صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو



سنگینی اشیا بر دوش اتاق

پشت مرا خم می کند

و اندوه در چشم هایم

اتاق را به سکوت می کشد

من و این مکعب گچین

دیریست همدم و همزبان همیم

من سکوت میکنم

او میشنود

او لآم تا کام حرف نمی زند

من از ضجه ی سینه ی پر دردش

گوش های خود را میگیرم

من و این چهاردیواری صبور

رنج ها دیده ایم

در باران های بهاری خیس شده ایم

رازها در گوش هم نجوا کرده ایم

قهوه ها نوشیده ایم و فال ها گرفته ایم

تلاطم روح

هذیان ذهن

سرگشتگی ها

و تردیدهای مرا

خوب تاب آورد

بی آنکه خم به کمرش بیاید

بارکش آشفتگی هایم بود

و من بسیار دوستش می دارم

بعد هر سفر

آغوشش پناهم

و خنکای پوستش

ظهر تابستان موجب تفریح ام

من و این اتاق رازها در سینه داریم


...

روح وحشی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی