سکوت
غزلی است
سراسر عشق
می سرایم ات
میان واژگانی که تن می دهند
به ابتذالی ناخواسته
بخوان مرا در این هیاهوی اجبارها
حرف من واژه نمی خواهد
بشنو مرا
فرکانس صدای مرا
تو میشنوی
دهان ام بسته
ذهن ام باز
غوطه ور شو در اندیشه ام
سکوت کتابی است
پر ماجرا
قصه ای بی آغاز
بی انتها
طپش های زندگی
سبزهای سرخ
هوای تازه
عشق
سکوت باغی است همیشه بهار
سکوت پاره ی تن بهشت
سکوت من
سراسر توست
مرا بخوان
از آنهمه دور
ای نزدیک ترین
روح وحشی