صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


خیابان انقلاب



به دلیل مشغله فراوان دیر به دیر به خیابان خاطراتم سر می زنم اما هربار که می روم تکه ای از روحم جدا می شود و می میرد. کودکی من در این خیابان سپری شد از مدرسه که برمی گشتم ده تا کتابفروشی را سر می زدم و در هر کدام چند صفحه از یک کتاب را می خواندم آن روزها این گونه نبود که بچه ها از ترس تجاوز در خانه محبوس باشند. فروشنده ها وقتی می فهمیدند عاشق کتاب هستی کتاب را به تو امانت می دادند. 

بعدها کتاب فروش ، ناشر و کافه دار شدم  اما انقلاب به سرعت تغییر کرد اول طباخی ها و چلوکبابی ها و بقال و چقال فرهنگی شدند و به یکباره شدند کتابفروش و کافه دار در فاز بعدی پای فلافلی ها و پایان نامه فروش ها باز شد و یکهو حالم از همه چیز به هم خورد دست فروش های دیروز که ازشان مارکز و هدایت می خریدی و کتاب افست را با هزار ترس و لرز در یک روزنامه به دستت می دادند و تو حتی نمی توانستی کتاب را ورق بزنی تا چک کنی که صفحه سفید نداشته باشد تبدیل شدند به فروشندگان راز موفقیت و قورباغه را در ماتحتت کن و غیره!

بقیه هم برای گذران معیشت درسی فروش شدند یا مغازه خود را به صورت غرفه ای به ده نفر اجاره دادند تا از سی دی پورن ، عینک ری بن و عطر ماه تولد تا سمنوی عمه لیلا و کتاب بی شعوری را در کلاژی ناهمگون به خلق الله سنده مال کنند. 

صف های جشنواره فجر سینما سپیده و بهمن جای خود را به BRT داد و جوانکی که تا دیروز از مغازه ها کتاب بلند می کرد امروز مسئول بررسی شعر در یکی از موسسات انتشاراتی شده است و همین خاطرات را در اینستاگرام برای مردم بازگو می کند و در زیر پست کاربری می نویسد: استاد همین که با صداقت از عشقتان به کتاب گفتید عرزشش بیشتر از اختلاصگران کثافط است! 

دیگر کتاب هایی که دوست دارم در انقلاب پیدا نمی شود باید بروم به عروسک فروشی ها تا یک گلدان کاکتوس ببینم با عکس راجرواترز یا دیلدو با شعری از مولانا و فروشنده که می خواهد راهنمایی ام کند : چه کتابی می خوانید؟ فلسفه  را دوست دارم.

تهوع را خوانده اید؟! بالا می آورم و می دوم به سمت آش فروشی نیکوصفت تا ابراهیم را ببینم و  باقی روز را با جوک گفتن تمام کنم!


محسن الوان ساز 


الوان ساز در اینستاگرام: 

https://www.instagram.com/mohsen.alvansaz

نظرات  (۱)

جالب بود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی