صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فلسفیدن» ثبت شده است

مُغالِطِه یا مَغلَطِه (به پارسی سره: دُژفرنود) دلیل آوردن اشتباه یا غیرمجاز برای استدلال است[۱] که از نظر علم منطق به یکی از دلایل زیر نادرست باشد:

  • نخست آنکه دست‌کم یکی از مقدمات گزاره نادرست باشد؛
  • دوم آنکه مقدمات گزاره، متضمن نتیجهٔ گزاره نباشد.

مغالطه جزئی از برهان است که به‌طور قابل اثباتی در منطق آن ایراد وجود دارد و بنابراین کلِ برهان را نامعتبر می‌سازد. مغالطه ممکن است برای وارونه کردنِ حقیقت(ها) به کار رود.

مغالطه‌گر کسی است که از روی استدلال نادرست به یک نتیجهٔ درست یا نادرست رسیده‌است و ممکن است آن نتیجه را برای نتیجه‌گیری‌های دیگری هم به کار گیرد. خلاصهٔ تعریف مغالطه – که از واژه عربی غلط مشتق شده‌است – استدلالی است که در آن فساد معنوی وجود داشته باشد، و تفاوت سَفسَطه‌گر با مَغلَطه‌گر در آن است که اولی نادانسته مرتکب اظهار برهان مبتلا به انحراف می‌شود و دومی دانسته و برپایهٔ اصول تغلیط به سوی استنتاج منطبق با مقصود خود می‌گراید.


منبع : ویکیپدیا


+در زمان روبرو شدن با مغالطه گر و سفسطه گر بهترین واکنش سکوت است .

بهتر است وارد بازی اینان نشویم مگر اینکه وقت و انرژی اضافی داریم .

من که ندارم !


++


 چونک با کودک سر و کارم فتاد

هم زبان کودکی باید گشاد 

سیزیف پادشاه ،  به علت خودبزرگ‌بینی و حیله‌گری به مجازاتی بی‌حاصل و بی‌پایان محکوم شد که در آن می‌بایست سنگ بزرگی را تا نزدیک قله‌ای ببرد و قبل از رسیدن به پایان مسیر، شاهد بازغلتیدن آن به اول مسیر باشد؛ و این چرخه تا ابد برای او ادامه داشت. به همین دلیل و از طریق تأثیر آثار کلاسیک یونانی بر فرهنگ مدرن امروزه انجام وظایفی که در عین دشواری، بی‌معنی و تمام نشدنی نیز هستند را گاهی «سیزیف‌وار» خطاب می‌کنند.


کامو معتقد بود چالش بسوی صعود ، خود بتنهایی کافیست تا قلب یک مرد را آکنده از امید کند . 

حتی وقتی در پی آن هزاران بار سقوط و صعود باشد .



مثل زندگی امروز !


کامو همچنین معتقد بود که پوچی زندگی مانعی برای شاد زیستن نخواهد بود .

این پوچی با پوچی نیهیلیسم فرق دارد .

مشکل اینجاست که کلا نظر مساعدی نسبت به واژه ی امید ندارم .

امید یا افیون احمق ها !

من خیلی وقت ه که سیزیف وار زندگی میکنم . شدم یک ربات با یک برنامه ی تکراری بی هدف و احمقانه  .

تنها امید عاقلانه امید به پایان این زندگی نکبت باره .

هر چی زندگی و خودمو بیشتر میشناسم بیشتر به بیهودگی تهوع آورش پی میبرم .

احمق ها زندگی را جدی میگیرند .

احمق ها زندگی را زیبا و شاد میبینند .

احمق ها زندگی را هدفمند میبینند .

احمق ها به زندگی نیشخند نمیزنند .


زندگی مزخرف ترین اتفاق مزخرف ترین موجود یعنی انسان ه.


من به این زندگی مزخرف اونقدر پوزخند میزنم تا عصبانی بشه و من را بندازه توی بغل مرگ .

حسی بهت ندارم . تحمل ات میکنم تا تو ازم خسته بشی .


روح وحشی

+Nightfall/Adam Hurst

Listening

Listening

Listening


+

فلسفه چیست؟


قسمت اول


■ بهترین راه نزدیک شدن به فلسفه پرسش در خصوص چند سوال فلسفی ست:

«اینکه جهان چگونه به وجود آمد؟

آیا در پس هرچه روی می دهد اراده یا مقصودی نهان است؟

آیا پس از مرگ حیاتی هست؟»

و پرسش هایی از این دست....

در این بین تنها چیزی که به آن نیاز داریم تا فیلسوف خوبی شویم قوه شگفتی است.



فرض کنیم نق زدن هم شاخه ای هر چند کوچک از طغیان باشد .

نق زدنی که در پس اندیشیدن به آنچه ندارم حاصل میشود .

انسان محکوم به آزادی است .من آزادم تا انتخاب کنم . من نق زدن را انتخاب میکنم . من محکوم به نق زدن هستم !

من قرار بود ابر انسان باشم . اشتباهی جاده را پیچیدم سمت انسان ابری و نق نقو !

وقتی میتونی یک جا بشینی و کرم کتاب بشی و در تنهای و خلوت و عزلت احساس ابرانسانی و فرهیختگی کنی و به حال آدم های بیسواد و کتاب ندیده تاسف بخوری و میانه حالشان بنامی و قمپوز در کنی و هی نق بزنی که من باید الان در دانشگاه سوربون درس ...میخوندم ؟! نخیر عامو درس میدادم و حیف و گاه هم میل شدم پس واسه چی وخیزم برم و اندیشه کنم و طغیان کنم و مسئولیت آزادیم را گردن بگیرم و آنی بشوم که کس ندیده به خودش... 

چرا عاقل کند کاری !!!


روح وحشی

+فیلسوف پسا روشنفکر