صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


 

حنای لبخندهایم

رنگ باخته اند 

لطیفه ای برایم بگو

تا بخندم

شاید نامم را

  "دیوانه "

و شنیدنش از زبان تو

با صدایی که آواز پرندگان بهشتی است

وای که چه شوری می افکند

بر دل مرده ام

.

زندگی در چشم هایم

بی فروغ شده

آتشم بزن

مرگ نزدیک است

نفس هایش پس گردن من ...

روح وحشی

پ.ن.بگذار من دیوانه باشم و تو عاقل ... بعد معلوم میشود که چه کسی ضرر کرده است  .عقل حسابگر یا دل ِ بی عقل ِ من !

پ.ن. مرگ را لمس میکنم ... تو چه می دانی از دل من ...تو که سرچشمه ی زندگی هستی .


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی