فرض کنیم نق زدن هم شاخه ای هر چند کوچک از طغیان باشد .
نق زدنی که در پس اندیشیدن به آنچه ندارم حاصل میشود .
انسان محکوم به آزادی است .من آزادم تا انتخاب کنم . من نق زدن را انتخاب میکنم . من محکوم به نق زدن هستم !
من قرار بود ابر انسان باشم . اشتباهی جاده را پیچیدم سمت انسان ابری و نق نقو !
وقتی میتونی یک جا بشینی و کرم کتاب بشی و در تنهای و خلوت و عزلت احساس ابرانسانی و فرهیختگی کنی و به حال آدم های بیسواد و کتاب ندیده تاسف بخوری و میانه حالشان بنامی و قمپوز در کنی و هی نق بزنی که من باید الان در دانشگاه سوربون درس ...میخوندم ؟! نخیر عامو درس میدادم و حیف و گاه هم میل شدم پس واسه چی وخیزم برم و اندیشه کنم و طغیان کنم و مسئولیت آزادیم را گردن بگیرم و آنی بشوم که کس ندیده به خودش...
چرا عاقل کند کاری !!!
روح وحشی
+فیلسوف پسا روشنفکر