صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


۶۹ مطلب در فروردين ۱۳۹۸ ثبت شده است


مدام از همسرش شکایت می کنه . مدام درگیرن . سرد و بیتفاوت هستن . بهم خیانت می کنن . و ...

بعد از یک مدت میاد و میگم چه خبر ؟ میگه 4 تا شدیم . 5 شدیم ...


ماتم میبره . 

نه نمیگم مبارکه . واسه چی بگم ؟

دلم برای بچه ها میسوزه . بچه هایی که حاصل شهوت هستند و نه عشق !

چطور میشه با کسی در تضاد و جنگ بود . احساسی نداشت و ...حتی ازش بیزار بود اما تن را ...حتی برای لحظاتی با او شریک شد و ازش بچه دار هم شد ؟!!!!


نفهمیدم و نخواهم فهمید !


میرم توی خیابون . به جمعیت نگاه میکنم . با خودم میگم چند نفر از اینها حاصل عشق هستند ؟

به انگشتام نگاه میکنم !


روح وحشی

+درک تون نمیکنم . چطور میتونید اینهمه بی احترامی کنید به تن تون ...روح تون ...واقعا نمیفهمم !

یعنی اینقدر اسیر حماقتید ؟

++ خیلی حرف ها توی ذهنم هست که نمینویسم .

فقط متاسفم

برای بچه هایی که نطفه ی اونها در نهایت بی عشقی و حتی نفرت بسته میشه .

برای کسانی که برای تن خودشون احترام قائل نیستن . تنی که معبد روح ه . چه بر سر خودتون میارین ؟ 

طرف صحبت من بالغین هستند و مدعیان فهم و شعور و نه عوام که خودم از طرفداران لزوم وجود مراکز رسمی و تحت نظارت  ارائه ی خدمات جنسی هستم تا جامعه در معرض خطرات و ناامنی ها نباشه !

ضمن اینکه موضوع فرزندآوری در شرایطی که گفتم اولین ظلم در حق کودکان هست . نطفه ای که در این شرایط بسته میشه قطعا مشکلات زیادی خواهد داشت ...


+++دم غربی ها گرم که وضع شون از ما بهتره !


++++ آره میدونم . گاهی یک معامله است ... چقدر از زنها برای نجات زندگی و آرامش فرزند یا فرزندانشون تن به خواسته همسری میدن که بهش علاقه ندارن . چقدر از ترس جان شون این کار را میکنن .

و حتی ممکنه مردهایی هم بنوعی دچار چنین شرایطی بشن . 

قطعا طرف صحبتم اینها هم نیستن مادامی که راهی برای برون رفت پیدا نکردن و واقعا ناچار هستن . 

طرف حرفم اونایی هست که اسیر تن هستند اما مدعی شعور که منم منم شون گوش فلک را پر کرده و با وجود احساسات منفی و سردی مثل حیوانات فقط فکر شهوت صرف هستند و زاد و ولد ...

تاسف باره .

حتی تولد فرزندانی که حاصل عشق بالغانه است هم در نظرم فعلا جای تردید داره چه برسه به این ...


+++++حرف زیاده اما بی قضاوت !


به نظرم نظریه جامع و منطقی هست :



نظریه عشق استرنبرگ: انواع عشق از دیدگاه علمی

عشق مفهومی انتزاعی است و بدون شک تعریف آن با استفاده از واژه‌ها یکی از دشوارترین کارهاست. این درحالی است که حتی درباب ماهیت عشق هیچ نظریه مشترک و عموماً پذیرفته شده‌ای وجود ندارد. همیشه در زمینه عشق ابهام و سردرگمی‌هایی وجود داشته است. ازجمله عمده‌ترین نظریه‌های عشقتوسط رابرت جی استرنبرگ ارائه شده است. در سال ۱۹۸۷ استرنبرگ نظریه‌ای ارائه داد که در آن عشق را به شکل یک مثلث تصور کرد. او می‌گوید که عشق مرکب ازسه بخش است: صمیمیت، شور و شوق (شهوت) و تصمیم/تعهد.

نظریه عشق استرنبرگ: انواع عشق از دیدگاه علمی

سه مولفه عشق در نظریه استرنبرگ


کم کم می رسی به نقطه ای که هیچ حضوری دیگه حال تو را خوب نمی کنه .

میفهمی ؟ هیچ حضوری !

می دونی الان کجام ؟

تا گردن توی باتلاق زندگی .

یعنی دستام هم توی باتلاقه ... هیچ بودنی نمیتونه نجاتم بده .

حال و روز من نقل امروز و دیروز نیست . این زخم قدیمی دیگه قانقاریا شده .

نه اینکه فکر کنی دست یا پام درگیره .

تمام وجودم ...بودنم ... روح و روانم ... مغزم ...

قانقاریا رسیده به مرز بودن و نبودنم .

من اون وری ام نه این وری ...


روح وحشی

+دچار افسردگی و غم نیستم .

من خود خود رنج ام .

رنجی که هرگز با دیدنم به اون پی نمیبری .

من هنرپیشه ی خوبی ام .

دلقک خوبی هم هستم .

و یک سوفیست ماهر .


تا نخوام هیچکس نمیفهمه پشت نقابم کیه .

و اینجا اون چاهی هست که توش فریاد میزنم .

یک سیاهچاله تا حرفام را ببلع ه !  

جایی که مخاطبام خاموش خاموش خاموش هستن .

کسانی که احتمالا براشون کمی با بقیه توفیر دارم . اونقدر که در سکوت من را میخونن و میرن ...

کسی که در سکوت و منفعلانه تماشات میکنه بود و نبودش هیچ تاثیری به حالت نداره مثل نوار سکوتا یا یک هرزنانه نویس ( اسپمر) !

هر چی هست غیر از دوست . مگه دوست میتونه اینجور مواقع بیتفاوت باشه ؟! 

شایدم لذت ببره که کاش ببره .لااقل نوشتنم به یک کاری اومده !


مخاطب واژه ی درستی نیست . بهتره بنویسم تماشاچی هام !


دیگه میخوام استعفا بدم .

خسته ام از سوختن های مدام  .

از ققنوس بودن !

اینبار از وسط آتش کسی بیرون نمیاد ...



روح وحشی

+شرمنده که نمیتونی با سوختنم سلفی بگیری .

به همین خوندن و گزارش هام اکتفا کن !


این مدلی شدیم دیگه !

مرگ چه جسمی و چه روحی شده وسیله ی سرگرمی .


شعرام

 واگویه هام


 این یادداشت هام بخصوص "اندر احوالات روح وحشی " شرح حال خراب یک آدم ه که از آدم بودن خسته است .



شنیدید میگن فلانی داره گور خودش را با دست های خودش می کنه ؟

دارم همین کار را میکنم .

نمیدونم کی آماده میشه !



ایمیلم را هر روز چک میکنم . عادت کردم ...

مییینم یک نفر که سالهاست ازش خبر ندارم پیام داده :

...هستم . زنده ام . به وجودت نیاز دارم . باهام تماس بگیر .



من دیگه آدم قبل نیستم . ناجی افسانه ای آدم ها !

انرژی برام نمونده تا خرج دیگران کنم .

کدوم وجود ؟!



کاش منم مثل اون دوست مون کسی را داشتم که بتونم بهش بگم :

ف .. هستم . هنوز زنده ام و به بودنت نیاز دارم . تا دیر نشده باش !



اما نه دیگه کسی هست .

نه وقتی

نه حالی

نه جانی 



روح وحشی

+کاش بتونم باهاش تماس بگیرم . کاش کمی انرژی ذخیره داشته باشم .

باز خوبه که اونقدر امید داشته که ایمیل زده . من اونم ندارم ...


++حالم از زندگی به هم میخوره .

نبودن در زهدانم رشد میکند

ویار مرگ دارم


+++دیگه هیچی برام مهم نیست .

بی حس شدم



++++ دنبال emptiness بودم اما رسیدم به nihilism


نمیدونم چرا میگن مثل سیب زمینی بی رگه طرف .

اما حس میکنم دارم میشم یه سیب زمینی بی رگ .

شایدم یه ربات ...


اونقدر زندگی مزخرفه که سیب زمینی بودن هم به سرش زیاده .


دارم بی حس میشم . مثل وقتی که پشت هم بهم مورفین تزریق میکردن تا از درد رو به موت نشم .

نمیدونم ناشکری کنی چی سرت میاد ...میخوام ناشکری کنم . کاش وقتی بیهوش افتاده بودم هرگز نجاتم نمی دادن .

بعد از عمل تا مدت ها طعم غذاها عجیب و غریب بود برام . سنسورهای چشاییم در حد لالیگا قوی شده بودند . طول کشید تا کمی بهتر شد حس چشاییم .

اما حس تلخی زندگی روز به روز شدیدتر شد .

من یه ترفند دارم مواقع سختی زندگی . اونم ربات شدنه . سالهاست یاد گرفتم اش بی اونکه کسی یادم بده .

یکی دو سال پیش فهمیدم که یک روش روانشناسی ه .

فکر کنم دارم یه ربات تمام عیار میشم . یه سیب زمینی !

منطقم بیمارگونه رشد سرطانی پیدا کرده .احساساتم دینامیتی عمل میکنه و تا مدت ها آروم میشم .

خب قبلا هم انفجار احساسی داشتم . مخاطبان وفادارم می دونن که چه دیوونه ای هستم . یه دفعه 20 تا 30 تا شعر مینوشتم مواقعی که دل درد داشتم ...

دل چیزیه که عمدا اما ناخودآگاه دارم دفن اش میکنم .

یه آدم سرد و بیتفاوت که زیر نقابش اگر نقب بزنی می رسی به یه دل که دهن اش دوخته شده .

بهتره دوخته هم بمونه . دیگه نه تحمل دارم و نه تمایل که بشم اون آدم قبل .

آدمی که بخاطر دل اش مدام صدمه دید ...


روح وحشی

+با افراط و تفریط مخالفم اما افتادم توی دام اش .

شاید یک رفتار دفاعی باشه شایدم یه راه حل درست برای حفاظت از ته مونده ی زندگیم 

فقط کافیه بگی تا معجزه اش را ببینی و حس کنی ...


سخت نیست . سخت اش کردیم !


دوستت دارم

سنی ایستیرم

I love you

انا احبک

Ti amo

تِرَه دوست دارم

خوشم ده ویی

و ...


چه فرقی میکنه ...

مهم اینه که جرئت کنی و تابوها و غرور لعنتی را 

احتیاط های احمقانه را 

ترس ات را

بذاری کنار و بگی .


گاهی یک آغوش و نوازش و لمس کوچولو هم چاشنی اش کنه .


بهاره

نوروزه

تازه بشیم ...


روح وحشی

+الان وقت قهر و دوری و منم منم و ...نیست . توی این زندگی کوتاه باید ریسک کرد .

کافیه خودت باشی و به قلبت رجوع کنی .


دنیا پر از آدمای تنهاست که از پا پیش گذاشتن می ترسن .


دیالوگ / فیلم کتاب سبز

پیتر فارلی 

سوگیری‌های شناختی: نتیجه‌نگری