صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


۲۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تلنگری به روح وحشی» ثبت شده است

زندگی ها و تجارب خیلی به هم شبیه هستند و ما دچار توهم و خیال که خاص و منحصربفردیم زندگی رو می گذرونیم . وقتی این متن رو از بانو بهبهانی که کوه تجربه و دنیای شعر و شعور بودند ، خوندم دیدم چقدر به تجربیات و حال و هوای من نزدیکه ...

خیلی نزدیک ...

آدم ها می آیند تا مصرف ات کنند .کارشان که تمام شد ...دلشان را که زدی .

از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند 
تا کاج جشن‌های زمستانی‌ات کنند

پوشانده‌اند "صبح" تو را "ابرهای تار" 
 تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند

یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند 
 این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند

ای گل گمان مبر به شب جشن می‌روی  
شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند

یک نقطه بیش فرق "رحیم" و "رجیم" نیست 
 از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست 
گاهی بهانه است که قربانی‌ات کنن


فاضل نظری

و چه زود دیر میشود ...

چهارچنگولی چسبیدی به این دنیا و ماجراهاش که چی بشه ؟! که بعد از چند سال دو دستی برنی تووی سرت و بگی  : 

وای من با زندگیم چی کار کردم ؟

پس رویاهام چی شدن؟

کاش فلان روز فلان کار رو کرده بودم

کاش بجای بها دادن به حرف مردم به حرف دلم گوش می کردم

کاش بیخودی وقتم رو پای فلانی و فلانی هدر نمی دادم

آح من با خودم چه کردم ...

الان بشین و هر چی میخوای بزن تووی سر خودت اما کاری که دوست داری انجام بده .ولی با دو شرط :

1) به کسی یا چیزی آسیب نزنی

2) به خودت و زندگیت صدمه نزنی


یا حق ...

دهههههع پاشو دیگه . زل زده به به وبلاگ !


روح وحشی

بیان اجازه بیش از 10 پست در روز را نمیدهد لذا ما اینجا نوشتیم . با اجازه همای عزیزمان     


مطالعه و کسب دانش بدون تعمق و هضم درست مطالب نهایتا ما را به دانا تبدیل میکنه .کسی که با تکیه بر نظرات و دانش افراد شهیر سخن میگه و از قدرت تحلیل شخصی و ارائه ی نظر به نام خودش برخوردار نبوده و حتی می ترسه . این دوستان کتاب ها را ؛ سخنرانی ها و سمینارها را قورت می دهند و برون داد ایشان چیزی دست و پا شکسته خواهد بود که برای هیجکسی نان نمی شود که خربزه آب است . 

اما افرادی که خودشان دست به تجربه می زنند .در پدیده های زندگی تعمق می کنند .هیچ حرف و نظریه و ادعایی را تنها به استناد این که از زبان و یا قلم شخص شناخته شده و معتبری جاری شده ، نمی پذیرند روزی به مرحله ی آگاهی نسبی خواهند رسید و درصورت ادامه ی راه و دچار شدن به بلوغ های پی در پی به روشنگری نزدیک و نزدیک تر میشوند .

فرق این دو گروه به مثابه تفاوت کسی است که یک دست مبل منبت کاری چند میلیونی در خانه دارد و به آن می بالد و کسی که صندلی چوبی اما ساده ی خود را با دستان خودش ساخته است . پیکره ی چوب را لمس کرده و می داند کشیدن اره بر آن چه لذتی دارد .برای چه کاری چه اره ای و برای چه چوبی چه طرحی بهتر است .

قضاوت با شما که کدام بهتر است.

اما چرا این موضوع رو مطرح کردم ؟ دلیلش اینه که متاسفانه اغلب تحصیلکرده ها و روشنفکرهای ما شدیدا دچار مصرف گرایی و تکیه بر محفوظات ذهنی شده اند و اگر موضوعی مطرح بشه با استفاده از اسامی پر طمطراق فلاسفه و جامعه شناسان و ... بادی به غبغب انداخته و جوری حرف می زنند که انگار کشفیات خودشون هستش ! گرایش شدید به دانش و اطلاعات و فرار از تعمق ...ارزش شدن مطالعه ی صرف ؛ یادگرفتن و استفاده از نام اون افراد و کلاس دانستن اون باعث شده افراد توان تحلیل رو از دست بدهند .از نجربه کردن بگریزند ... و نظری بشوند ور حالیکه رشد و کمال در گرو تجارب ارزشمند شخصیه .البته در کنار اساتید فن . من هرگز  منکر مفید بودن استفاده از وجود ارزشمند اینان و استفاده از آثار و راهکارهاشون نیستم . سخن من این است که هر کس باید خودش زندگی را تجربه کند و بفهمد ...عمیفا ...وگرنه هرگز به مرتبه ی آگاهی نمی رسد . با حلوا حلو گفتن دهن آدم شیرین نمیشه .



روح وحشی


 یه پسر جوون خیلی زیبا با آکاردئون اومد تووی کوچه ی ما و شروع به خوندن کرد . اول فکر کردم لب میزنه اما وقتی چند دقیقه نگاهش کردم دیدم خودش داره میخونه . بهش پول دادم ایستاد زیر پنجره و کلی خوند ...

هم لذت بردم هم اشکم دراومد .

بابا والله این جوانان ما از تکرار حج و طواف های بی حاصل واجب ترن ...

خسته نشدین از این سفرها و سوغاتی خریدن و ولیمه دادن و فخر فروشی ؟!

بهشت اینجاست

کعبه و مسجدالحرام هم اینجاست.

دریابید این جوانان رو ...


روح وحشی

پ.ن. هدف من از این پست مذمت افرادی است که به تکرار حج میرن و در طی سفر بجای صرف وقت به معنویات در حال خرید و ...هستند ودر برگشت ولیمه شان عمرا تصیب نیازمندان شود . حجاجی که فریضه ی دینی شده باعث فخر فروشی ولی حاضر نیستند ریالی صرف امور مردم کشورشون کنن

هرگز فریضه ی حج زیر سوال برده نشده که هیچ ... خطاب بنده نیز همه ی حجاج هم نیستند . 


"I don't need a perfect relationship, I just need someone who won't give up on me."

© Greg Gorman


من دنبال یه رابطه ی فوق العاده نیستم . من فقط نیاز دارم که اونی که کنارمه جا نزنه !

***

“Better to write for yourself and have no public, than to write for the public and have no self."

Cyril Connolly


اگر قرار باشه برای دیگران بنویسی و خودتو فراموش کنی بهتره برای خودت بنویسی و دیگران رو نداشته باشی !


ترجمه ی تحت الفظی : روح وحشی

اصلاح شد 


خر می شویم

خر می شویم

از بهر تو

خر می شویم

هی خر و خرتر می شویم

رقص و سماع خر شدن

از آن آن جان ما

گر این مداوم خر شدن

گر این فزونی در شدن

خرسند کند جان تو را

باز هم خر میشویم

هی میشویم

هی میشویم

تا مستی جان و تن ات

...

عاشق بدی

معشوق شدیم

خر بودی و ما هم سوار

این حقه را بر ما زدی

رفتی عیان

هستی به پرده در میان

اکنون به صورت عاشقیم

لابد تو هم بر ما سوار 


روح وحشی

پ.ن.

 باشد ما خر و درازگوش

پالان هم خودمان میگذاریم

اینگونه تو را خوش تر آید

ما هم راضی به رضای تو



بچه که بودم یه همسایه داشتیم که خیلی هم دوست بودیم .بعد از یه مدت سر چیزای الکی با من قهر کرد و آخرش هم نفهمیدم چرا .

هر چی یادگاری داده بودم بهش بهم پس داد و فوری هم رفت با همسایه اونوری ما دوست شد و بازی میکرد باهاش .

منو که می دید روی خودشو میکرد اونور که یعنی باهات قهرم یا ندیدمت و شروع میکرد به بازی و بپر بپر اما ...

اما همیشه از لای در خونه زل می زد به خونه ی ما که ببینه من کی میام تووی کوچه و با کی بازی میکنم ..

چند وقت بعد متوجه شدم همیشه پشت پنجره ی پذیرایی شون از لای پرده حیاط ما رو نگاه میکنه . 

اولش حرصم دراومد و به مامانم گفتم . مامانم گفت ولش کن بچه است دیگه . اما وقتی می دیدم چطور میخواد لج منو دربیاره و الکی با بقیه بچه ها گرم میگیره در عین حال تمام مدت من رو رصد میکنه تازه دوزاریم افتاد که جریان چیه و دیگه سکوت کردم و ندید گرفتمش ...

تا اینکه چند وقت بعد مامانش به مامانم گفت که افسردگی گرفته . من نمیدونستم افسردگی چیه فقط فهمیدم همش میشینه پشت پنجره و زل میزنه خونه ی ما و هیچی هم نمیگه .

مامانم گفت برو باهاش آشتی کن .منم که کلا اهل قهر و اینجور چیزا نبودم رفتم در خونه اشون . مامانش هر چی صداش کرد اما نیومد و محل ام نذاشت . منم لی لی کنان برگشتم خونه و به مامانم گفتم که رفتم اما اون هنوز قهره . مامانم بوسم کرد و گفت عیبی نداره اون مریضه براش دعا کن .

روح وحشی

پ.ن. برات شفای عاجل از خدا میخوام 


امروز یکی تووی تلگرام برام  فیلمی از حرکات نمایشی یه دولفین تربیت شده فرستاد که حیوون بیچاره که با چن تا پاداش ماهی شرطی شده بود تن به کلی کارهایی می داد که عمرا اگر گرسنه نباشه انجام بده.

خب رسم اینه ریپلای کنی چن تا دست و جیغ و هورا براش بفرستی . من هر چی زور زدم دیدم بغضم گرفته و هیچی نمیتونم بفرستم جز اینکه بگم :

هیچوقت از اهلی کردن حیوانات خوشم نیومده . این کار یعنی سواستفاده از اونها به روش های ممکن که ناشی از دانش روانشناسی حیواناته . 

منتظر بودم یه شکلک مشتی یا لگدی چیزی بفرسته اما جوابش شوکه ام کرد :


منم باتوهم عقیده ام هرموجودی باید زندگی طبیعی خودش روداشته باشه.این باصطلاح اشرف مخلوقات میخواد همه چی رو درانحصار خودش داشته باشه ولذتش روببره .🌷


واقعا لذت بردم اما با این وجود نتونسته بود جلوی وسوسه ی ارسال اون ویدئو رو بگیره چون ضمیر ناخودآگاه ما همون اشرف خان مخلوقات قلدر مآب هستش !


روح وحشی


ذهن ما خیلی موذی تشریف داره .چنان خر رو رنگ میکنه و جای گورخر به ما قالب میکنه که نگو . ما هم میدونیم سرمون یه کلاه گشاد رفته و این خره و نه گور خر اما بازم قربون صدقه ی خر گرانقدر میریم و میگیم وای عجب خط و خالی . عجب گورخری ! چقدر زیبا و دلفریب و یه چن تا هم ویژگی که هیچ رقم بهش نمیاد میبندیم به نافش . مثلا عجب عضلاتی . عجب گردن بلندی . عجب یالی و ...

عشق هم انگاری تووی همین مایه هاست . ذهن از شخص ؛ بتی میسازه و ...بقیه ماجرا .

بعد از یه مدت که ابرها میرن کنار دو دستی میزنی تووی سرت که ای داد بیداد عجب کلاه گشادی رفته سرم . تازه اگر شانس بیاری اینو میگی ...

اگر مثل من احمق و دیوونه باشی تا آخرش محکم می ایستی و میگی هر چی که باشه میخوامش ... خر که هیچ تو بگو سوسک ! اصن دکتر روانشناسم گفته تنها راه علاج حماقت و جنون تو اینه که عاشق سوسک بشی .

خب بازم حرفی هست ؟!  :-/


روح وحشی


من از من

زاده میشوم

از پس هر بلوغ 

.

.

تن می زنم به شط درد

از ره اشتیاق

نه آنکه جور

همچو ققنوس

که زاده میشود ز میان آتش

هزار هزار

روح وحشی




بیش از 24 ساعته که سکوت ذهن داشتم و رها بودم تا ره خود به من بنماید ...نوشتن ممکن نبود چون ذهنم تهی بود از واژه  ...

بارها تجربه کردم وقت هایی که مغزم هنگ میکنه و عواطف شدیدم مانع از دیدن حقیقت میشه تنها راه سکوت ذهن و سپردن خودم به خواست خداوندیه . یعنی توکل محض .

همیشه این روش جواب میده مگر اینکه من نتونم درست کارم رو انجام بدم .یعنی ذهنم شلوغ باشه .

شما رو نمیدونم .روش من اینه که میرم زیر دوش و غسل میکنم . غسلی همراه با طلب کمک از خالق هستی . شستن بدی ها و شر اعم از روحیه ی بد و افکار منفی و سپردن اون به جریان آب . طلب نور و راندن تاریکی از وجود ...

یه جورایی تلفیقی از فنگشویی و غسل مذهبی و ... اسم نمیذارم روش .هرکس روشی داره برای خودش .مهم باور اینه که ما انرژی هستیم و با اتصال به انرژی جهان هستی میتونیم قدرت خودمون رو مضاعف کنیم و به کمک دریافت انرژی مشکلاتمون رو حل کنیم .

گاهی تنهایی لازمه .سکوت لازمه . 

روح وحشی


تجربه یک شکست است یا شکست یک تجربه ی تلخ ؟ نمی دانم  واقعا . چه اهل بازی با الفاظ نیستم و الفاظ مرا بازی بگیرند .

اما یک چیزی رو خوب میدونم و اون اینه که نه از تجربه ی تلخ واهمه دارم و نه از شکست .چرا که بزرگ شدن بهایی داره که باید بپردازیمش  وگرنه بچه ای سبک عقل و تنبل خواهیم بود و نه حتی بچه ای بازیگوش و بی کله !

بذار فکر کنن زرنگ هستن و تو هالو و ساده . چه اهمیتی داره ؟! تجربه کن حتی اگر بهت انگ دیوانه و احساساتی و رویایی زدند . شک نکن برد با کسی است که نمی ترسه و شجاعت حرکت و جنگ تن به تن با موانع و مشکلات رو داره . 

آدم های ترسو نه حرکت می کنن و نه می جنگن .همیشه پشت سنگر پنهان می شن و در خیال مثل گلادیاتورها می جنگن و پیروز هم میشن چون اصولا از شکست وحشت دارن . وحشت از اینکه با چهره ی واقعی خودشون روبرو بشن ...

با توهم و خیال

با خودفریبی

با خودبزرگ بینی

با خودشیفتگی

زندگی می کنن و دیگران رو حقیر می بینن .

بذار فکر کنن تو احمقی ...چه اهمیتی داره ؟  زندگی در نهایت ثابت میکنه احمق کیه .

تو فقط تجربه کن و از شکست نترس که پیروزی بعد از شکست هاست که به سراغ ما میاد !


روح وحشی


و آنگاه که هیچ واژه ای تو را مدد ناید گفتن آنچه ناگفتنی است ؛ سکوت تو را مرهمی است نهفته در جانش هزاران فریاد .

فریادی که خران با آن گوش های دراز نتوان شنید و ماهی خسبیده در کف اقیانوس به گل ؛ شنیدن اش سهل آید ، که برای نیوشیدن تو را گوش جان باید نه گوش سر .

و تو چونان کر شده ای 

چونان قسی القلب

که هیچ نشنوی از فغان دل من

نه به گوش سر

نه به گوش دل

دیر نپاید که به خود آیی

ندانم که باشم 

آنگاه که خود به من آیی !


روح وحشی


آره چرا نشه . بعضی ها کلا خود درگیری دارن . هر چی سر راهشون باشه می بُرن حتی دسته اشون ! اما سوال اینجاست که دسته که سر راه این چاقوهای محترم  نیست ؟ در واقع همراهشونه ، رفیق اشونه ، یارشونه پس چطور میشه که همچی میشه ؟!

اینا همه چی رو از نگاه مجاز می بینن و نه حقیقت ! آینه اشون محدبه لابد و فیزیکشون هم خوب نیست D:

ادبیات کوچه و بازار رو دست کم نگیریم . خود درگیری واقعا یک بیماریه که باعث میشه خیلی از شیرینی ها به یه چیزی شبیه زهر هلاهل تبدیل بشه ... همچی که دسته بودن هم برای دسته ی محترم کوفت بشه !

بدبینی و دیدن نیمه ی خالی لیوان ، تفسیر به رای کردن ماجراها ، سناریو جدید ساختن ، تهمت و بهتان زدن ، توهم و خیال ، نمیدونم خلاصه هر چی غیر از واقع بینی و شکرانه ی داشتن یک همراه باعث میشه خیلی از ما بهترین دوست و همراه خودمون رو از دست بدیم ...

چشم ها را باید شست ؛ جور دیگر باید دید / سهراب سپهری

والله به خدا هیچ عقلی کامل نیست . احساس قابل اعتماد تره . احساس سیال و پویاست . محدود نیست . بدبین نیست . متصله به حقیقت هستی . بهش اعتماد کنیم ...


روح وحشی

ای اشک ؛

به شام تارم ستاره بارانی

مرا که چون خزان؛ 

 غمگینم

نشاط جانی

بهار خندانی

***

امروز خیلی گریه کردم  ؛ از ته دل ؛ تا حدی که به هق هق افتادم و حالم کمی بهتر شد . وقتی کاری از دستت برنمیاد و دل ات گرفته ؛ به هر دلیل ؛ گریه و درد دل با خدا بهترین مرهم هستش . گریه ترموستات بدن ماست ؛ زن و مرد هم نداره . کسی که نخواد یا نتونه گریه کنه به مرور روح اش آسیب میبینه . قسی القلب میشه و از معنویت دور ...

اگر فکر میکنی گریه نشانه ی ضعف انسانه پیشنهاد میکنم درش تجدید نظر کنی ...

غرور داری و داعیه ی قوی بودن سر می دی ؟ خب در تنهایی اشک بریز !

اگر واقعا میخوای و نمیشه اما مشکل جسمانی نداری بهتره کمی به معنویاتت برسی . به روح و قلب و احساس ات .

ول کن اون عقل فضول و مصلحت اندبش و سودجو رو ...

والله !

از ما اصرار و از شما ذکور امتناع . آخه بد و زشته مرد گریه کنه ؛ قباحت داره !!!

روح وحشی

پ.ن. شعر آغازین از آن ما نیست !


شما رو نمیدونم اما من کارم به جایی رسیده که اینترنت همراه میخرم . خیلی خوبه چون همیشه آنلاینی و هزینه ی زیادی هم نداره . اولش تفریحی بود و روزانه اما حالا دیگه بدون اون نمیتونم زندگی کنم . تووی کوچه و خیابون ؛ سفر ؛ مهمونی و... همیشه همراه منه و همدمم ...

اینترنت وایرلس 3 ماهه ام 20 روزه تموم شد :( . هک شدم ؟! نه به گمانم . مصرفم رفته بالا !

یعنی من به اینترنت معتاد شدم ؟!


کجا برم تست بدم آیا ؟؟؟

روح وحشی

پ.ن. اصلا شوخی نگیریم اعتیاد اینترنتی رو . فیسبوق رو ترک کردم .چند روزه . مونده اینجا !

یه مدت یکی از فانتزی هام این بود که بدووم تلگرام ببینم دوست فیسبوقیم چه عکسی تووی پروفایل لود کرده . اونقدر عکس های متفاوت و غیر شبیه گذاشته بود که من بصری ؛ یک دل نه صد دل ؛ عاشق ؟! نه بابا کنجکاو شده بودم ببینمش ... تا اینکه رفتم شیراز و او هم به دلایل شغلی اونجا بود و دیدمش ... هیچ ربطی به عکس هاش نداشت . چونه ی من افتاد کف حافظیه ! کسی نبود جمع اش کنه !! گفتم تو که یه شکل دیگه ای  (به خوبی هیچکدوم از عکس هاش نبود ) ...خب منم نه آخه بصری و دوست دار زیبایی حسابی خورد تووی ذوقم :( ...فکر نکنید ظاهر بینم ها فقط زیبایی رو دوست دارم . اما از مهربونی و شخصیت و هوشش هر چی بگم کم گفتم . خیلی بیشتر از اونی بود که فکر میکردم .مودب و صبور . مسئولیت پذیری بالا و خوش قول و ...

از پشت این دنیای مجازی که هیچ در دنیای واقعی هم نمیشه قضاوت درستی از ظاهر آدم ها داشت . گاهی برداشت ها و دریافت های ما از اشخاص و موضوعات از واقعیت فاصله ی زیادی داره .بهتره عجله نکنیم و بجای ایجاد ذهنیت طبق خواسته خودمون سعی کنیم با صبر اطلاعات درست رو دریافت کرده و بجای پردازش همراه با تحریف اجازه طلوع واقعیت رو از پشت ابرهای مبهم عدم آگاهی بدیم ...

روح وحشی


پ.ن.

“Whatever happens, love that.”

هر چه پیش آید خوش آید.

آنچه اتفاق می افتد را دوست بدار .


شما رو نمیدونم اما اشتیاق و کشش من به گل های رز خار دار بیشتر از رز بی خاره . انگار اون خارها که یه جوری پیام ممنوعه بودتش رو میده جذاب ترش میکنه . چیزهایی که سهل الوصول هستن زیاد جذبم نمیکنه . انگار سختی رسیدن به اون چیز یا هدف داره بهم میگه ورای من چیزی هست بهتر و زیباتر . 

چیزی که باعث میشه یه کوهنورد سخت ترین و غیر قابل دسترس ترین قله ها رو انتخاب کنه  ؛ هیجان فتح و احساس خاص بودنه . طبیعت در هر حال زیباست اما چیزی که با سختی بدست میاد ایگوی ما رو قلقلک میده و حس متفاوت بودن بهمون دست میده .

فکر کنم گل رز هم این رو فهمیده و خار درآورده تا بیشتر دلبری کنه و به ما حس مهم بودن بده .. 

آدم ها هم در ارتباطاتشون به این نکته توجه می کنن .بعضی ها کمتر و بعضی ها بیشتر ...همون بازار گرمی ؛ ناز کردن ؛ در دسترس نبودن ؛ فاصله گرفتن های صوری و از این قبیل .

انصافا طرف مقابل هم از فتح آدم سخت بیشتر لذت میبره تا کسی که صادقانه همه ی خودش رو بی منت در طبق اخلاص گذاشته و تقدیم میکنه ... به این میگن بی سیاستی ...

زنان و مردانی که روابط فردی خوبی با جنس مخالف دارن از این ترفند استفاده میکنن و جذاب تر میشن ...

شما رو نمیدونم ولی من فوق العاده بی سیاست هستم .اما چون کمال طلب هستم و خواسته های عجیب و غریب دارم صعب العبورم :D

مراقب خودتون باشید که سهل الوصول و سهل العبور نباشید و گل رز خاردار هم نچینید که جیز است p:-


روح وحشی

گاهی یه لگد از روزگار به ماتحت مان لازم است تا تلنگری باشد ما را ...

اصولا آدم دیروز و چسبیدن به گذشته نیستم و شاید یکی از دلایل موفقیتم همین بوده اما من هم مثل هر انسانی اشتباهاتی دارم که باید اصلاح بشن . گاهی زمان گیرافتادن در یک اشتباه بصورت لجوجانه طولانی میشه !

دیروز انگار یکی محکم زد پس سرم که بابا پاشو جمع اش کن این تریپ یاس فلسفی رو . رفته که رفته ؛ فدای سرت ! دیوونه ای که نشستی بالای سر قبر خالی زار میزنی !  یکی یه روز هوس تو رو داشته و بعدم پشیمان شده و رفته پی زندگیش . وقتی بی خیالت شده و بدون هیچ حس مسئولیت نسبت به رابطه ؛یکطرفه تصمیم گرفته و فلنگ رو بسته دیگه چه اهمیتی داره که هنوز عاشقت هست یا نیست ! عشقی که ابراز نشه و نشان داده نشه ؛ عشقی که تووش تعهد نباشه و معشوق پشیزی ارزش نداشته باشه چه ارزشی داره ؟ چه فایده ای نصیب تو میکنه ؟! برو پی زندگیت و گذشته ی پوسیده رو ول کن . تا چسبیدی به اون باغ پوسیده و خشک فقط چون روزی پر از گل و بلبل بوده ؛هرگز وارد باغ جدیدی نمیشی . عشق در وجود توست .کافیه گذشته رو رها کنی . با رویا و خیال گذشته نمیشه امروز رو ساخت !

خلاصه اینکه یکی که احتمالا ضمیر ناخودآگاه هشیار خودم بود حسابی گوش مالیم داد و سر عقل اومدم .

گذشته ی دوست داشتنی من ؛ میسپرمت به بایگانی قلبم چون من به امروز واقعی نیاز دارم و دنبال تو دویدن مثل دویدن دنبال باده و فقط انرژیم رو میگیره و وقتم رو هدر میده . واقعا ارزشش رو نداری . تو هم مثل خیلی چیزای دیگه موقتی بودی و تمام شدی . با تمام وجود خداحافظ ...

هستم در خدمتتون اما به روز و واقعی و مفید و حتی المقدور پر انرژی.

مرسی که هستید...

روح وحشی

پ.ن. گذشته رو از وبلاگم پاک کردم . دنبالش نگردید ;)

یه دختر همسایه 4 ساله داشتیم که تا وارد واحدهای مجتمع میشد شروع میکرد به انگلک کردن وسایل . یکی از همسایه های دیگه مون که خیلی به وسایلش حساس بود بالاخره راز و راه حل مشکل رو پیدا کرد . تا بچه وارد خونه اش می شد می بردش پیش تک تک وسایل برقی و الکترونیکی و لوکس و میگفت :

خاله جون ؛ کیمیا به ماکرو فر دست بزن . با این گلدون چینی بازی کن و الی آخر ....

بچه می رفت روی مبل و مثل یه بچه ی آروم و فهمیده سرجاش می نشست و هیچ آزاری نمی داد .

حالا قصه ی من و گرگ عزیز و دردانه ی ماست .

عزیز دل نری ورزش صبحگاهی ها

شب ها برو بیرون و تا نیمه شب و سحر شب زنده داری کن ( با تمام جزئیات اش انجامش بده )

مطالعه نکنی ها

با آدم های سبک مغز و پول پرست و عیاش بچرخ

ثانیه به ثانیه سیگار بکش

آب و سبزیجات کم بخور و گوشت زیاد

میوه هم لب نزن

من رو هم کلهم بیخیال شو :D


روح وحشی

پ.ن. گرگ : ای بلا

انسان سرشار از عشق شکست ناپذیر است و اندیشه ی او به کمک این عشق مرزهایی را در خواهد نوردید که به تنهایی قادر به آن نبوده است .

عشق نیروی لایزالی است که هدیه خلقت به انسان خداگونه است . کیست که چنین هدیه ای را پس زند به جز یک ابله ؟! ;)


روح وحشی


پ.ن. قطعامنظوراز عشق همان مفهوم عام است و نه منحصر رابطه ی بین انسان ها.

از متمایز بودن 

از انگ دیوانگی

حتی از  تمسخر دیگران و انگشت نما بودن

هیچ نترس که همه ی اینها از احمق بودن بسی بهتر است !

فقط خودت باش و وجودت را با قضاوت دیگران محک نزن که بیشتر واکنش های اینگونه مردمان از حسادت است .حسادت به تویی که شهامت داشتی که بجای اتفعال و تبعیت کوکوراته از افراد صاحب نام ؛ حرفی برای گفتن داشته باشی و بسوی رویاهایت حرکت کنی !

روح وحشی 

پ.ن  در این سالها که وبلاگ نویسی میکنم اونقدر کامنت های بیمارگونه دریافت کردم که دیگه برام عادی شده . بعضی ها رو بعد از مدتی با محبت آروم کردم اما بعضی دیگر چنان روح شان سیاه شده که بهبودشان فقط کار روانکاوه و رحمت الهی ...


سکوت را بخوان

همچو آوازی

در گوش هایم 

...

از چشم هایم

بخوان

دلم را

ای که خود ناگفته دانی

حرف هایم را

..

در آغوش ات

پر حرف دارم

در ازدحام واژه ها

بر لبانم

که خواهند گفت با لبانت

یکان یکان

و پر حوصله

.

و سکوت

چه پر صداست


روح وحشی





ای یار غلط کردی با یار دگر رفتی
از کار خود افتادی در کار دگر رفتی
صد بار ببخشودم بر تو به تو بنمودم
ای خویش پسندیده هین بار دگر رفتی
صد بار فسون کردم خار از تو برون کردم
گلزار ندانستی در خار دگر رفتی
گفتم که تویی ماهی با مار چه همراهی
ای حال غلط کرده با مار دگر رفتی
مانند مکوک کژ اندر کف جولاهه
صد تار بریدی تو در تار دگر رفتی
گفتی که تو را یارا در غار نمی‌بینم
آن یار در آن غار است تو غار دگر رفتی
چون کم نشود سنگت چون بد نشود رنگت
بازار مرا دیده بازار دگر رفتی

مولوی


هیچ چیز انباشته نکن، هرچه که باشد: قدرت، پول، اعتبار، فضیلت، دانش، حتی تجارب به اصطلاح روحانی. اگر انباشته نکنی آماده خواهی بود هر لحظه بمیری، زیرا چیزی برای از دست دادن نداری. ترس از مرگ واقعاً ترس از مردن نیست؛ترس از مردن واقعاً از انباشته کردن زندگی سرچشمه می گیرد. آنگاه چیزهای زیادی برای از دست دادن داری.به آن ها می چسبی.معنی سخن مسیح که می گوید " آنان که در روح فقیر هستند برکت یافته اند" همین است. من نمی گویم که گدا شوید، منظورم این نیست که دنیا را ترک کنید. میگویم در دنیا باش ولی از دنیا نباش. در درون چیزی را انباشته نکن، در روح فقیر باش. هرگز چیزی را تصاحب نکن، آنگاه آماده ای تا بمیری. مشکل در مالکیت است نه در خود زندگی.هرچه بیشتر مالک باشی، بیشتر در ترس از دست دادن هستی.اگر مالک هیچ چیز نباشی، اگر خلوص تو و روح تو با هیچ چیز آلوده نشده باشد، اگر فقط در تنهایی خودت وجود داشته باشی، می توانی هر لحظه ناپدید شوی؛ هر لحظه مرگ بردر بکوبد، تو را آماده خواهد یافت.تو هیچ چیز از دست نخواهی داد.شاید وارد تجربه ای تازه شوی. وقتی می گویم چیزی انباشته نکن، آن را به عنوان یک الزام مطلق می گویم. نمی گویم که چیزهای این دنیا را انباشته نکن و دانش و فضیلت و تجارب به اصطلاح روحانی انباشته کن! نه. من بطور مطلق می گویم: انباشته نکن. مردمانی هستند، به ویژه در شرق که تارک دنیا شدن را آموزش می دهند. می گویند، "در این دنیا هیچ چیز انباشته نکنید، زیرا وقتی مرگ می آید از شما گرفته خواهد شد." به نظر می رسد که این مردمان اساساً طمعکارتر از مردمان معمولی دنیوی هستند. منطق آنان این است: در این دنیا انباشته نکنید زیرا مرگ آن را خواهد ربود، پس چیزی را انباشته کنید که مرگ نتواند آن را بگیرد، فضیلت و تقوا انباشته کنید، شخصیت و اخلاق انباشته کنید، تجربه های روحانی و کندالینی و مراقبه و این و آن را انباشته کنید؛ چیزی انباشته کنید که مرگ نتواند آن را از شما بگیرد. ولی اگر انباشته کنی، همراه با آن انباشته کردن ترس وارد می شود. هر نوع انباشته کردن به نسبت، ترس خودش را با خودش می آورد,آنوقت ترسان خواهی بود. انباشته نکن و ترس از بین میرود. من به شما ترک دنیا را به معنی قدیم آموزش نمی دهم. سلوک من مفهومی کاملاً تازه است. به شما می آموزد که در دنیا باشید و با این وجود از دنیا نباشید. آنگاه همیشه آماده خواهید بود.

پ.ن. هر چه سبک تر ؛ پرواز آسان تر ... شاید واسه همین زندگی تو رو از من گرفت . تو ؛ منو به زندگی متصل کرده بودی و حالا که نیستی تنها نقطه اتصالم ضرورت به انجام رسوندن وظیفه ای که به گردنم نهاده شد... فقط !


اینکه فکر کنیم همیشه یکی پیدا میشه که ما رو همونطور که هستیم دوست داشته باشه و همونطور که آرزو داشتیم ؛ به ما عشق بورزه ؛  یه اشتباه بزرگه که باعث میشه بزرگترین شانس زندگی مون رو از دست بدیم .

تجربه ی من میگه فقط یک بار هر کدوم از ما در موقعیت تلاقی با حضور عشق قرار میگیریم که بسیاری از ما با بی توجهی و یا سهل انگاری اون فرصت منحصربفرد رو از دست میدیم . اینکه اون عشق کاملا بی نقص هستش کاملا رویاپردازانه است . نکته ی اصلی اینه که اون خیلی هم معمولیه و ما با وجود این دوستش داریم . این معمولی بودن از نگاه دیگرانه و از دید ما اون کاملا منحصربفرده .شاید برای همینه که اون فقط برای ما طعم عشق رو داره و هیچکس دیگه نمیتونه حسی که ما به اون داریم بهش داشته باشه . عشق دهندگی زیباییه که وقتی دوطرفه میشه یک چرخش بدون توقف انرژی رو موجب میشه .این انرژی ارتباطی به حضور فیزیکی طرفین نداره و میتونه به خودی خود و در مسیر درستش انجام بشه مشروط به اینکه طرفین اون رو بشناسن و هنر عشق ورزیدن رو بلد باشن . اشتباه بعضی از ما اینه که یادمون میره انرژی از شکلی به شکل دیگه تبدیل میشه و نقش اصطکاک و اتلاف انرژی و نشتی ها رو فراموش میکنیم . این چرخش بی توقف انرژی زمانی اتفاق می افته که ما اونچه با محبت به ما هدیه شده رو بپذیریم و قدر دان باشیم و در مقابل دهندگی داشته باشیم وگرنه یه روز میبینیم همه چی ازبین رفته ...

بخاطر داشته باشیم عشق به مثابه باغیه که به مراقبت نیاز داره . اگر مدام در حال بهره کشی باشیم و به باغ نرسیم به مرور خشک میشه . حتی عشق غریزی مادر به فرزند چه برسه به عشق های دیگه . ضمانت پایداری عشق در مراقبت از اونه !

روح وحشی


منم گاهی دلم میخواد به حد مرگ درد ؛ مست کنم . اما وقتی پای عمل می رسه از اینکه برای آروم کردن خودم دست به فریب بزنم و مسکنی عمل کنم منصرف میشم . فکر میکنم بهتره بجای الکل به مراقبه پناه ببرم . نوشتن برای من همین حکم رو داره اما بازم ذهنم درگیر میشه . 

دوستی می گفت تنهایی یعنی رسیدن به نوعی پوچی . یعنی پای هیچی در میان نباشه .نه هنر و نه هیچ مشغله ی ذهنی . یعنی اینکه اگر بگی من تنهایی رو دوست دارم و بشینی موسیقی گوش کنی و یا ساز بزنی دیگه تنها نیستی .تو هستی و موسیقی ...

اینا همه اش یه معنا داره . تنهایی ؛ نهایت آرامشه و آرامش در گرو یک ذهن کاملا تهی است .همون لافکری که حین ارگاسم رخ میده .

ما از تنهایی فرار میکنیم ... و حجم از خلا ! 

همه چیز در لحظه نهفته است و کسی که بتونه جام لحظه رو سر بکشه به تمام اینها می رسه ...


روح وحشی