صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «به گرگ تربن گرگ» ثبت شده است

اگر مثل آن چیزی که میشناختمت، می ماندی، آنطور که می خواستی، دوست می داشتمت!


باب مارلی




+متاسفم که تغییراتت در جهت منفی هستش . نزول کردی عزیز . اونم با تانژانت 90 درجه ! :((

میفهمی چی میگم مهندس ...


++لطفا کمی حواس ات به خودت باشه . خوبه که شاد باشیم و از زندگی لذت ببریم اما شادی و لذتی اصیل و نابه که ما را رشد بده نه اینکه باعث بشه بعدها شاهد لحظه ای باشیم که حس کنیم خود واقعی مون را گم کردیم و یا اینی که شدیم اونی نبود که میخواستیم ! 


کاش میتونستم کاری برات انجام بدم . کاش میتونستم ...


بارون میاد . سیل آسا و گاهی هم ریز ریز . هوا سرده . 

تو اینا رو میدونی چون همینجایی . خیلی نزدیک اما دور ...


من عاشق بارونم . تو بیزار از بارون .

من عاشق تنهایی ام . تو بیزار از تنهایی .

من یه قهوه خور قهارم . ندیدم و نشنیدم که قهوه بخوری .

من فلسفه رو دوست دارم . تو زندگی رو . 

من بودن ات را هر جور که خواستی خواستم . تو نبودنم را به هر قیمتی خواستی . به هر قیمتی !


نمیدونم ما چه ربطی به هم داریم که اینجوری اسیر هم شدیم .

ظاهرا تو اونجا و من اینجا .

ظاهرا کلی جاده بین ماست . 

گاهی حتی کوه و رودخونه و دریا ...

اما اگر فرض کنیم فیزیک کوانتوم توی زندگی هم تعمیم پذیره و همه چی یه رویای مشترکه . و همه چی رویاست .

پس میتونم بگم که 

عمیقا و واقعا بین ما هیچ فاصله ای نیست .

نه من از تو رها هستم و نه تو از من .

بعد از چند سال باز فیلم ماتریکس را دیدم . بعید میدونم تو خوش ات بیاد اما ببینش . لازم داری ...میدونم !

من که ازت دورم نمیدونم چه بلایی سر دل و ذهن ات اومده . احساس میکنم بیش از حد غرق مادیات و لذات زندگی شدی . دیگه اون آدم سابق نیستی . 

مراقب باش کوچیک نشی که کم کم محو میشی و خودتو گم میکنی .

اونوقت افسرده میشی .


خیال میکنی از من رها شدی .

به خودت نگاه کن . بیشتر از وقتی که کنارت بودم درگیر منی !



فلسفه بخون .

گاهی با خودت تنهایی را تجربه کن . 

تنهایی . بی نت بی لپ تاپ . بی گوشی .


نگرانتم . بدجور ...


گاهی میگم خب که چی . گور باباش . میخواد باشه میخواد نباشه ( هنوزم حال میکنی که لیچار بگم بهت یا دوست داری قربون صدقه ات برم ؟ فکر کنم به لیچارهام میخندی و با خیال قربون صدقه هام دلت غنج میره !) .

با خودم میگم ، وقتی حواس پنجگانه بودنش را تایید نمیکنه و پالسی به مغزم نمیفرستن خب دلش با منه یا با هر کی چه توفیری داره ؟!

اما انگار داره .هم واسه تو هم واسه من !

تو هم همینو میخوای . که دلم باهات باشه اما مفت و مجانی . بی مزاحمت . بی هیچ صرف هزینه ی انرژی و وقت !

ما آدمای با احساس بیماریم . مازوخیستیم . 

اما تو هم مازوخیستی و هم سادیسم داری . چرا ؟ چون هم من را آزار میدی و هم خودتو .


یادت باشه وقتی خلاف دل و ناخودآگاهت کسی را دور میکنی اون تا آخر عمرت بهت میچسبه . در حالیکه اگر این کار را نمیکردی ممکن بود بعد از یه مدت خودبه خود و با میل کاملا جدایی ایجاد بشه . یه جور دلزدگی و تهوع از عشق . خسته شدن . بیزاری .

اما تو نذاشتی . اینجوری شدیم لیلی و مجنون با ورژن جدید !


روح وحشی

+ خواب در خواب در خواب