راه بسته
دست من بسته
چشم آسمان تر
چشم آسمان خون
کویر تشنه
زبان در کام
دل ها تنگ
مرد مست
زن هشیار
هر دو در رنج
شب در کمین نور
نور در لغزیدن از پشت کوه
چشم ها خفته
دل ها بیدار
تن ها خسته تر از هر خسته
کودکی خفته در بستر
در خیالش پر نوازش های مادر
مادری خفته در بستر
در خیالش مینوازد مرد
آه کودک
آه کودک
روح وحشی