صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


۱۲۸ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است


منم گاهی دلم میخواد به حد مرگ درد ؛ مست کنم . اما وقتی پای عمل می رسه از اینکه برای آروم کردن خودم دست به فریب بزنم و مسکنی عمل کنم منصرف میشم . فکر میکنم بهتره بجای الکل به مراقبه پناه ببرم . نوشتن برای من همین حکم رو داره اما بازم ذهنم درگیر میشه . 

دوستی می گفت تنهایی یعنی رسیدن به نوعی پوچی . یعنی پای هیچی در میان نباشه .نه هنر و نه هیچ مشغله ی ذهنی . یعنی اینکه اگر بگی من تنهایی رو دوست دارم و بشینی موسیقی گوش کنی و یا ساز بزنی دیگه تنها نیستی .تو هستی و موسیقی ...

اینا همه اش یه معنا داره . تنهایی ؛ نهایت آرامشه و آرامش در گرو یک ذهن کاملا تهی است .همون لافکری که حین ارگاسم رخ میده .

ما از تنهایی فرار میکنیم ... و حجم از خلا ! 

همه چیز در لحظه نهفته است و کسی که بتونه جام لحظه رو سر بکشه به تمام اینها می رسه ...


روح وحشی


میگن آدم های که زندگی رو حس میکنن ازش تراژدی می سازن و اونها که بهش فکر می کنن ازش کمدی می سازن !

به عقیده ی من زندگی یه کمدی تراژدیه . یه طنز تلخ ...

یه اختیار محصور به جبر ...

یه بازی که ما خیال میکنیم میتونیم فیلم نامه اش رو تغییر بدیم .در حالیکه ففط مجاز به فی البداهه های محدود و مطابق قوانین کارگردانیم .

کاری که ما میتونیم بکنیم اینه که ازش لذت ببریم و به کارگردان اعتماد کنیم .

همین !


روح وحشی


سنگینی اشیا بر دوش اتاق

پشت مرا خم می کند

و اندوه در چشم هایم

اتاق را به سکوت می کشد

من و این مکعب گچین

دیریست همدم و همزبان همیم

من سکوت میکنم

او میشنود

او لآم تا کام حرف نمی زند

من از ضجه ی سینه ی پر دردش

گوش های خود را میگیرم

من و این چهاردیواری صبور

رنج ها دیده ایم

در باران های بهاری خیس شده ایم

رازها در گوش هم نجوا کرده ایم

قهوه ها نوشیده ایم و فال ها گرفته ایم

تلاطم روح

هذیان ذهن

سرگشتگی ها

و تردیدهای مرا

خوب تاب آورد

بی آنکه خم به کمرش بیاید

بارکش آشفتگی هایم بود

و من بسیار دوستش می دارم

بعد هر سفر

آغوشش پناهم

و خنکای پوستش

ظهر تابستان موجب تفریح ام

من و این اتاق رازها در سینه داریم


...

روح وحشی

 

بعضی حرف ها هست که به دلایل فرهنگی ؛تابو بودن ؛ رسوم و یا حتی فراموش شدن کمتر گفته شده . خوب یا بد من با خودم و دیگران صریح هستم و تا جاییکه شرایط اجازه بده بی نقاب هستم . یکی از دغدغه هام اینه که هم جنس های من روح وحشی خودشون رو پیدا کنن و اجازه بدن که نفس بکشه . یکی از جاهایی که شدیدا سرکوب شده طبیعت و ماهیت زن بودن هست . در وجه مادر بودن ما مشکلات حادی نداریم . ترس از قضاوت های پر قساوت باعث شده خیلی چیزها مسکوت بمونه و دودش تووی چشم همه بره . یه زن که نتونه زن باشه به مرور روح وحشی اش رام میشه و دیگه نه همسر خوبیه ؛ نه مادر خوب ؛ نه یه زن واقعی ! او تبدیل میشه به ماشین وظیفه که به مرور بازدهی اش هم به عنوان ابزار میاد پایین و قبل از رسیدن مرگ ؛ میمیره !

هر جور قضیه رو نگاه کنیم ابتدایی ترین نیازهای یه زن به عنوان انسان شامل خوردن و خوابیدن و پوشاک مناسب و خانه و عشق هستش . لفظ نیاز جنسی رو به کار نبردم چون ما انسانیم و فطرت ما 3کس به تنهایی رو پذیرا نیست . عشق ملغمه ای از نیازهای جسمانی و روحی و ذهنی است . متاسفانه زن ها به این مورد کم لطفی میکنن و هم به خودشون آسیب میزنن و هم به خانواده ! نیازی که تامین نشه به مرور عقده میشه و روی روان تاثیر منفی میذاره ...وکجا این زن میتونه مادر و همسر و شهروند خوبی باشه ؟!

اشکال دیگه اینه که مردها بجای توجه به این مسئله و کمک به زن ها برای پیدا کردن روح وحشی شون و زنده کردن فطرت زنانه و بالطبع داشتن زنی قوی تر و مهربانتر در کنار خودشون ؛سعی بر سرکوب بیشتر و حتی رام کردن این زن دارند.

مردها فراموش میکنن که یک زن فطرتا مادره و یک مادر ضعیف ؛افسرده ؛ سرکوب شده و بیمار نمیتونه به اونها عشق بده و مرد بی عشق زن ( مادر ،خواهر،همسر؛دختر) چگونه میتونه شاد و موفق باشه؟!

زن ها و مردها حق مساوی از زندگی دارند . نیازها اساسا یکی هستن فقط با نوع جنسیت کمی شیوه ی برآوردنشون فرق میکنه .

انسان ها از زیبایی ؛محبت ؛ احترام ؛رشد روحی ؛ تعامل با همنوعان اندیشمند و فهیم و 3کس و از این قبیل مسائل لذت میبرن . چرا نیازهامون رو سرکوب میکنیم و وقت و انرژی رو روی مسائل غیر ضروری میذاریم وقتی هنوز نیازهای ابتدایی خودمون رو تامین نکردیم ؟! اونقدر درگیر شکم و چشم و هم چشمی و پول شدیم که یادمون رفته کی هستیم و چی هستیم !

خانم ها حتی خودشون هم ارزش های خودشون رو ؛نیازهای ساده ی انسانی و زنانه شون رو فراموش کردن .چطور میتونن از آقایون توقع درک و توجه داشته باشن ؟

اینکه جامعه و فرهنگ یکسری حقوق ابتدایی رو از زنان محروم کرده یک بحثه و اینکه یک زن خودش و شخصا چقدر خودش رو محروم و سانسور کرده بحث بسیار مهم تر !!

ما زن ها اول باید خودمون رو بازیابی کنیم . حقوق مون رو بشناسیم . حقوق انسانی و نه حتی مدنی و شهروندی . بعد محکم و قوی در پی روح وحشی خودمون پیش بریم که بهترین هدایتگر ماست.

تووی مسائل اجتماعی وضع ما بهتره چون تابو نیست اما وقتی پای نیازهای احساسی و جنسی ما وسط میاد کم میاریم . معشوق بودن رو به عاشق بودن ترجیح میدیم .در حالیکه لذتی که در عشق ورزی هست در دریافت اون نیست ...

باید اول تکلیفمون با خودمون روشن باشه و بدونیم دقیقا چی میخوایم و بعد به دنبالش باشیم و یادمون باشه اونچه دیگران از ما میفهمند بستگی به چیزی داره که ما از خودمون بروز می دیم یا همون معرفی خودمون ! و چه چیزی بهتر از خواسته های ما میتونه معرف ما باشه .

من به شخصه هیچوقت ابایی ندارم که بگم مرد محبوب من در وجوه فکری و روحی و جسمی و حتی سطح سواد و معلومات و رفتار اجتماعی به یک اندازه باید مطلوب باشه . سهمی که برای جسم او قائل هستم کمتر از روح او و اندیشه و توانمندی های او نیست . اگر مردی در همه ی وجوه مطلوب باشه و جسم اش من رو جذب نکنه قطعا نمیتونه من رو راضی کنه ! من بعنوان یک انسان خواسته ها و نیازهامو ندید نمیگیرم اما در حد امکان مدیریت اش میکنم و از زیبایی لذت میبرم ... این مسائل ربطی به جنسیت نداره و مسائل کاملا انسانیست !

اما همین مرد وقتی مشکل مالی داره ؛ دیوونگی میکنه ؛ گاهی ضعیف میشه و نیازمند مهر و مراقبته هیچ امتیازی ازش کم نمیشه چون ما انسانیم و انسان مدام در حال نوسان هستش و انسان بودن بزرگترین فشاریه که بر دوش ماست ...

خواهش میکنم به روح وحشی و فطرت خودمون احترام بذاریم و دست از سرکوب بیهوده خودمون برداریم . تمام آنچه به ما داده شده نیازمند توجه و مدیریته . احساس و عقل و روح و ...


روح وحشی



مرا به جهنم برید

که او دوست مراست

بهشت را یافتم

دشمن بود

و نگویید کجاست

رازی است با من

که با من بسوخت بی آتش

بهشت من همان ناکجاست

و خاصیت اش جهنمی

میسوزاند

چه سوختنی

مرا به جهنم برید

تا کمی خنک شود این دلم

رگ هایم پر شود از شراب سرخ و جان بگیرد تنم

و سرم ؛ خالی شود از درد و رنج

من بهشت را

خود به چشم خویشتن دیده ام

و در چشمه ی چشمانش آبتنی کرده ام

آتش گرفته ام

سوخته ام

ای وای بر من

مرا به جهنم برید

مست از می نابم کنید

که بی شک 

جهنم مرا دوست تر است

 ...


روح وحشی

دانلود


دل زارم از مرحوم فریدون فرخزاد .مردی بسیار باشعور و با تحصیلات عالیه که مسلط به چند زبان بود و شعر هم میگفت .مردی متواضع از خانواده ی فرهیخته ی فروغی ...

من عاشق صداش و شخصیت اش بودم 

و چه حرف هایی که پشت ایشان گفته شد . ناحق تر از هر ناحق

تقدیم به قهوه خورها




قهوه لحظات استراحت دلچسب و دلپذیری را برای ما با خود به همراه می‌آورد.خواص قهوه از آنتی اکسیدان ها ناشی می‌شود،اولین فایدۀ قهوه، مطمئناً به لطف کافین موجود در آن، مقابله با ضربات شلاقی است. قهوه، هوشیاری، تمرکز و توجه را افزایش می‌دهد. و به طور خلاصه،

ماه مهر نه فقط برای دانش آموزان و دانشجویان و معلمان و مسئولین چنین واحدهایی بلکه برای همه ی ایرانیان آغاز تلاش های مضاعفه و قطعا برنامه های زندگی از حالت تابستانی در خواهد آمد . .

بخصوص والدین ؛ رانندگان وسایل نقلیه عمومی و سرویس ها ؛پلیس و غیره ... بسیار پر مشغله خواهند شد.


برای همه آرزوی شادی و سلامتی و موفقیت دارم .


روح وحشی

پ.ن. پر حرفی های مرا در این چند صباح ببخشید . همچنان خواهم بود اما احتمالا کم رنگ تر و سپاس برای حضور دلگرم کننده ی همه شما عزیزان که بی اغراق بودن یک وبلاگ نویس بند است به بودن مخاطبان .