های پر از ریای روزگار

همه چیز تکرار است

دلهره های من

از آرزویی که با خود

و در میان دلم 

به گور نخواهم برد

اندوهی که به اجبار قورت می دهم

و لبخندی که به دروغ

بر باغچه ی بی گل صورتم می کارم

تکرار مرا به مرگ میخواند

حوصله ام از زندگی سر می رود

وقتی مرا فریب می دهد 

به امیدهای واهی

من از تمام تکرارها خسته ام

دلم هوای تازه می خواهد

بیقراری

و شوق

دلم رقصیدنی می خواهد 

بی اختیار

بر دریاچه ای که نیست

آوازی که هرگز خوانده نشده

و من خواب دیده ام

دلم کسی را می خواهد

نزدیک به نبض چشمانم

وقتی پلک هایم می پرد

کسی که نگفته بخواندم

نشنیده بداندم

مرا دوست بدارد

دوستش بدارم

پروانه وار به گرد شمع زندگی بگردیم

و اگر قرار است بال هایمان بسوزد

با هم بسوزد

کسی که مرا فریب ندهد

و لبانش به دروغ گشوده نشود

دلم عشق می خواهد

از آن عشق ها که در خواب می دیدم

کودکی هایم

خنده هایمان از آن دیگری

اشک هایمان نیز

دلم کسی را می خواهد 

که گونه هایم از اشک پاک کند

و لبخند بنشاند بر صورتم

دلم شور می خواهد

مهربانی

زندگی

خسته ام از بیهودگی تکرارها


روح وحشی

در طریقِ عشق‌بازی امن و آسایش بلاست

 ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست

 ره‌روی باید، جهانْ‌سوزی، نه خامی بی‌غمی
آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست

 عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
گریه‌ی حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق؟

 کاندر این دریا نماید هفت دریا، شبنمی



بانو هما روستاهنرمند صحنه ی سینما و تئاتر دیروز 4 مهر در گذشت.
یاد و خاطره ی او جاوید باد



من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بار تن نتوانم
من بندهٔ آن دمم که ساقی گوید
یک جرعه دگر بگیر و من نتوانم
خیام

یه دختر همسایه 4 ساله داشتیم که تا وارد واحدهای مجتمع میشد شروع میکرد به انگلک کردن وسایل . یکی از همسایه های دیگه مون که خیلی به وسایلش حساس بود بالاخره راز و راه حل مشکل رو پیدا کرد . تا بچه وارد خونه اش می شد می بردش پیش تک تک وسایل برقی و الکترونیکی و لوکس و میگفت :

خاله جون ؛ کیمیا به ماکرو فر دست بزن . با این گلدون چینی بازی کن و الی آخر ....

بچه می رفت روی مبل و مثل یه بچه ی آروم و فهمیده سرجاش می نشست و هیچ آزاری نمی داد .

حالا قصه ی من و گرگ عزیز و دردانه ی ماست .

عزیز دل نری ورزش صبحگاهی ها

شب ها برو بیرون و تا نیمه شب و سحر شب زنده داری کن ( با تمام جزئیات اش انجامش بده )

مطالعه نکنی ها

با آدم های سبک مغز و پول پرست و عیاش بچرخ

ثانیه به ثانیه سیگار بکش

آب و سبزیجات کم بخور و گوشت زیاد

میوه هم لب نزن

من رو هم کلهم بیخیال شو :D


روح وحشی

پ.ن. گرگ : ای بلا

انسان سرشار از عشق شکست ناپذیر است و اندیشه ی او به کمک این عشق مرزهایی را در خواهد نوردید که به تنهایی قادر به آن نبوده است .

عشق نیروی لایزالی است که هدیه خلقت به انسان خداگونه است . کیست که چنین هدیه ای را پس زند به جز یک ابله ؟! ;)


روح وحشی


پ.ن. قطعامنظوراز عشق همان مفهوم عام است و نه منحصر رابطه ی بین انسان ها.

بعضی ها پشت شیطنت شان
بعضی ها پشت جدیت و اخم شان
بعضی ها پشت لبخندشان
بعضی ها
پشت...
پنهان میشوند.
سخت ترین اش وقتی است که پشت سکوت پنهان میشوند ...پیدا کردنشان یافتن سوزن در انبار کاه است ...
اشک آدم را در می آورند این بعضی ها

روح وحشی



ترانه :

لینک 

نصب برنامه:

Soundcloud

اگر دستم رسد روزی که انصـــاف از تو بستانم 
قضای عهد ماضی را شــبی دستی بر افـــشانم

چنانت دوست می دارم که گر روزی فــراق افتد 
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم 
سعدی




از متمایز بودن 

از انگ دیوانگی

حتی از  تمسخر دیگران و انگشت نما بودن

هیچ نترس که همه ی اینها از احمق بودن بسی بهتر است !

فقط خودت باش و وجودت را با قضاوت دیگران محک نزن که بیشتر واکنش های اینگونه مردمان از حسادت است .حسادت به تویی که شهامت داشتی که بجای اتفعال و تبعیت کوکوراته از افراد صاحب نام ؛ حرفی برای گفتن داشته باشی و بسوی رویاهایت حرکت کنی !

روح وحشی 

پ.ن  در این سالها که وبلاگ نویسی میکنم اونقدر کامنت های بیمارگونه دریافت کردم که دیگه برام عادی شده . بعضی ها رو بعد از مدتی با محبت آروم کردم اما بعضی دیگر چنان روح شان سیاه شده که بهبودشان فقط کار روانکاوه و رحمت الهی ...

دانلود

پشت این پنجره ها دل میگیره

غم و غصه ی دلو تو میدونی

وقتی از بخت خودم حرف میزنم

چشام اشک بارون میشه تو میدونی

عمریه غم تو دلم زندونیه

دل من زندون داره تو میدونی

هر چی بش میگم تو آزادی دیگه

میگه من دوستت دارم تو میدونی

میخوام امشب با خدا شکوه کنم

شکوه های دلمو تو میدونی

بگم ای خدا چرا بختم سیاس

چرا بخت من سیاس تو میدونی

پنجره بسته میشه شب می رسه

چشام آروم نداره تو میدونی

اگر امشب بگذره فردا میشه

مگه فردا بشه چی میشه



پ.ن. اوتقدر به دلم نزدیکه که نیازی به نوشتن های من نبود ...

 چرا هیچکس نمبفهمه

حالم خوش نیست

حالم تسلیم دستات


لینک : 

ماه


ماه در بیاد که چی بشه میخواد عزیز کی بشه ؟
ماه در بیاد چی کار کنه باز آسمون و تار کنه
نمیدونه تو هستی به جای اون نشستی
نمیدونه تو ماهی تو که رفیق راهی
عجب حکایتی شده فکر تو عادتی شده
که از سرم نمیره که از سرم نمیره
عجب روایتی شده عشقت عبادتی شده
خدا ازم نگیره خدا ازم نگیره
یه ماه میخواستم که دارم ای ماه شام تارم
تویی رفیق راه من ای غنچه ی بهارم

****



فریدون فروغی

لینک :

انگار دستام سرد سردن


تنها خاطراتم تو بودی فقط همین حالا رفتی و من تنها ترین عاشقم رو زمین


تو خوابم کن
و قهوه بیدارم
و من بین مستی و هشیاری
سرگردانم
این روزهای گنگ

روح وحشی



سکوت را بخوان

همچو آوازی

در گوش هایم 

...

از چشم هایم

بخوان

دلم را

ای که خود ناگفته دانی

حرف هایم را

..

در آغوش ات

پر حرف دارم

در ازدحام واژه ها

بر لبانم

که خواهند گفت با لبانت

یکان یکان

و پر حوصله

.

و سکوت

چه پر صداست


روح وحشی





ای یار غلط کردی با یار دگر رفتی
از کار خود افتادی در کار دگر رفتی
صد بار ببخشودم بر تو به تو بنمودم
ای خویش پسندیده هین بار دگر رفتی
صد بار فسون کردم خار از تو برون کردم
گلزار ندانستی در خار دگر رفتی
گفتم که تویی ماهی با مار چه همراهی
ای حال غلط کرده با مار دگر رفتی
مانند مکوک کژ اندر کف جولاهه
صد تار بریدی تو در تار دگر رفتی
گفتی که تو را یارا در غار نمی‌بینم
آن یار در آن غار است تو غار دگر رفتی
چون کم نشود سنگت چون بد نشود رنگت
بازار مرا دیده بازار دگر رفتی

مولوی


هیچ چیز انباشته نکن، هرچه که باشد: قدرت، پول، اعتبار، فضیلت، دانش، حتی تجارب به اصطلاح روحانی. اگر انباشته نکنی آماده خواهی بود هر لحظه بمیری، زیرا چیزی برای از دست دادن نداری. ترس از مرگ واقعاً ترس از مردن نیست؛ترس از مردن واقعاً از انباشته کردن زندگی سرچشمه می گیرد. آنگاه چیزهای زیادی برای از دست دادن داری.به آن ها می چسبی.معنی سخن مسیح که می گوید " آنان که در روح فقیر هستند برکت یافته اند" همین است. من نمی گویم که گدا شوید، منظورم این نیست که دنیا را ترک کنید. میگویم در دنیا باش ولی از دنیا نباش. در درون چیزی را انباشته نکن، در روح فقیر باش. هرگز چیزی را تصاحب نکن، آنگاه آماده ای تا بمیری. مشکل در مالکیت است نه در خود زندگی.هرچه بیشتر مالک باشی، بیشتر در ترس از دست دادن هستی.اگر مالک هیچ چیز نباشی، اگر خلوص تو و روح تو با هیچ چیز آلوده نشده باشد، اگر فقط در تنهایی خودت وجود داشته باشی، می توانی هر لحظه ناپدید شوی؛ هر لحظه مرگ بردر بکوبد، تو را آماده خواهد یافت.تو هیچ چیز از دست نخواهی داد.شاید وارد تجربه ای تازه شوی. وقتی می گویم چیزی انباشته نکن، آن را به عنوان یک الزام مطلق می گویم. نمی گویم که چیزهای این دنیا را انباشته نکن و دانش و فضیلت و تجارب به اصطلاح روحانی انباشته کن! نه. من بطور مطلق می گویم: انباشته نکن. مردمانی هستند، به ویژه در شرق که تارک دنیا شدن را آموزش می دهند. می گویند، "در این دنیا هیچ چیز انباشته نکنید، زیرا وقتی مرگ می آید از شما گرفته خواهد شد." به نظر می رسد که این مردمان اساساً طمعکارتر از مردمان معمولی دنیوی هستند. منطق آنان این است: در این دنیا انباشته نکنید زیرا مرگ آن را خواهد ربود، پس چیزی را انباشته کنید که مرگ نتواند آن را بگیرد، فضیلت و تقوا انباشته کنید، شخصیت و اخلاق انباشته کنید، تجربه های روحانی و کندالینی و مراقبه و این و آن را انباشته کنید؛ چیزی انباشته کنید که مرگ نتواند آن را از شما بگیرد. ولی اگر انباشته کنی، همراه با آن انباشته کردن ترس وارد می شود. هر نوع انباشته کردن به نسبت، ترس خودش را با خودش می آورد,آنوقت ترسان خواهی بود. انباشته نکن و ترس از بین میرود. من به شما ترک دنیا را به معنی قدیم آموزش نمی دهم. سلوک من مفهومی کاملاً تازه است. به شما می آموزد که در دنیا باشید و با این وجود از دنیا نباشید. آنگاه همیشه آماده خواهید بود.

پ.ن. هر چه سبک تر ؛ پرواز آسان تر ... شاید واسه همین زندگی تو رو از من گرفت . تو ؛ منو به زندگی متصل کرده بودی و حالا که نیستی تنها نقطه اتصالم ضرورت به انجام رسوندن وظیفه ای که به گردنم نهاده شد... فقط !

حج الوداع


130< +11 خانواده ی ایرانی

120 +1500 خانواده ی دهکده ی جهانی

چه شوق دیداری ...

ولیمه ی مرگ بجای ولیمه ی حج !

...

تسلیت و تاسف فراوان مرا بپذیرید .

سخت اندوهگینم ...

 

روح وحشی

پ.ن. حرف زیاده اما الان وقت نصیحت و نقد نیست . خانواده هایمان عزادارند و نیاز به التیام و همدردی دارند و نه حرف های دندان شکن!

مرهم اگر نمی شوی ... زخم نزن دلشان را

اصلاح شده ...

مادرم شدی

پستان زندگی در دهانم نهادی

و در اوج التذاذ

خود را ز من ربودی

در جیب هایت نهادی

و از من عبور کردی

پستان مرگ در دهانم

خون می مکم از نوک چرکینش

مادرم شدی

و مرا بی قید رها کردی

تا که فربه شود روزگارت

و من پوست بر استخوان جان دهم

 مادرت شدم 

 پستان شعرهایم 

در دهانت نهادم 

به عشق

به دلتنگی

تا که فربه شوند من های تو

بیش

به خون من ...


روح وحشی

دانلود

پیدا شدم پیدا شدم
پیدای ناپیدا شدم
شیدا شیدا شیدا شدم
شیدا شدم شیدا شدم
من او بدم من او شدم
با او بدم بی او شدم
در عشق او چون او شدم
زین رو چنین بی سو شدم
در عشق او چون او شدم

و ...

پ.ن. این آواز محشره ... درود بر استاد که مولوی رو زنده کردند ... سماع ام آرزوست


اینکه فکر کنیم همیشه یکی پیدا میشه که ما رو همونطور که هستیم دوست داشته باشه و همونطور که آرزو داشتیم ؛ به ما عشق بورزه ؛  یه اشتباه بزرگه که باعث میشه بزرگترین شانس زندگی مون رو از دست بدیم .

تجربه ی من میگه فقط یک بار هر کدوم از ما در موقعیت تلاقی با حضور عشق قرار میگیریم که بسیاری از ما با بی توجهی و یا سهل انگاری اون فرصت منحصربفرد رو از دست میدیم . اینکه اون عشق کاملا بی نقص هستش کاملا رویاپردازانه است . نکته ی اصلی اینه که اون خیلی هم معمولیه و ما با وجود این دوستش داریم . این معمولی بودن از نگاه دیگرانه و از دید ما اون کاملا منحصربفرده .شاید برای همینه که اون فقط برای ما طعم عشق رو داره و هیچکس دیگه نمیتونه حسی که ما به اون داریم بهش داشته باشه . عشق دهندگی زیباییه که وقتی دوطرفه میشه یک چرخش بدون توقف انرژی رو موجب میشه .این انرژی ارتباطی به حضور فیزیکی طرفین نداره و میتونه به خودی خود و در مسیر درستش انجام بشه مشروط به اینکه طرفین اون رو بشناسن و هنر عشق ورزیدن رو بلد باشن . اشتباه بعضی از ما اینه که یادمون میره انرژی از شکلی به شکل دیگه تبدیل میشه و نقش اصطکاک و اتلاف انرژی و نشتی ها رو فراموش میکنیم . این چرخش بی توقف انرژی زمانی اتفاق می افته که ما اونچه با محبت به ما هدیه شده رو بپذیریم و قدر دان باشیم و در مقابل دهندگی داشته باشیم وگرنه یه روز میبینیم همه چی ازبین رفته ...

بخاطر داشته باشیم عشق به مثابه باغیه که به مراقبت نیاز داره . اگر مدام در حال بهره کشی باشیم و به باغ نرسیم به مرور خشک میشه . حتی عشق غریزی مادر به فرزند چه برسه به عشق های دیگه . ضمانت پایداری عشق در مراقبت از اونه !

روح وحشی