صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خودخواهی» ثبت شده است

- تونــی: یه روز داشتم یه فیلم ازین یارو "برد پیت" میدیدم. سـِـون!

فیلم خوبیه قبلا ندیده بودم؛ اما نصف فیلم رو که دیدم فکر کردم مزخرفه! به من چه این یارو قاتله چه خـَریه ...! اصلا دردی از زندگی من دوا میکنه؟ این شد که خاموشش کردم.


= روانشناس: خوش بحالت. بجاش چیکار کردی؟


- تونی: رفتم تو حیاط، با ذره بین مورچه آتیش زدم ...


فیلم The Sopranos


+در همه ی ما قاتلی ساکت و مرموز وجود داره . قاتلی که یا ازش خبر داریم و یا نداریم .شاید هم می دونیم هست و به اون اقرار میکنیم یا انکار . 

سایه هامون را نمیبینیم یا نمیخوایم ببینیم ...

لابد به خودمون میگیم : ای بابا دنیا ارزش این حرف ها را نداره . دو روز دنیا را صرف پیدا کردن سایه ها بکنیم که چی بشه آخه ؟ مگه فقط ما عیب و ایراد داریم و بقیه همه خوب و بی نقص هستند ؟!


++ توی آینه به چشمام نگاه میکنم و به خودم میگم :

راستش را بگو تو کی و چی را کشتی ؟!

و به رسم یافتن سایه ها با خودم تکرار میکنم من قاتلم 

من قاتلم ...


روح وحشی

+خیلی چیزها هست که دلمون نمیخواد ببینیم . خیلی چیزها ...



همه ی ما میدونیم که نگرانی و دلتنگی گاهی میتونه چقدر  زجر آور و کشنده است . و هر چه شخصی که نگران و دلتنگشی برات عزیزتر باشه درد و رنج اش هم بیشتره . طوری که حال و روزت میشه حال و روز من . 
اضطراب و طپش قلب شدید . فشار خون بالا . بیخوابی و ...
واقعا کشنده است !
کشنده ...

اما چرا وقتی میشنویم ؛ میبینم و یا به هر نحو دیگه میفهمیم که کسی تا حد مرگ نگران و دلتنگ ماست باز هم لذت میبریم ؟!
چرا آدم ها اینقدر خودخواه هستند ؟!
علتش هر چی که هست معلولش اینه که فرد احساس مهم و خاص بودن میکنه . گاهی این لذت اونقدر زیاده که فرد از بهایی که دیگری بابت این لذت پرداخت میکنه کاملا غافل میشه !

لذت به بهای رنج تا حد مرگ آن دیگری .
مثل اینه که شاهد جان دادن یک انسان یا هر موجود زنده ای باشی و ازش لذت هم ببری !

واقعا ما چه موجودی هستیم ؟!!

شاید همه یکسان و به این حد خودخواه نباشیم . اما به هر حال این استعداد در همه ی ما اشرف مخلوقات هست .
یک عده وجدان و سوپر ایگو قوی دارن .یک عده هم اید قوی !
اشرفیم دیگه . سوسک که نیستیم !!

روح وحشی
+رنج دیگران واقعا آزارم میده . بخصوص کسانی که من برای اونها مهم و عزیز هستم و نگرانم میشن . برای همین سعی میکنم اغلب نقاب بزنم و نفهمن درونم چه خبره .
فکر کنم سوپر ایگوی قوی دارم 😉