صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو



زمستان خیال رفتن ندارد

پیکرم در این زمهریز

مرگ را 

در لحظه های سرد

مزه مزه میکند !

تلخ است و رنج آور

 اینهمه زیستن

بی بهاری که کوچ کرده بودن اش را

از تقویم فصل هایم !

...

خواب دیده ام

رفتن زمستان را

در بیداری چشم هایم

مژه ای بر گونه ی آینه ام

آمدن ات را نوید داد

و لبخندی سرخ

سبز شد

بر چهره ی مواج آب

وقتی خود را در گذر زمان 

ولابلای سال ها

در جستجو بودم .

برق چشمان آسمان

شگونی این خواب را

بر پلک های شب هک کرد .

..

بی بهار زیستن نتوانم .

.

ماه من 


روح وحشی

+بهار نزدیک است بیاید ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی