صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


بر خود می لرزم

همچو بیدی خزان زده

که دست و پا میزند در دهان سرد باد

استخوان هایم تَرک میخورند

و صدایش

صدای رنج آورش

به درد می آورد دل ِ زمین را

میشمارم

رسیدن بهار را

که نمیرد در من شوق زندگی

و تکرار می کنم مدام

در میان لب های ِ کبود امید

آیا خواهم دید

شکفتن آذر را در روزگارم

آیا خواهم خفت

در میان بازوان مهر

آیا خواهم زیست آغوش امن تو را

دگرباره؟

عریانم

همچو سنگی که سینه سپر می کند موج ها را

و زمان آرام آرام

می بلعد پیکرش را

عریانم

همچو زنی با چشم های شیشه ای

گیسوانی آشفته

و پیکری گچین

که خفته بر سنگی سرد

در انتظار دهان حریص خاک

.

.

.

عریانم

مثل مرگ

...

 

روح وحشی

پ.ن. عریانم از تو ...ای زندگی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی