صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روانشناسی فرافردی» ثبت شده است

روانشناسی فرافردی را موج چهارم روانشناسی معرفی می کنند. 
شاید "کارل گوستاو یونگ" روانکاو سوئیسی و پایه گذار روانشناسی تحلیلی، با وارد کردن مفهوم "ناخودآگاه جمعی" به نحوی در دل موج اول روانشناسی بذر چهارمین موج روانشناسی را کاشت.
مفهوم "فرافردی" در این نام گذاری بر این باور تاکید دارد که آگاهی یک کیفیت فردی نیست که تنها بر اساس اطلاعاتی که یک فرد از محیط می گیرد شکل یابد؛ بلکه آگاهی یک کیفیت جهانی است که تغییر آگاهی هر فرد، خواه ناخواه، بر سطح و محتوای آگاهی کلیه افراد تأثیرگذار است. انتخاب های ما بر شعور جهانی مؤثرند و متقابلا شعور جهانی نیز برای ما فضاهای انتخاب گسترده تری فراهم می کند که منجر به عمیق تر شدن آگاهی ما می گردد.
بنابراین برای ایجاد یک تغییر نو در جهان، تغییر یافتن "من" یک کلید مؤثر است. همانطور که "مهاتما گاندی" می گوید: "ما نیامده ایم که جهان را تغییر دهیم؛ ما آمده ایم که خود، آن تغییری باشیم که فکر می کنیم جهان به آن نیاز دارد".


منبع https://drsargolzaei.com

(Existential) است. در این موج، جنبه فلسفی روانشناسی بیشتر مدنظر قرار گرفت و موضوعاتی همچون جایگاه انسان در هستی، معنای زندگی و جبر و اختیار مورد توجه قرار گرفتند. بزرگانی همچون "ژان پل سارتر"، "ویکتور فرانکل" و" آبراهام مازلو" در شکل گیری این جریان نقش مهمی داشتند. گر چه به ظاهر این موج ارائه کننده روش های درمانی خاصی نبود؛ اندیشه وجودی باعث شکل گیری جریانات درمانی قابل توجه در جوامع شد که بهترین نمونه آن گروههای خودیاری هستند که میلیون ها نفر در سطح جهان با عضویت و مشارکت در آنها فرآیند درمان را می گذرانند.


موج دوم روانشناسی، "رفتارگرایی" 


(Behaviorism) است که توسط دانشمندانی همچون "پاولف"، "واتسون"، "ولپه" و "اسکینر" پایه گذاری شد. اساس این تئوری این است که ذهن یک دستگاه "یادگیری" است و پایه رفتارها و احساسات، مشاهدات ما و اطلاعاتی هستند که در ذهن ما ثبت می شوند. بر این اساس، ذهن ما توسط اطلاعاتی که از محیط دریافت کرده ایم؛ "برنامه ریزی" (Programming) شده است و درمان مشتمل است بر ایجاد تجربیات جدیدی برای مراجع که منجر به زدودن برنامه های قبلی (De-programming) و ثبت اطلاعات جدید (Re-programming) گردد. بعدها جزء شناختی (تفسیر ذهن از تجربیات) توسط دانشمندانی چون" الیس" و" بک" بیشتر مورد توجه قرار گرفت و درمان رفتاری (Behavior therapy)تبدیل به درمان شناختی – رفتاری (cognitive-behavior therapy) شد.


منبع https://drsargolzaei.com

Transpersonal Psychology

جریان روانشناسی مدرن در یکصد سال اخیر شامل چهار موج بوده است.
موج اول روانشناسی، نگرش "روانکاوانه" (Psychoanalytic) بود. این جریان توسط "زیگموند فروید"، عصب شناس اتریشی، پایه گذاری شد و با کارهای بزرگان دیگری همچون" آدلر"، "یونگ"، "هورنای"، "فروم"، "الکساندر" و... گسترش پیدا کرد. اساس تئوری روانکاوی بر نقش" سائق ها" (Drives) بر رفتار انسان بود. ارگانیسم تمایل به ارضاء سائق (معادل ذهنی غریزه) دارد و تمدن، ارضاء سائق ها را محدود می کند. در کشمکش بین نیاز ارگانیسم به ارضاء و نیاز تمدن به اطفاء غرایز، فرآیند سرکوبی و انواع مکانیزم های دفاعی شکل می گیرند تا تعادلی بین ارضاء و اطفاء ایجاد کنند. هر چه این فرآیند ناآگاهانه تر باشد؛ الگوی زندگی فرد بیشتر با کشمکش درونی (Conflict) ، اضطراب یا سبک زندگی تکراری کلیشه ای و غیرقابل انعطاف همراه خواهد بود و هر چه این فرآیند آگاهانه تر باشد؛ رفتار فرد پخته تر و با انعطاف بیشتری همراه خواهد بود. بنابراین هدف روانکاوی به آگاهی آوردن ریشه های ناخودآگاه رفتار است.



منبع https://drsargolzaei.com