التیام زخم ها
امن ترین به وقت هجمه ی نامردمی ها
آرام ِجان ِمشوش
شیرینی تمام تلخی ها
و سپیدترین لبخند
رویایی بود
هدیه ی یک زمستان
به پیکری یخ زده
اینک
این منم
خفته در دامان چین چین شب
حریص یک لالایی
آغشته به حسرتی بی پایان
نهان است دلم
سکوت است لبانم
و چشمه ی سرخ اندوه
چشم هایم
بنواز مرا
به نامیدن نام ام
گیسوانم را بباف
به سرانگشتان مهربانت
خفتن نزدیک است
نشسته بر پوست
همچو شبنم صبحگاهی
...
روح وحشی