پرده می لرزد
بر قاب کهنه ی پنجره
غروب
آرام آرام و به ناز
می لغزد به میان اتاق
دست های تو
در میان
فراموش میکنم
خویش را
سپرده پبکر خویش
به گل بوته های سرخ
پرده می لرزد
و نسیم
و آنگاه خورشید
سایه ی انگشتانت چکیده بر تن ِ کبوتران
لب می گزم
چه گذشته بر من ؟
جامانده
عِطر دهانت
بر دهانم
وای بر من
وای بر من
روح وحشی