کلمه ها خطوط میشوند
منحنی چشم هایت را
کلمه ها رنگ میشوند
سرخی لبانت را
کلمه ها
قلم مویی میشوند
وحشی روح مرا
و خیال ، بومی سبز
پر از عطوفت چشم هایم
که مینوازند رویای ناتمام مرا
تو را
آه سراب ها چه می کنند در میان اینهمه دشت
کویر ِعریان
شن های روان ِ پر از وحشت
و سوزان ِ خورشید
تن ِ من خو گرفته به عادت ِ تر ِباران
به علف های خیس
در عبور شب ها از خاطر تو
کلمه ها خطوط میشوند
انحنای دوار درد مرا
و موازی جاده ی رسیدن را
با جاده ی عبور لبخندهایت
من به این واژگان دلبسته ام
به این باران
به این درد
تو برو سفر سلامت ...
روح وحشی