چه دل انگیز است لحظه ای که بیداری شوی و بچرخی به پهلو و لبخندی را ببینی به پهنای صورت و پر از عشق . آن روزت سراسر انرژی و شادابی خواهد بود .
چشم باز کردم . به پهلو چرخیدم . سردردم به من نیشخند زد و یادآوری کرد که هستم . ساعت را نگاه کردم .4:55 بامداد بود . من و واژگان و سردرد نوشتیم . باریدیم .دوش گرفتیم .صبحانه خوردیم و همچنان باهم ایم .و روزی پر از میگرن را پیش می بریم ...
روح وحشی
پ.ن. آمین که سلامت باشید