صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


امید جانم ز سفر باز آمد، شکر دهانم ز سفر باز آمد

عزیز آن که بی خبر، به ناگهان رَود سفر

چو ندارد دیگر دلبندی، به لبش ننشیند لبخندی

چو غنچه سپیده دم، شکفته شد لبم ز هم

که شنیدم یارم باز آمد، ز سفر غمخوارم باز آمد

همچنان، که عاقبت، پس از همه شب بدَمد سحر

ناگهان، نگار من، چنان مه نو آمد از سفر

همچنان، که عاقبت، پس از همه شب بدَمد سحر


ناگهان، نگار من چنان مه نو آمد از سفر

من هم، پس از آن دوری، بعد از غم مهجوری

یک شاخه گل، بردم به بَرش، یک شاخه گل، بردم به بَرش

دیدم که نگار من، سرخوش، ز کنار من، بگذشت و به بَر، یار دگرش

بگذشت و به بَر، یار دگرش

وای از آن گلی که دست من بود، خموش و یک جهان سخن بود

خموش و یک جهان سخن بود

گل که شهره شد به بی وفایی، ز دیدن چنین جدایی

ز غصه پاره پیرهن بود


دانلود

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی