شب است و پنجره ها خفته اند
تو نیز پلک ها بر هم بگذار
که قاصدک بوسه هایم را
روان کرده ام به شهر باران ها
تا که شاید رویاهایمان
در این سکوت پر غوغای ظلمت
دیدارشان تازه شود
به مهر
زیر نور ماه
.
.
.
بوسه هایم نذر چشمانت
روح وحشی
1:07 بامداد