صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گرگ ترین گرگ» ثبت شده است


بارون میاد . سیل آسا و گاهی هم ریز ریز . هوا سرده . 

تو اینا رو میدونی چون همینجایی . خیلی نزدیک اما دور ...


من عاشق بارونم . تو بیزار از بارون .

من عاشق تنهایی ام . تو بیزار از تنهایی .

من یه قهوه خور قهارم . ندیدم و نشنیدم که قهوه بخوری .

من فلسفه رو دوست دارم . تو زندگی رو . 

من بودن ات را هر جور که خواستی خواستم . تو نبودنم را به هر قیمتی خواستی . به هر قیمتی !


نمیدونم ما چه ربطی به هم داریم که اینجوری اسیر هم شدیم .

ظاهرا تو اونجا و من اینجا .

ظاهرا کلی جاده بین ماست . 

گاهی حتی کوه و رودخونه و دریا ...

اما اگر فرض کنیم فیزیک کوانتوم توی زندگی هم تعمیم پذیره و همه چی یه رویای مشترکه . و همه چی رویاست .

پس میتونم بگم که 

عمیقا و واقعا بین ما هیچ فاصله ای نیست .

نه من از تو رها هستم و نه تو از من .

بعد از چند سال باز فیلم ماتریکس را دیدم . بعید میدونم تو خوش ات بیاد اما ببینش . لازم داری ...میدونم !

من که ازت دورم نمیدونم چه بلایی سر دل و ذهن ات اومده . احساس میکنم بیش از حد غرق مادیات و لذات زندگی شدی . دیگه اون آدم سابق نیستی . 

مراقب باش کوچیک نشی که کم کم محو میشی و خودتو گم میکنی .

اونوقت افسرده میشی .


خیال میکنی از من رها شدی .

به خودت نگاه کن . بیشتر از وقتی که کنارت بودم درگیر منی !



فلسفه بخون .

گاهی با خودت تنهایی را تجربه کن . 

تنهایی . بی نت بی لپ تاپ . بی گوشی .


نگرانتم . بدجور ...


گاهی میگم خب که چی . گور باباش . میخواد باشه میخواد نباشه ( هنوزم حال میکنی که لیچار بگم بهت یا دوست داری قربون صدقه ات برم ؟ فکر کنم به لیچارهام میخندی و با خیال قربون صدقه هام دلت غنج میره !) .

با خودم میگم ، وقتی حواس پنجگانه بودنش را تایید نمیکنه و پالسی به مغزم نمیفرستن خب دلش با منه یا با هر کی چه توفیری داره ؟!

اما انگار داره .هم واسه تو هم واسه من !

تو هم همینو میخوای . که دلم باهات باشه اما مفت و مجانی . بی مزاحمت . بی هیچ صرف هزینه ی انرژی و وقت !

ما آدمای با احساس بیماریم . مازوخیستیم . 

اما تو هم مازوخیستی و هم سادیسم داری . چرا ؟ چون هم من را آزار میدی و هم خودتو .


یادت باشه وقتی خلاف دل و ناخودآگاهت کسی را دور میکنی اون تا آخر عمرت بهت میچسبه . در حالیکه اگر این کار را نمیکردی ممکن بود بعد از یه مدت خودبه خود و با میل کاملا جدایی ایجاد بشه . یه جور دلزدگی و تهوع از عشق . خسته شدن . بیزاری .

اما تو نذاشتی . اینجوری شدیم لیلی و مجنون با ورژن جدید !


روح وحشی

+ خواب در خواب در خواب



من اگه بخوام کسی را نفرین کنم میدونید چی میگم ؟


الهی به زمین گرم بخوری .

نوچ

الهی ریختت را روی تخت مرده شور خونه ببینم .

نوچ

ذلیل بمیری الهی .

اینم نوچ

اینا که خوبه چون تازه طرف از رنج زندگی خلاص میشه .



من موقع نفرین  میگم امیدوارم یک آذرماهی نصیب ات بشه ! از اون درجه یک هاش .

بماند چطوریش و به چه علتی .

همچی سفت و محکم نصیبت بشه . ازون سریش های احساساتی و دمدمی مزاج .

زن و مرد و ترانس و ...هم نداره . همه شون یک شکل هستن بخصوص با رایزینگ کماندار !



زیاد خوشحال نشو از ابراز احساسات خالصانه شون . بعدش یک پوستی ازت بکنند که اون سرش ناپیدا .

طوری که بگی الهی نصیب گرگ بیابون نشه ...


روح وحشی

+اولش میخوان جون بدن برات . بمیرن برات . خاک پات باشن . کلا واله و شیدا و شیفته هستن .  بعد از یک مدت جون ات را راحت میگیرن و شوت ات میکنن اون دور اما همیشه رصد ات میکنن . نمیرن  که . فقط نامرئی میشن .. .میدونم.. چون من یک  نیمه اول بهمنی درجه یکم. خیلی چیزها را ندیده میدونم . حس درک و پیش بینی عجیب و غریبی دارم ...


اصلا روی آذرماهی ها  و حرفاش حساب نکن . دروغگو نیستن ها . حداقل اولش در بیان احساسات بسیار صادق هستن  .

فقط تکلیف شون با خودشون معلوم نیست . از واقعیت خودشون فرار میکنن . عاشق و شیفته و ...هستند اما دوری و دوستی . کاش از اول همون دور بمونن و جلو نیان که بعدش مثل کش در رفته برن سر جای اولشون .

کلا با مسئولیت و تعهد و وفاداری و رفاقت تا ته ماجرا حال نمیکنن . حس محبتی بدون زحمتی که درون شون هست کفایت میکنه انگار.

 . اولش میان جلو و بعد که میبینن نه بابا دوستی و رفاقت و عشق مسئولیت داره . باید وفادار بمونن . متعهد باشن . مذاکره و مشورت کنن . از آزادی مطلق دیگه خبری نیست . گاهی باید از خواسته ی خودت برای رفیق ات بگذری . خودشیفتگی و خودخواهی و راحتی و الکی خوش بودن و علاف گشتن را باید بذاری کنار ...

 اونوقته که یک چیزی بی ربط را بهانه میکنن و خیز عقبگرد میگیرن و بعد از یک مدت جنگ با احساس شون و قلب درد ،  با تلسکوپ رصدات میکنن ! ذاتا منجم هستن انگار نه فضانورد !!


از شانس خوب یا بد نمیدونم .دور و بر من همیشه پره از آذرماهی .  اونم از اون خوب خوباش ...همین خوب ها هستن که حسایت را میرسن دیگه .

نمیدونم چه حکمتی ه . 

فاصله میگیرن اما همیشه هستند .

اولش سریش 

بعد میشن آدامس با خاصیت ارتجاعیت بالا

چسبیده اما دور ...

هستند . همیشه ...اما بلاتکلیف .

یک روز یک کتاب در مورد آذرماهی ها مینویسم .

فرشته هایی در لباس دیو .

فرشته هایی عاشق لباسشون و حسی که بهشون میده

حال میکنن از دیو بودن


بماند چرا !


++بالاخره شاه شاهان آذرماهی ها . شاه ماهی شون هم نصیب من بیچاره شد .

بعید میدونم حال و روز اون از من بهتر باشه !



واکنش اون به حرف های من :


هاها

کلا با فحش من بیشتر حال میکنه تا با قربون صدقه هام .

کور خوندی ! هنوزم قربون صدقه ات میرم یکی یدونه ی من 😉

شکنجه گر ساواک !