صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


"Education Is Not The Learning of Facts, But The Training of The Mind To Think."


اطمینان بیش از اندازه

باورهای خدشه ناپذیر

اعتماد بنفس افراطی

ایمان به درستی یک باور یا عمل

اجبار و پافشاری در انجام کاری

باید و نبایدها

و کمال طلبی


من به اینها میگم "ویرانگر زندگی"


چیزی که امروز با اطمینان و سفت و سخت به درستی اون باور داری ممکنه به راحتی یکی از اشتباه ترین ها باشه !

بهترین و بدترین وجود نداره . همه چیز نسبیه و با عقل ناقص بشر سنجیده میشه 


و سازنده های زندگی ::


لذت از زندگی بدون آسیب زدن به کسی یا چیزی 

آماده بودن برای یادگیری 

خوشامدگویی به تمام نظرات 

پذیرش اینکه هر انسانی یک فردیت مستقل بهمراه حق انتخاب داره که بهتره بهش احترام بذاریم . حتی بچه ها 

و فهم اینکه جدی گرفتن زندگی احمقانه ترین رفتار یک انسانه !!


روح وحشی


+ امروز خیلی از اعمالی را که فکر میکردیم بهترین کار ممکن هست ، سخت احمقانه می یابم !





اخلاق دو جور است:

«اخلاق بردگی و اخلاق اربابی»


🔸 اخلاق بردگی یعنی همین چیزی که نود درصد مردم بهش معتقدند؛ اخلاقی که می‌گوید در مهمانی‌ها و جمع فامیل لبخند بزن، اگر عصبانی می‌شوی، خوددار باش و فریاد نزن، وقتی دخترعمویت بچه‌دار می‌شود برایش کادو ببر، وقتی دوستت ازدواج می‌کند بهش تبریک بگو، وقتی از همکارت خوشت نمی‌آید، این را مستقیم بهش حالی نکن، برای این که دوستت، همسرت، برادرت ناراحت نشوند خودت را، عقاید و احساساتت را سانسور کن، برای به دست آوردن تأیید و تحسین اطرافیان، لباسی را که دوست داری نپوش، اگر لذتی برخلاف شرع و عرف و قوانین جامعه بشری است آن را در وجودت بُکُش و به خاک بسپار، فداکار، مهربان، صبور، متعهد، خوش برخورد و خلاصه، همرنگ و همراه و هم مسلک جماعت باش.


🔸 اما اخلاق اربابی، کاملا متفاوت است. افرادی که به اخلاق اربابی پایبندند، از نظر روان‌شناسی، آدم‌هایی هستند که به بالاترین حد از بلوغ روانی رسیده‌اند و قوانین اخلاقی را نه از روی ترس از خدا و جهنم و قانون و پلیس و همسر و پدر و مادر و نه به طمع پاداش و تشویق اجتماعی، که برمبنای وجدان خودشان تعریف می‌کنند. البته وجدان شخصی این افراد، مستقل، بالغ، صادق و سالم است، اهل ماست‌مالی و لاپوشانی نیست، صریح و بی‌پرده است و با هیچ‌کس، حتی خودشان تعارف ندارد. بزرگترین معیار خالقان اخلاق اربابی برای اعمال و رفتارشان، رسیدن به آرامش و رضایت درونی است. اخلاق اربابی مرزهای وسیع و قابل انعطافی دارد و هرگز خشک و متعصب نیست.

🔸 برای توده‌هایی که مقید و مأخوذ به اخلاق بردگی هستند، اخلاق اربابی، گاه زیبا و تحسین برانگیز، گاهی گناه آلود و فاسد و در اکثر مواقع گنگ و نامفهوم است.


🔸 افرادی که به اخلاق اربابی رسیده‌اند تاوان این بلوغ را با تنهایی و طرد‌شدگی پس می‌دهند. آن‌ها به رضایت درونی می‌رسند ولی همیشه برای اطرفیانشان، دور از دسترس و غیرقابل درک نستند!

کارل یونگ.


درس گفتارهای دکتر سرگلزایی




همیشه امید دادن به خودمون و دیگران بهترین کار نیست .

گاهی بهتره بپذیریم که رمز موفقیت واقع بینی و ناامیدی از کسی یا چیزی هست که بیهوده بهش دل و عقل دادی .

گاهی بهتره کنده بشی

عصیان کنی

و بذاری که به مو برسه و پاره بشه

گاهی خوش خیالی گرون تمام میشه . به قیمت زندگی ...


خوب بهش فکر کن !


روح وحشی



بودن یا نبودن ؟


البته که نبودن !


+ تصور کنید ؛ تمام دغدغه ی کسی که بی اندازه دوست اش داری و اغلب اوقات منافع او را به منافع خودت ترجیح می دی ؛

تمام خواسته ی کسی که تمام خواسته ی توست ؛

نبودن تو باشه 

حذف تو از زندگیش

درد آورتر از این نیست ...

و تو میشی ابراهیم خودت و خودت را به مسلخ نبودن میبری 

با عشق ...


روح وحشی


مجلس شورای اسلامی روز یکشنبه هفتم مرداد بخش‌های دیگری از لایحه «حمایت از کودکان و نوجوانان» را تصویب کرد که در صورت تایید آن از سوی شورای نگهبان، اطلاع ندادن کودک‌آزاری جرم محسوب می‌شود.


🔹بر اساس مصوبه مجلس ایران، هرکس از کودک‌آزاری «یا خطر شدید و قریب‌الوقوع علیه طفل و نوجوانی» مطلع بوده و آن را به «مقامات و مراجع صلاحیت‌دار» اطلاع ندهد به مجازات «درجه شش» محکوم خواهد شد.


🔹زندان از شش ماه تا دو سال، جریمه نقدی از دو تا هشت میلیون تومان، شلاق از ۳۱ تا ۹۹ ضربه و محرومیت از حقوق اجتماعی از شش تا پنج سال، مجازات‌های «درجه شش» است.


🔺بر اساس این مصوبه، همچنین این فرد «در صورت عدم دسترسی به این مقامات و مراجع و یا عدم تأثیر دخالت آنها در رفع تجاوز و خطر» و در صورتی که اقدامش «خطری مشابه یا شدیدتر متوجه خود او یا دیگران» نکند، باید از کودک‌آزاری یا «تشدید» آن جلوگیری کند.





اگر قرار باشه که شکار بشی ترجیح میدی توی جنگل و دشت و صحرا باشه یا قفس ؟

نگو فرق نداره !

توی فضای باز احتمال نجات هست اما در قفس هیچ راه نجاتی نیست !


فقط در جهان سوم هستش که 7 تا ببر بنگال جوان در باغ وحش به قتل می رسند تا تاکسی درمی بشن ...تا پوست اونها فروخته بشه !

باز دم شکارچی هایی که جون خودشون را به خطر میندازن و میرن آفریقا و هندوستان و بنگال ؛ گرم !

بابا ایول  جناب رئیس باغ وحش مشهد ...ایول به اینهمه شجاعت .

شکار 7 ببر بنگال در قفس باغ وحش واقعا یعنی پهلوانی !!


روح وحشی




سقراط : آگاهی از نیات اعمال در لحظه وقوع !


یونگ :  هر گاه تمامیت ناخودآگاهی فردی در خودآگاهی قرار گرفت شما به تفرد دست یافته اید .


من خود به چشم خویش دیده ام

که گرگ ها هم عاشق میشوند

من قلب سرد گرگی را لمس کرده ام

و دستانم سوخته است

من خود به چشم خویش دیده ام

گرگ ترین گرگ را 

که عاشق شده است

که عاشق مانده است

اما به اعماق جنگل بازگشته است

و قلب مرا نیز

با خود برده است ...


روح وحشی



ما به جمع اضداد عادت داریم .

پس عجیب نیست که عقده ی حقارت به خودشیفتگی منجر میشه !

یک واکنش دفاعی ایگو برای جبران درد ناشی از حقارت .


روبروی آینه بایست و بگو 

من خودشیفته ام

من خود شیفته ام

واکنش ات چیه ؟

انزجار ؟

عصبانیت ؟

معده درد ؟

یا خنثی ؟!


چند بار هم بگو

من عقده حقارت دارم

من عقده حقارت دارم

و تکرار


حالا چه حسی داری ؟!


حس ما اطلاعات خوبی به ما میده .

از سایه ها

از درون ما

اگر حس بدی داری . اگر با گفتن این جملات ناراحت میشی ...

لازمه که با سایه ات دوست بشی و بپذیریش 

حتما به دردت میخوره 

حتما 

سایه ها دوستان خوبی هستن 

البته اگر به رسمیت بشناسی شون


روح وحشی






در شعله نرقصیدی

پروانه چه میدانی ؟!



هنرمند واقعی کسی است که هنر او حاصل تجربه ی شخصی نیست .


اشو


+ تجربه غیر شخصی که حاصل ناخودآگاه جمعی است . 


دو واژه‌ی هم‌وزن، با صوتی کاملا مشابه که تنها تفاوت‌ آوایی‌شان در دو حرف «د» و «ت» می‌باشد؛ که این دو حرف هم، بسیار شبیه به هم تلفظ می‌شوند. همین نکات باعث شده که اکثریت، این دو واژه و کاربردشان را با هم، یکی بگیرند و یکی را تلفظ اشتباه و ناصحیحِ دیگری بدانند! اما این دو، کاملا مستقل و متفاوت از هم هستند.

«همزاد‌پنداری» چیست؟

«همزاد» موجودی خیالی‌ در افسانه‌ها و باورهای مردم اعصار گذشته‌ست. پیشینیان اعتقاد داشتند که هر انسان، یک همزاد مخصوص به خودش را دارد و ارتباط روانی و عاطفیِ تنگاتنگی بین این دو برقرار است. به طوری‌که اگر مثلا انسانی ناراحت، خوشحال، خشمگین و ... شود، همزادش هم در همان لحظه و بدون دلیل خاصی، ناراحت، خوشحال، خشمگین و... می‌شود.

«همذات‌پنداری» چیست؟

تعریف ویکی‌پدیا از این اصطلاح: اصطلاحی در روانکاوی است که بیشتر از نوشته‌های زیگموند فروید ریشه می‌گیرد. فروید اصطلاح همانندسازی را به دو شیوه به‌کار می‌برد: یکی از آنها فرایندی است که در طی آن، خویشتن، تلاش می‌کند تا اشیاء یا رویدادهای درون محیط را با خواسته‌ها یا آرزوهای «نهاد»، مطابقت دهد.

اصطلاح همانندسازی همچنین برای توصیف این موضوع به‌کار می‌رود: تمایل به افزایش‌دادن احساس ارزشمند بودن، ازطریق متصل‌کردن خود به یک شخص، گروه، یا سازمانی که مهم به‌حساب می‌آیند. احساس غرور وقتی که وزنه‌بردارِ شهر در مسابقات کشوری برنده مدال طلا می‌شود، یا وقتی که تیم ملی فوتبال در مسابقات جام جهانی برنده می‌شود، مثال‌هایی از همانندسازی هستند.

انتخاب مُد، موسیقی، مجلات یا کتاب‌ها، یا حتی طرز حرف‌زدن یا رفتارهای دیگر نیز می‌توانند نمونه‌هایی از همانندسازی باشند، به این شرط که فرد را از لحاظ روانی به افرادی که وی آنها را موفق، قدرتمند، یا جذاب می‌داند، نزدیک‌تر سازد. پوشیدن تی‌شرت‌ها یا ژاکت‌هایی که آرم تیم‌های ورزشی، شرکت‌های تجاری، یا سازمان‌های مختلف را دارد نیز نمونه‌ای از همانندسازی است. تقلیدکردن پسر از پدر و دختر از مادر نیز نوعی همانندسازی سالم است. در این حالت، کودک با والدین خود همانندسازی می‌کند.(ارزش‌های آنها را درونی‌سازی می‌کند) و به‌این‌ترتیب، از تنبیه‌شدن به‌دلیل در پیش‌گرفتن ارزش‌هایی متضاد اجتناب می‌کند. پیوستنِ یک نوجوان بدون اعتماد به ‌نفس به گروه‌های شبه‌نظامی یا نظامی نیز نوعی همانندسازی است. اگر به اصلِ آلمانیِ این اصطلاح نگاه کنیم، می‌توانیم بگوییم که در این مکانیسم دفاعی، فرد، هویّت یک شخص دیگر را، تا حدی، به‌خود می‌گیرد.

خوب حالا اگر خیلی خوب، تعاریف بالا را بررسی کنیم، می‌فهمیم که:

همزادپنداری یعنی قرار گرفتن در شرایط محیطی یکسان با شخصی دیگر (=تاثیرپذیری یکسان)؛ و همذات‌پنداری «تاثیرگذاری» یکسان و مشابه، با الگوبرداری از رفتار شخصی دیگر است.

همزادپنداری، شبیه شدن لحظه‌ای و گذراست؛ در حالی‌که همذات‌پنداری، شبیه دیگری شدن طولانی مدت‌تر و پایاست.

به عنوان مثال، اگر وقتی که یک «گاوچران» شروع به گریه می‌کند، شما هم ناراحت شوید و حتی گریه کنید، با او همزادپنداری کرده‌اید. اما وقتی که به سبک گاوچران‌ها می‌ایستید؛ تفنگ خیالی‌تان را از غلافش بیرون می‌کشید؛ شلیک می‌کنید؛ چند بار آن را دور انگشت‌تان می‌چرخانید و دوباره داخل غلافش می‌گذارید، با آن گاوچران همذات‌پنداری کرده‌اید.

در پایان، اگر هنوز هم تفاوت این دو را چندان درک نکرده اید، از این به بعد، فقط همزادپنداری کنید! چرا که در اکثر موارد منظور اشخاص، «همزادپنداری» کردن با شخصیت‌های داستان‌ها و قصه‌هاست. این اصطلاح، حتی بخشی از تعریفِ اصطلاحِ همذات‌پنداری را هم در برمی‌گیرد! و برخلاف چیزی که رایج شده، «همذات‌پنداری» کاربرد خیلی کم و نادری را شامل می‌شود.

jeem.ir



دانلود

دلم از خیلی روزا با کسی نیست
تو دلم فریاد و فریاد رسی نیست
شدم اون هرزه گیاهی که گُلاش
پرپر دستای خار و خسی نیست

دیگه دل با کسی نیست
دیگه فریاد رسی نیست
آسمون ابری شده
دیگه خار و خسی نیست


بارون از ابرا سبک تر می پره
هر کسی سر به سوی خودش داره
مثل لاک پشت تو خودم قایم شدم
دیگه هیچ کس دلمو نمی بره

دیگه دل با کسی نیست
دیگه فریاد رسی نیست
آسمون ابری شده
دیگه خار و خسی نیست

ماهی از پاشوره بیرون افتاده
شاپرکها پراشون زخمی شده
نکنه تو گله بره هامون
گذر گرگ بیابون افتاده

دیگه دل با کسی نیست
دیگه فریاد رسی نیست
آسمون ابری شده
دیگه خار و خسی نیست

دلم از خیلی روزا با کسی نیست
تو دلم فریاد و فریاد رسی نیست
شدم اون هرزه گیاهی که گلاش
پرپر دستای خار و خسی نیست

دیگه دل با کسی نیست
دیگه فریاد رسی نیست
آسمون ابری شده
دیگه خار و خسی نیست


ترانه سرا : فرهاد شیبانی

خواننده : فریدون فروغی


تمام آنچه که از انسان باقی میماند

گوگردیست که جعبه کبریتی را کفایت کند

و آهنی تا میخی ساخت

برای حلقه آویز کردن خود


کارل سودنبرگ



با اولین نگاه به داستان های فوق که از نظر تاریخی پیش از تورات و انجیل روایت شده اند بذر داستان ذبح حضرت اسماعیل به دست حضرت ابراهیم، داستان طوفان نوح، داستان بارداری حضرت مریم و داستان به صندوق گذاشتن حضرت موسی توسط مادرش را پیدا می کنیم. 

بدین سان در می یابیم که سرچشمه اغلب داستان های کتب مقدس آئین های تک خدایی، روایات آئین های چند خدایی هستند و جریان تاریخی تفکر دینی، جریان گسسته ای نیست، آئین های چند خدایی و آئین های تک خدایی مربوط به دو ساحت جداگانه نیستند، بلکه آئین های چند خدایی ریشه و نیای آئین های پرستش خدای واحد هستند.

همانطور که در جریان تکامل تدریجی، مغز بشر از تکثر و پراکندگی (اسکیزوفرنی تکاملی) به انسجام و هماهنگی بیشتر رسیده است داستان هایی نیز که برای فهم جهان ناشناختنی ناایمن می ساخته از افسانه های چند خدایی به سوی افسانه های تک خدایی میل کرده اند، به جای خدایان متکثر، خدای واحدی نشسته است و سایر خدایان، تبدیل به مامورین این خدای واحد شده اند، (امشاسپندان در آئین زرتشت و ملائکه در آئین های ابراهیمی).

اسطوره ها، محصول تقابل تمنای بشر برای شناخت جهان هستند با آن خلع عمیق، تاریکی مطلق و ابهام غیر قابل حل که "آلبر کامو" در " اسطوره سیزیف" آن را "امر بسیط غیر عقلانی" می نامد و "حسین پناهی" در وصف آن می سراید: "پشت این پنجره جز هیچ بزرگی هیچی نیست!" 

اسطوره ها، "فرافکنی" تمناهای بشر بر این "هیچ بزرگ" هستند و سیر افسانه ها و اسطوره ها در "متون مقدس" بیش از آن که ارزش هستی شناسانه (ontologic) داشته باشد ابزاری ارزشمند است برای شناخت ذهن بشر یا همان "شناخت شناسی" (epistemology). 

پی نوشت ها :

۱- اسطوره های عصر هلنیسم را در این یادداشت بر مبنای دو کتاب زیر آورده ام:

*نماد های اسطوره ای و روانشناسی مردان نوشته شینودا بولن - ترجمه مینو پرنیانی - انتشارات آشیان - فصل پدران و پسران.

*حکایت های فلسفی: اسطوره های یونان باستان نوشته میشل پیکمال - ترجمه مهدی ضرغامیان - نشر آفرینگان - فصول دوکالیون و پرسه.

۲ - برای مطالعه راجع به سیر تکامل ذهن بشر کتاب جایگاه آگاهی در فروپاشی ذهن دوجایگاهی نوشته جولین جیمز - ترجمه دکتر خسرو پارسا و همکاران - نشر آگه را بخوانید.

۳ - راجع به واکنش ذهن بشر به خلاء معنایی موجود در جهان، بخصوص بر اساس نظرات آلبر کامو و داستایفسکی دو فصل اول کتاب روشنفکران رذل و مفتش بزرگ نوشته داریوش مهرجویی - انتشارات هرمس را بخوانید.


دکتر محمدرضا سرگلزایی-روانپزشک

telegram.me/drsargolzaei

drsargolzaei.com




اسطوره (Myth) بن مایه ی مشترک قصه هاست. همانطور که از تعداد محدودی کلمه، بی نهایت جمله ساخته می شوند، از بن مایه های محدود اسطوره ای هم بی شمار قصه ساخته شده اند. بسیاری از قصه ها اگر از منظر اسطوره شناسی بازبینی شوند ریشه ای باستانی و قدیمی تر از آن دارند که در بدو امر به نظر می رسد. آئین بنی اسرائیل از اولین آئین های تک خدایی است، دینی که خدای واحد قهار (یهوه) را جایگزین خدایان متعدد نمود.

در قرآن آمده است که حضرت یوسف در زندان به هم بندی هایش می گوید:

"یا صاحبی السجن، ءارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار" 

(سوره یوسف/آیه ۳۹)

"ای یاران زندان، آیا خدایان پراکنده بهترند یا الله یگانه سختگیر؟"

این پرسش (که در واقع استفهام انکاری است یعنی خودش به سوال خودش پاسخ می دهد) مانیفست (محور اساسی) ادیان ابراهیمی است. چنان که حضرت یوسف در آیه ۳۸ همان سوره می گوید: "واتبعت مله ءابآئی ابراهیم و اسحق و یعقوب". بنابراین یوسف آئین چند خدایی مصریان را که ریشه آئین هلنیسم یونان باستان است را رد می کند و آئین تک خدایی ابراهیمی را که آئین بنی اسرائیل است بر آئین های چند خدایی ارجح می داند. با این حال جالب است که بسیاری از داستان های عهد عتیق (تورات) ریشه در آئین چند خدایی هلنی دارند. به سه نمونه این داستان ها اشاره می کنم: 

۱- آگاممنون فرمانده کل نیروهای یونان در جنگ تروا ارتشی جمع کرد تا با ناوگانی عظیم به تروا حمله برد اما باد موافق نوزید و کشتی ها متوقف و جنگاوران بی قرار شدند. آگاممنون با پیشگویی مشورت کرد. پیشگو گفت که اگر آگاممنون دختر زیبا و بی گناهش "ایفیژنی" را قربانی کند باد موافق خواهد وزید. آگاممنون برای قربانی کردن ایفیژنی اقدام کرد اما "آرتمیس" (ایزدبانوی شکار) در آخرین لحظات با جایگزین کردن یک گوزن نر برای قربانی ، جان ایفیژنی را نجات می دهد.

۲- روزی به زئوس خبر رسید که آدم ها از راه درست برگشته اند و خدایان را گرامی نمی دارند. زئوس بلافاصله به زمین رفت تا درستی خبر را با چشمان خود ببیند.  وقتی مشاهده کرد که انسان ها از راه راست برگشته اند چنان به خشم آمد که تصمیم گرفت آدمیان را از روی زمین بردارد بنابراین از برادرش پوزیدون (خدای دریاها) خواست تا انسان ها را در آب غرق کند. آنگاه بارانی سیل آسا بر زمین فرو ریخت و زمین تا نوک کوه ها به زیر آب فرو رفت. این بارش نه روز و نه شب طول کشید و هیچ کس بر زمین باقی نماند جز دو کس که قلبی صاف داشتند: "دوکالیون و همسرش پیرها". آنها توسط "پرومته" از وقوع طوفان با خبر شدند بنابراین با نخستین قطره های باران در صندوق چوبی بزرگی مملو از خوراکی و غذا نشستند و نجات پیدا کردند. بعد از فروکش کردن طوفان دوکالیون و پیرها به معبد زئوس در کوه پارناس رفتند و صدایی را شنیدند که به آنان تعلیم داد که چگونه نسل جدید موجودات زنده را در زمین برویانند.

۳- آکریزیوس پادشاه آرگوس دختری داشت به نام دانائه. روزی به معبد دلفی رفت و پیشگوی معبد، سرنوشت وحشتناکی را بر او آشکار ساخت. آن خبر این بود که فرزند پسری که دانائه خواهد زائید تاج و تخت آکریزیوس را واژگون می کند. آکریزیوس برای اجتناب از این رویداد دخترش را در برجی محبوس کرد که امکان آمیزش او با مردان را منتفی کند اما زئوس (خدای خدایان) به صورت باران باریدن گرفت و به برج نفوذ کرد و با دانائه آمیزش کرد و از این آمیزش پسری به نام "پرسه" زاده شد. وقتی صدای گریه نوزاد از برج شنیده شد پادشاه دریافت که تمهیدات او بی نتیجه مانده اند بنابراین دستور داد دانائه و پرسه را در صندوق چوبی به آب بیاندازند تا غرق شوند اما زئوس این بار هم آنان را نجات داد و دیکتیس، شاهزاده ای که زنش فرزندی نمی آورد صندوق را از آب گرفت و دانائه و پرسه را در پناه خود گرفت. 


دکتر محمدرضا سرگلزایی-روانپزشک

telegram.me/drsargolzaei

drsargolzaei.com




✅ قابل پیش بینی بود که با ظهور شبکه های اجتماعی، سر و کله روشنفکران عامه پسند نیز پیدا شود، آنها که یادداشت های ژورنالیستی و عامه پسندشان با چاشنی تحلیل های علمی ترکیب شده و به تولید محتوایی بی مصرف ولی بی نهایت جذاب تبدیل می شود. در سال های اخیر عده ای از جامعه شناسان و اخیرا عده ای از متخصصان حوزه سیاستگذاری عمومی از این روش برای برندسازی شخصی استفاده کرده و بعضا در کسب منصب های مدیریتی نیز موفق بوده اند. ربط دادن فلان شخصیت یا کارتون معروف به فلان اتفاق و یا ربط دادن یک حکایت تاریخی یا تخیلی به یک واقعه روز آن هم با چاشنی نتیجه گیری های علمی آنچنانی، از جمله روش های روشنفکری عامه پسندانه در فضای مجازی است. 


✅ تا اینجای کار مشکلی وجود ندارد، محتوایی جذاب تولید شده و به سرعت منتشر و مصرف می شود؛ مشکل از جایی آغاز می شود که این دسته از دوستان به اصطلاح روشنفکر، نکاتی را منتشر می کنند که این نکات در ظاهر، مهم و انتقادی هستند ولی با نگاهی دقیق تر مشاهده می کنیم که این مطالب، هدف ثانویه دیگری غیر از تولید محتوای مصرفی و پیش پا افتاده را دنبال می کند و گویی که اساسا برای تحمیق سازی و انحراف ذهن مخاطب از اصل ماجرا نگارش می شوند. 


✅ اجازه دهید موضوع را با یک مثال روشن کنیم؛ چندی پیش شاهد انتشار گسترده مطلبی با عنوان "داری اشتباه می کنی کاپیتان!" در فضای مجازی بودیم. در این یادداشت که بعدها در قالب مستند #جعبه_سیاه هم منتشر شد، نویسنده از علت سقوط هواپیماهای کره جنوبی صحبت می کند که آن فقدان صراحت کمک خلبان در لحظه اشتباه کاپیتان و یا غرور بیش از حد کاپیتان و عدم پذیرش نظرات کمک خلبان است که در نهایت به سقوط هواپیما منجر می شود. مطلب در وهلهء اول بسیار جذاب به نظر می رسد. تا جایی که در انتها هواپیما را به جامعه و کمک خلبان را به متخصصان جامعه تقلیل می دهد.بسیار جالب است که اتفاقا قدرت خیال پردازی خواننده را نیز درگیر کرده و ما را در نقطه ای قرار می دهد که کیستی کاپیتان را خودمان به تنهایی حدس بزنیم، به راستی کاپیتان چه کسی است؟ در واقع نویسنده از تشریح عینی و شفاف مختصات بازیگران این روایت نمادگونه اش سر باز می زند و مشکلات جامعه را به شکلی نمادگونه در حد یک رابطه ساده خطی تقلیل می دهد. ساختارهای پیچیده قدرت و ارتباطات چند لایه ملت- دولت، ملت_ملت و دولت_حکومت در این تحلیل غایب هستند و در نهایت هیچ نکته خاصی عایدمان نمی شود. تنها با مطلبی جذاب و هنرمندانه مواجه هستیم که هزاران بار در فضای مجازی بازنشر می شود. 


✅ مثالی دیگر از این دست، مطلب با عنوان "شلوار قرمز یعنی فرانسه" است. نویسنده به روایتی از جنگ جهانی اول اشاره می کند که در آن فرانسوی ها به دلیل اصرار و تعصب بر پوشیدن شلوار قرمز، به راحتی در تیررس دشمنان قرار می گیرند و همین اصرار آنها باعث کشته شدن تعداد بسیاری از سربازان فرانسوی می شود. نویسنده باز هم هنرمندانه روایت را به وضعیت کنونی جامعه ربط می دهد و معتقد است؛ متعصبان پوشیدن شلوار قرمز، به شکل نمادین همان حافظان وضع موجود هستند که اصرار آنها بر تعصباتشان در نهایت باعث شکست جامعه می شود. سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که حافظان وضع موجود دقیقا چه کسانی هستند؟ دقیقا منظور نویسنده چیست؟ آیا خود نویسنده که در نهادی دولتی فعالیت می کند، جزء حافظان وضع موجود محسوب نمی شود؟ خط متمایزکننده حافظان وضع موجود با مخالفان وضع موجود چیست؟


✅ معتقدم این نوع تحلیل ها، شدیدا ذهن مخاطب را از اصل ماجرا و اصل مسئله دور کرده و چهره ای مبهم و خیالی از مقصران واقعی وضع موجود خلق می کند. با این مدل تحلیل ها، همه و هیچکس مقصر هستند و سیاستگذاری در حد کوچه و خیابان تقلیل می یابد. احتمالا می توان روایت اصرار عده ای به پوشیدن پیژامه راه راه آبی را به حافظان وضع موجود ربط داد و آن را به مطلبی بی نهایت جذاب تبدیل کرد. همانطور که اشاره شد، مشکل آنجاست که ذهن مخاطب هنرمندانه دستکاری و منحرف می شود. اگر فکر می کنید این تحلیل هم آب دوغ خیاری است؛ صراحتا بفرمایید: "داری اشتباه می کنی کاپیتان!"

رضا شجیع



استادیار دانشگاه

پژوهشگر جامعه شناسی 

عضو بنیاد ملی نخبگان

دبیر شورای راهبردی، مسئول دبیرخانه سلامت  وزارت ورزش و جوانان

www.shajie.ir

( خاطره فرزانه از صادق هدایت )


دو حکایت از دو پنجره ...


گرما بیداد میکرد. آن هم ساعت چهار بعد از ظهر . هدایت با یک پیراهن اتو زده ، تمیز ، سر خیس ، سیگار روی سیگار میکشید. گماشته ی نظامی یک ظرف میوه (گیلاس ، زردآلو ، خیار) که رویش را چند تکه یخ گذاشته بودند آورد . همین که او از در بیرون رفت هدایت گفت:


- بیا اینجا.


خودش کنار پنجره مشرف به کوچه ایستاده و پشت پرده را کمی پس زده بود. توی کوچه را که نشان میداد نگاه کردم: یک دختر و پسر در زیر سایۀ دیوار قدم می زدند.


- این ها را می بینی؟ قریب یک ساعت است که این دو نفر دارند بالا و پائین می روند. فکر میکنی تو این گرمای کشنده راجع به چه صحبت می کنند؟ ... دختره، پسره را قسم میدهد که نه سیگار بکشد، نه عرق بخورد و نه به زن های دیگر نگاه کند و با اینکه پسره مرتب قسم می خورد که دست به هیچ فسق و فجوری نزند باز ضعیفه ولش نمی کند ... این هم نجوای عاشقانۀ دو جوان هموطن! بعد: اینکه چیزی نیست. حالا بیا از این یکی پنجره تماشا کن ...


به دنبال هدایت رفتم بطرف پنجرۀ شمالی که پشت شیشه ای نداشت. 


- آن پسره را توی پنجره اطاقش می بینی؟ ... دارد سرش را شانه می زند. از صبح تا شب کارش اینست که جلو آینه بایستد و موهایش را شانه بزند! هرگز ندیده ام یک کتاب به دستش باشد، نه یک روزنامه. فقط موهایش را صاف می کند. این هم نسل جوان کشور شاهنشاهی ! مُرده شور !  


م.ف.فرزانه / آشنایی با صادق هدایت

 پیرمرد روستایی آبرومندی بر اثر نیاز مالی، خرش را به میدان مال فروش‌‌ها برد تا بفروشد. هرکس آمد، به او نگاهی نکرد و فقط خرش را نظاره کرد و رفت.

ظهر، پیرمرد، افسار خر به دست، به خانه برگشت. همسرش گفت: چرا خر را نفروختی؟ خالو گفت کسی نخرید. زن گفت: خب ارزان می‌فروختی! مرد گفت: آخر هیچ کس جلو نیامد و نگفت: خالو! خرت چند؟ چگونه ارزان می‌فروختم؟



این ضرب المثل مصداق اوضاع و احوال امروز ماست . دنیای مدرن !

هرکی به فکر خویش ه و ...

البته نباید از انصاف به دور بود . حداقل یک عده ی کثیری هستند که وقتی انگشت پرفشار بذاری روی احساساتی که هنوز یخ و سنگ نشده از خودشون بصورت هیجانی و کوتاه مدت واکنش نشون میدن . بعضی هم احساسات شون سنگ که نه یخ شده و با انگشت پر حرارت میتونی کاری کنی که نم پس بدن ! اونهایی هم که مثل ماست نگات میکنن و اصلا و ابدا نمیفهمن لیلی زن بود یا مرد یا تراجنسیتی ؛ کلا بمانند ...

طفلی ابولی ها سر قبری زار می زنن که هیچ مرده ای توش نیست !


روح وحشی

+حواسمون به هم باشه لطفا .

بنی آدم اعضای یک پیکرند 

گر این پیکر کله پا شود اعضا و جوارح هم قانقاریا میگیرند ها .

نگی نگفتم ات ای پسر !



بسیاری از مخاطبین وقتی وارد وبلاگ میشن خیلی سرسری و به سبک اسکنر مطالب را ظرف چند ثانیه نگاه میکنند و مستقیم می رن سراغ بخش نظرات .

من شخصا کم وبلاگ میخونم اما به هر حال تا نخوام کامنت بذارم نمیرم سراغ نظرات مگر اینکه مطمئن باشم موضوع دندانگیری در اون بخش پیدا میشه .


وبلاگ نویسی شده عادت ما وبلاگ نویس ها و ریزش مخاطب اونم به شکل پاییزی تاسف آوره اما بازدارنده نیست .

گاهی مخاطبان اصلی هر وبلاگ به تعداد انگشتان دست هم که باشند ما وبلاگ نویس ها راضی هستیم .

چه بسا دوستان خوبی هم بشیم . یا حتی بتونیم تاثیر چشم گیری در افکار اونها داشته باشیم .


من مینویسم .

تو هم بخوان .

البته خوشبختانه کامنت زیادی اینجا نیست . اما لطفا خود مطلب را بخون . 😉


روح وحشی




اینجا به زبان ساده در مورد کارما توضیح داده شده .
متاسفانه منابع خوبی در زبان فارسی پیدا نکردم .
از طرفی تعابیری که از واژه کارما شده اغلب بطور غیرمسئولانه با توضیحات و الحاقات و اضافات طوری ادغام شده که بیشتر شبیه برداشت های مدرن هست تا واقعیت اون ...
کارما فقط یک واژه است که مترادف  عمل کردن و کردار ما هست . اعم از انجام کار ، گفتن کلام و حتی تفکر .
🔹بعضی ها از کارما بعنوان انعکاسی از اعمال گذشته یاد میکنند که آینده را میسازد .
🔹رفتارهای معمولی و روزمره مثل کار، کردار خوب ، فعالیت های خیریه و ...یک تعریف کلی از کارما می دن.
🔹شخصی به نام دادشری که روی خود / ایگو/نفس  ، کار کرده و به دانش در این زمینه رسیده تعریفی عمیق تر داره :

آنچه امروز در زندگی خود مشاهده میکنید در واقع ثمره ی نیات شما در زندگی گذشته است (هندوها به تناسخ اعتقاد دارند و اساسا تعریف کارما به معنای تناسخ متصل هست ) .
اعمال امروز ثمره ی چرخه ی کارما در گذشته است .
بطور خلاصه :
🔸دلیل تناسخ و چرخه ی مرگ و زندگی ، کارما است .
🔸تجربه های رنج و لذت نتیجه کارمای زندگی گذشته است که در اون دوران کارمایی تقویت شده و یا ایجاد شده .
🔸اعمال و کردار بد توسط اعمال و کردار خوب قابل جبران نیست . ثمره و نتیجه هر کدام به جایگاه مربوط به گروه خودشون هدایت میشن .
🔸وقتی به مرحله ی خودشناسی برسید شما درگیر فعالیت های نرمال میشید و غرق سرخوشی و دیگه اسیر معانی و تعاریف مختلف کارما نمیشید . شما به روشنگری خواهید رسید.
🔸و زمانی که تمام چرخه های کارمایی به پایان برسه فرد به آزادی ( moksha) خواهد رسید .


ادامه در پست بعد خواهد بود.




لینک منبع 


از بچگی مدام این بیت را شنیدیم و خوندیم :

تو نیکی می کن و در دجله انداز

که ایزد در بیابانت دهد باز

یا در سال های اخیر مد شده که می گن :

توکل مدار باش

نتیجه مدار یا نتیجه گرا نباش

روشنفکرها هم میگن :

کاری که درسته انجام بده ( قسمتی از دیالوگ خیلی از فیلم های آمریکایی)


احتمالا کلمه ی کارما را شنیدید . کارما یعنی عمل و چرخه ی کارما وقتی اتفاق می افته که شما هر عملی را برای این انجام می دید که دنبال یک نتیجه هستید .

همیشه نمیشه به نتیجه ی مطلوب رسید . نامطلوب ها تو را در چرخه ی کارمایی گیر میندازن که اصلا خوب نیست و یک رفتار را مدام تکرار میکنی و مدام دچار صدمه میشی .

کارما یعنی عمل برای عمل .

یعنی انجامش بده چون باید انجام بشه . 

اینجوری میشه مصرع اول همون بیت بالا . دنبال مصرع بعد نباش که ممکنه باز توی چرخه ی کارما گیر بیافتی !


یک مثال ساده اما ملموس :

چقدر شده که گفتی: 

دستم نمک نداره .

فلانی خیلی قدرنشناسه

مردم ارزش محبت ندارن . قدر نمی دونن

با انگشت عسل گذاشتم دهنش اما گاز گرفت

و ...

خب همه ی اینها میگه که ما قبل از انجام هر کاری یک پیش فرض داشتیم و اون قدر شناسی دریافت کننده خدمت و محبت بوده .

این معامله است . معامله ای که چه سود کنی و چه زیان در اون بازنده ای چون افتادی تووی چرخه ی کارمایی و آسیب خواهی دید .اونقدر روزگار بهت درس میده تا یا یادبگیری یا از صفحه ی روزگار محو شی ...


همه ی ما مثال های زیادی از چرخه ی کارمایی داریم 

پس انجام بده چون باید انجام بدی 

بقیه اش را بذار بعهده ی زندگی !

To do just to do. To perform an action without attachment to an outcome.

روح وحشی

بیشتر مسلک های دنیا در خدمتِ قدرت بخشیدن به وابستگی های مان به مفاهیمی چون خود و دیگری، زندگی و مرگ، زمین و آسمان و مفاهیمی از اینگونه است. آنان که به دام این چنین پندارهایی افتاده اند از درک آن یگانگی ِ " بی عیب و نقص " ناتوان خواهند ماند. برترین راستی ای که می توانی بر آن تمرین و ممارست ورزی، پذیرش مسئولیت کشف آن " حقیقت کامل " و انتقال دادن اش به دیگران است. برخی به قصد دریافت برکات و مواهب و یا تقدیر و ستایش شدن، به دیگران یاری می رسانند. این به سادگی، کاری بیهوده است. برخی نیز پاره ای از خویش را در خدمت به دیگران و پاره ای دیگر را در خدمت به افتخارات خود وقف می کنند. آنان در بهترین صورتش تنها نیمی از حقیقت را درخواهند یافت. لیک آنان که خویشتن را برای خدمت به تمامی جهان رشد می دهند و بهبود می بخشند، برای آنان تمامی حقیقت هستی آشکار خواهد شد. پس " حقیقت کامل " را جستجو کن، آن را در زندگی روزمره ی خود به کار ببند، بر آن ممارست کن و با فروتنی آن را با دیگران قسمت نما و آنگاه تو به قلمرو الوهیت وارد می شوی.


هوآ هو چینگ – تعالیم نهانی لائوتسه

حکمت شانزدهم

ترجمه امید بامداد – انتشارات فراروان



منتظرم . فقط زود بیا . 

یک بهمن ماهی با رایزینگ کماندار همیشه آماده ی تحول و نوسازیه .

یک ققنوس که بارها از دل آتش در آمده !

بیا اتفاق خوب زندگیم و با خودت بقیه را هم بیار .

I'm ready



روح وحشی




هر چند وقت یکبار باید نشست و گذشته را جارو کرد .
خاطرات ، چه بد و چه خوب ، گاهی مزاحم امروز ما هستند .
عشق ها
کینه ها
اندوه ها
آزارها
قصور
و ...
چیزی که نه به چاره ی کار امروزت میاد و نه آینده ، جاش کجاست ؟
زباله دان خاطرات !!

فقط یادت نره که شب ساعت 9 بذاریش پشت در 😉

روح وحشی
+تا وقتی جا برای خاطرات امروز باز نکردی اتفاق خوبی نمی افته !
وقتشه که گذشته را رها کنی :)