صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو



سر پیری و معرکه گیری . پارسال به سرم زد برم کلاس MBA . بالاخره بعد از کلی تحقیق در زادگاهم یه موسسه ای که سرش به تنه اش بیارزه یافتیدم . از آنجا که بنده جلای وطن کردم و دیگه تووی اگزوزایران زندگی نمیکنم مجبور شدم علاوه بر هزینه ی سنگین دوره ی یکساله کلی هزینه ی رفت و آمد و انرژی بذارم تا هر هفته سرکلاس باشم . ما هم که کلا بااراده ؛ هیچ غیبتی نداشتم و تازه شاگرد اول کلاسم بودم طوریکه گاهی استاده جیکش درنمی اومد مگر از من تلویحا اجازه بگیره . خب همه اشون دکتر بودن و باسواد و کار کرده اما پیش من مدعی صنعت یه جوجه محسوب می شدن . کلا کلاس هامون خوب و فعال بود .پروژه هامونم بد نبود .ولی هزینه اش بد جور داغ به دلم گذاشته بود که موسسه سه پیچ شد که خانم ... کلاس های DBA از چن روز دیگه شروع میشه. واسه شما که خیلی ماهی و خاصی و اصن یکی یه دونه ای میشه 12 م ... خب با احتساب رفت و آمد و پروژه ها لابد 20 م . گفتم بذارید اینی که زاییدم بزرگ کنم .یه نونی ازش در بیاد بعد چشم . خلاصه تووی این دوره که گذشت و ما هم کلی آموختیم و اساتید گرام هم از تجربه ی بنده کلی مستفیض شدن سروکارمون بعد از یه عمر چرخیدن تووی دنیا و دانشگاه و...به غیرفنی و هرفه ای افتاد . هر پروژه که مینوشتیم باید می رفتیم پیش کارشناس های گاگول و بیسواد اونجا و دفاع میکردیم . اولیش بدک نبود . سر پروژه دوم به تور رئیس گروه افتادم که قد بز مش رجب هم سواد نداشت . پروژه ای که پوستم سرش کنده شده بود و در حد DBA بود رو یه نگاه کردو از الگوریتم نوشتاریش ایراد بنی اسرائیلی گرفت و یه واژه جناب خانی توش پیدا کرد و پرسید و همین . کارد میزدی خونم در نمی اومد . گفتم آقا این پروژه کپی نیستا .پوستم سرش کنده شده لااقل درست نگاه کن . خلاصه زدم بیرون . آخر به من نمره ی مینیمم داد . موسسه که انتظار کمه کم 95 داشت شاکی تر از من بهم دلداری می دادن . گفتم مشکل من بودم که اصلا افتادم تووی دام غیرفنی وهرفه ای . بخوره تووی سرشون مدرک صد من یه غازشون و دیگه افتخار امتحان ندادم بهشون و به مدرک آموزش عالی اکتفا کردم .

اینو گفتم تا حواستون باشه بیخودی تووی گردابی که مال شما نیست نیوفتین . تا مدتها خودم رو سرزنش میکردم که واسه چی بخاطر مدرک اون سازمان تن دادم به دفاع در حضور یه مشت بیمار و بیسواد !


روح وحشی

پ.ن. خواستم غیر مستقیم بگم که فقط مهندس ووبلاگنویس نیستم و MBA هم دارم و شاگرد اولم بودم ... جایزه ام یادتون نره  :D

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی