صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو



فرص کن که چشم های من

هیچ تر نشد

خون دل خوردن را 

تکه تکه جا ماندن در جاده ها را 

بسوی نیمکتی زرد

 به نام ^انتظاری برای نیامدن ^

چه توانم کرد

فرض کن که شماره ات فراموش کند

 نمره گیره تلفن

با تماس های وقت و بی وقت دلم 

با مکالمه های مجنون وار زبانم

با سایه ات

چه کنم

فرض کن عکس های نیم رخ و تمام رخ و نیم قد و تمام قدت را

سپردم به رود پشت خانه ات

با کتاب کتاب تصویر زنده ات در خاطره ام 

چه کنم

بیا و بگذار من بمیرم به درد خویش

و بجای آن همه فرض های بی حصول

فرض کن که نیستم

و نبوده ام

به هیچ دیار


روح وحشی


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی