عشقِ تکرار در حقیقت تنها عشق شادکام است. همچون یادآوری، نه واجد بیقراری امید است و نه مخاطرات پراضطراب کشف، و در عین حال فاقد غمناکی یادآوریست...
امید لباسی نو است، راست و آهار زده و پرشکوه. اما از آنجا که هنوز امتحان نشده است، نمیدانیم که آیا برازنده است یا نه. یادآوری لباسی وازده است که هر اندازه هم دلربا باشد، دیگر برازنده نیست چرا که از اندازه افتاده است. تکرار لباسیست که هرگز فرسوده نمیشود، دنج و آسوده به تن راست میآید، نه تنگ میشود و نه آویز.
تکرار
سورن کیرکگور
ترجمهی محمدهادی حاجیبیگلو
+تکرار با خود امنیت می آورد . چیزی که نه پس می رود و نه پیش . فقط میگذرد . همانگونه که بوده !
@sahaja_yoga
بدترین نوع بی سوادی، بی سواد سیاسی است، وی کور و کر است، درک سیاسی ندارد و نمیداند که هزینههای زندگی از قبیل قیمت نان، مسکن، دارو و درمان همگی وابسته به تصمیمات سیاسی هستند. او حتی به جهالت سیاسی خود افتخار کرده، سینه جلو میاندازد و میگوید که “از سیاست بیزار است”. چنین آدم سبک مغزی نمیفهمد که بیتوجهی به سیاست است که زنــان فــاحــشه و کودکان خیابانی میسازد، قتــل و غــارت را زیاد میکند و از همه بدتر بر فساد صاحبان قدرت میافزاید!
برتولت برشت
@sahaja_yoga
مردی که در باغچهاش کار میکند،
آن سان که ولتر آرزو داشت.
آن کس که از وجود موسیقی سپاسگزار است.
آن کس که از یافتن ریشه واژهای لذت میبرد.
آن دو کارگری که در کافهای در جنوب، سرگرم بازی خاموش شطرنجند.
کوزهگری که درباره رنگ یا شکل کوزهای میاندیشد.
حروفچینی که این صفحه را خوب میآراید، هرچند برایش چندان رضایتبخش نباشد.
زن و مردی که آخرین مصراعهای بند معینی از یک شعر بلند را میخوانند.
آن کس که دست نوازشی بر سر حیوان خفتهای میکشد.
آن کس که ظلمی را که بر او رفته توجیه میکند یا دلش میخواهد که توجیه کند.
آن کس که ترجیح میدهد حق با دیگران باشد.
این آدمها، ناخودآگاه، دنیا را نجات میبخشند.
خورخه لوئیس بورخس
نویسنده ای با رویکرد فلسفی
دخترِ جوانِ مو بوری، پذیرفت به من در خانه درسِ خصوصی بدهد، بی آنکه مدیره اش بویی ببرند. او گاهی وقتها از املا گفتن دست می کشید تا با آه های عمیق دلتنگی اش را آرام کند: بهم می گفت که تا سرحدِّ مرگ خسته است، که در تنهاییِ دردناکی زندگی می کند، که برای داشتنِ شوهرْ حاضر به پرداختنِ هر چیزی بوده، هرکی می خواهد باشد ...
وقتی شکایتهاش را به پدربزرگ گزارش می دادم، پدربزرگ ام می زد زیر خنده: او بسیار زشت تر از آن بود که مردی بخواهدش. من، نخندیدم: آیا می شد که کسی محکوم زاده شود؟
ژان پل سارتر / کلمات
عشق چیزی بسیار فراتر از میل به آمیزش جنسی است. عشق ابزار اصلی فرار از تنهایی است که بر سرتاسر بخش عمده زندگی مردان و زنان مستولی است .
برتراند راسل
+فرار از تنهایی که کاملا ناخودآگاه صورت میگیره !
به نظر میرسه آقای راسل آشنایی با جنبه زیست شناختی عشق نداشته اند . نقش هورمون ها و لذتی که ترشح اکسی توسین در بدن ایجاد میکنه !
شاید هم منظور ایشان از عشق در افراد بالغ بوده !
به هر حال انسان اجتماعی وقتی به شخصی می رسه که با او احساس خوشایندی داره ناخودآگاه میل با او بودن را داره و این کاملا طبیعیه . مکانیزم پاداش در مغز ...
ولی این پدیده در تمام آدمها یکسان نیست . در بعضی افراد عکس این اتفاق رخ می ده . عشق جمع دو نفره ای را نوید می ده که در اون تعهد سرلوحه ی تمام اتفاقاته و این چیزی نیست که اونها مبخواهند . اینان فرار از تنهایی را بیرون از تعهد و عشق جستجو میکنند . در روابط کوتاه و بدون مسئولیت که اساس اون بر پایه ی روابط جسمانی هست . لذت بده و لذت بگیر و نه بیش ...
عشق لذت بخشه . حال خوب عشق در ترشح هورمون هاست یا احساس آرامش و امنیت ناشی از داشتن کسی که تو را میفهمد و همدل است و مهربان و تو نیز چنین احساسی به او می دهی ...نمی دانم . هر چه است لذت عشق را مرهون اتفاقات درون جسم و مغزمان هستیم . اما از یک چیز مطمئنم :
مغز پرورش یافته اتفاقات ماناتر و زیباتری را رقم می زند !
روح وحشی
پیرو پست تضاد یا بلاتکلیفی مورخ 12 فروردین 98
اونقدر در وجودم تضاد هست که تمایل شدیدی به دو فیلسوف آلبر کامو و نیچه دارم .
دوست دارم این تضاد را ...
هر کدوم وجهی از من را تغذیه میکنند .
کامو میل به زندگی را در عین نیهیلیسم * اون .
و نیچه قدرت تفکر و تحلیلم را در فلسفه و روانشناسی .
چالش را دوست دارم .
و عصیان علیه تمام باورهام را !
روح وحشی
+هیچکس به داد ما نمی رسه مگر خودمون .
*نیهیلیسم کامو پوچی نیست . فانی گرایی / نیست گرایی است .
منتظر مردی نباش که باهات کنار بیاد!
این اشتباهیه که خیلی از زن ها دچار اون می شن!
تو خودت خوشبختی رو پیدا کن!
یک زنِ مستقلِ خوشبخت، از هر لحاظ جذاب تره ...
مرگ خوش / آلبر کامو
+وقتی میبینم دختری جوان یا زنی تنها در کافه یا رستورانی با لذت داره چیزی میخوره و چشماش برق می زنه .
وقتی زنی را کوله پشتی و نقشه به دست در سفرهام میبینم .
وقتی زنی مستقل و شاد را میبینم بیشتر به زن بودنم افتخار میکنم .
برای زن شاد بودن دنبال فمینیسم نرید . اونها زن بودن را به غم انگیز ترین چیز دنیا تبدیل میکنند !
++باور کن هیچ مردی نمیاد تا زنی را خوشبخت کنه .
این کار وظیفه ی توست !
در واقع فقط بعضی زن ها هستند که بواسطه ی عشق مادرانه میتونن چنین حسی به مردی داشته باشند . اون مرد میتونه فرزند ، پدر ، برادر ، همسر ، معشوق و ... باشه .
البته نه هر زنی !
ما زن ها هم در پی خوشبخت شدن هسنیم و نه خوشبخت کردن !!
+++ زن برای مرد نقش قسمت قشنگ زندگی را داره . آرامش ، لذت ، خوشبختی و ... مردی که میاد سمتت حمایتت میکنه اگر واقعا مرد باشه و تو نیازهاش را تامین کنی . یک تعامل . یک رابطه متعادل و دو طرف برنده
سیزیف پادشاه ، به علت خودبزرگبینی و حیلهگری به مجازاتی بیحاصل و بیپایان محکوم شد که در آن میبایست سنگ بزرگی را تا نزدیک قلهای ببرد و قبل از رسیدن به پایان مسیر، شاهد بازغلتیدن آن به اول مسیر باشد؛ و این چرخه تا ابد برای او ادامه داشت. به همین دلیل و از طریق تأثیر آثار کلاسیک یونانی بر فرهنگ مدرن امروزه انجام وظایفی که در عین دشواری، بیمعنی و تمام نشدنی نیز هستند را گاهی «سیزیفوار» خطاب میکنند.
کامو معتقد بود چالش بسوی صعود ، خود بتنهایی کافیست تا قلب یک مرد را آکنده از امید کند .
حتی وقتی در پی آن هزاران بار سقوط و صعود باشد .
مثل زندگی امروز !
کامو همچنین معتقد بود که پوچی زندگی مانعی برای شاد زیستن نخواهد بود .
این پوچی با پوچی نیهیلیسم فرق دارد .
مشکل اینجاست که کلا نظر مساعدی نسبت به واژه ی امید ندارم .
امید یا افیون احمق ها !
من خیلی وقت ه که سیزیف وار زندگی میکنم . شدم یک ربات با یک برنامه ی تکراری بی هدف و احمقانه .
تنها امید عاقلانه امید به پایان این زندگی نکبت باره .
هر چی زندگی و خودمو بیشتر میشناسم بیشتر به بیهودگی تهوع آورش پی میبرم .
احمق ها زندگی را جدی میگیرند .
احمق ها زندگی را زیبا و شاد میبینند .
احمق ها زندگی را هدفمند میبینند .
احمق ها به زندگی نیشخند نمیزنند .
زندگی مزخرف ترین اتفاق مزخرف ترین موجود یعنی انسان ه.
من به این زندگی مزخرف اونقدر پوزخند میزنم تا عصبانی بشه و من را بندازه توی بغل مرگ .
حسی بهت ندارم . تحمل ات میکنم تا تو ازم خسته بشی .
روح وحشی
+Nightfall/Adam Hurst
Listening
Listening
Listening
+
(Existential) است. در این موج، جنبه فلسفی روانشناسی بیشتر مدنظر قرار گرفت و موضوعاتی همچون جایگاه انسان در هستی، معنای زندگی و جبر و اختیار مورد توجه قرار گرفتند. بزرگانی همچون "ژان پل سارتر"، "ویکتور فرانکل" و" آبراهام مازلو" در شکل گیری این جریان نقش مهمی داشتند. گر چه به ظاهر این موج ارائه کننده روش های درمانی خاصی نبود؛ اندیشه وجودی باعث شکل گیری جریانات درمانی قابل توجه در جوامع شد که بهترین نمونه آن گروههای خودیاری هستند که میلیون ها نفر در سطح جهان با عضویت و مشارکت در آنها فرآیند درمان را می گذرانند.
فلسفه چیست؟
قسمت اول
■ بهترین راه نزدیک شدن به فلسفه پرسش در خصوص چند سوال فلسفی ست:
«اینکه جهان چگونه به وجود آمد؟
آیا در پس هرچه روی می دهد اراده یا مقصودی نهان است؟
آیا پس از مرگ حیاتی هست؟»
و پرسش هایی از این دست....
در این بین تنها چیزی که به آن نیاز داریم تا فیلسوف خوبی شویم قوه شگفتی است.
■ مردِ دانا انسان را چنین مینامد: جانوری با گونههای سرخ.
دوستانِ من! مردِ دانا چنین میگوید: شرمساری! شرمساری! شرمساری! این است تاریخ بشر!
از این رو، مردِ بزرگ وار هرگز کسی را شرمسار نمیکند و خود از دیدار دردمندان شرمسار میشود.
اگر بنا باشد که اهلِ رحم باشم، نخواهم که آن را بر زبان آورم. و رحم آوردن ام همان به که از دور باشد.
همان به که پیش از آن که بشناسند ام، چهره نهان کنم و بگریزم. دوستانِ من! شما را نیز میفرمایم که چنین کنید.
به راستی، بهر دردمندان چهها که نکرده ام. اما از آن زمان که آموخته ام خود را شادتر کنم این کار را همیشه به از آن کار یافته ام.
انسان از آغازِ وجود، خود را بسی کم شاد کرده است. برادران، «گناه نخستین» همین است و همین!
هر چه بیش تر خود را شاد کنیم، آزردنِ دیگران و در اندیشه یِ آزار بودن را بیشتر از یاد میبریم.
هرگاه که دردمندی را هنگام درد کشیدن دیده ام، از شرم اش شرمسار شده ام، زیرا به یاری برخاستن ام غرور اش را پایمال کرده است.
زیرِ بارِ منت های بزرگ بودن کینه توز میکند نه سپاس گزار...
«چیزی را آسان نپذیرید! با پذیرفتنِ تان بر بخشنده منت گذارید!» چنین است اندرزِ من به آنانی که چیزی برایِ بخشیدن ندارند.
اما گدایان را یکسره باید از میان برداشت! به راستی، ایشان را چیزی دادن مایه یِ برآشفتگی ست و چیزی ندادن نیز.
یک وجدان ناراحت به انسان آزار کردن میآموزد.
به راستی بهتر است انسان عمل شر انجام دهد تا اینکه اندیشه پست و کوچکی را در خاطرش بگذراند. از آنجا که شرارت خودش اقرار می کند (من بیماری هستم!)، اما اندیشه ی پست خود را پنهان می کند تا اینکه سر تا پای آدمی را تسخیر کند
با آدمیان زیستن دشوار است، زیرا خاموش ماندن بسی دشوار است.
بزرگ ترین بیدادِ ما نه به آن کسی ست که از او بیزار ایم. بل با کسی ست که با او هیچ سر و کارِمان نیست.
و چون دوستی با تو بدی کند، با او بگو: «آنچه با من کرده ای بر تو بخشودم. اما آنچه با خود کرده ای را چه گونه توانم بخشود؟»
دل را نگاه دار! دل چو رفت سر نیز چه زود از پیِ دل میرود!
وای بر آن عاشقانی که از رحمِ شان برتر، پایگاهی ندارند.
چنین گفت زرتشت
گفتارهای زرتشت بخش دوم
دربارهی رحیمان
فردریش نیچه
ترجمهی داریوش آشوری
نکته : نوشته ها هیچ ارتباط اسنادی و واقعی با زرتشت ندارند .
@sahaja_yoga
نقد سلبی و ایجابی یعنی چه؟
نقد یعنی تمییز و تشخیص درست از نادرست ؛ و سلب یعنی نفی و منفی نمودن ؛ و ایجاب یعنی اثبات ومثبت نمودن. اگر کسی در روند نقد ، فقط عیوب و نقاط منفی یک امر را بیان داشت و فقط دست به تخریب زد، او نقد سلبی نموده است ؛ امّا اگر هم عیوب و نقاط منفی را بیان داشت و هم خوبی ها و نقاط مثبت را برشمرد و هدفش تقویت مثبتها و رفع عیبها بود ، نه تخریب ، نقد ایجابی نموده است.
اپیکور فیلسوف یونانی:
لذت چیزهایی را که در اختیار داری ، با آرزو و میل چیزهایی را که دیگر در اختیار نداری ضایع نکن ...
خشن ترین سخن، خشن ترین نامه، بهتر و صمیمانه تر از سکوت است...
فردریش نیچه
این است انسان
چرا چنین فرزانه ام
به باور بسیاری از دانشمندان این حوزه، واقعیت اجتماعی در ذهن افراد، بر اساس اطلاعاتی که در ذهن دارند خلق میشود. پس این واقعیتِ ساخته ذهن ما است که نحوه رفتارمان را در جهان اجتماعی دیکته میکند نه خود دانش درون ذهن. این واقعیت ذهنی ممکن است حتی هیچ نسبتی با واقعیت بیرون از ذهن نداشته باشد.
دانشمندان علوم ذهنی فرایندهایی را که در آن ذهن منحرف میشود و به جانبداری از قسمتی از واقعیت میپردازد، جهتگیری یا سوگیری ذهنی مینامند.
اندیشمند نیاز به تائید یا تجلیل دیگران ندارد، به شرط آنکه او از تایید و تجلیل خود مطمئن باشد.
فردریش نیچه
حکمت شادان
قطعه 330
+یعنی اول اعتماد بنفس بعد عدم تایید طلبی !
اعتماد بنفس با خودشیفتگی کاملا متفاوته . اعتمادبنفس نتیجه ی آگاهی از نقاط قوت و ضعف هست و خودشیفتگی بیماری من بهترینم ...
بیشتر دردها و رنج ها کوتاه مدت اند ، و حتی اگر طولانی باشند به خاطر داشته باش که خواب شیرینی در پی آنهاست ...
از این رو نیروی خویش را در مقابله با دریا و توفان تلف مساز ، عاقلانه تر آن است که در همان حال که دیگران خویشتن را در معرض توفان قرار داده اند، تو به پناهگاه ساحل دریا بگریزی.
اما در پناهگاه خود ، تماشاگر لاقیدی مباش. بکوش تا دیگران را نیز، که از غرق آب نجات می یابند ، در کنار خویش پناه دهی ، و آنان را ، با وجود خویش به «زیبایی آرام بخش زندگانی خلوت» ، شایق گردانی.
با متانت و آرامش زندگی کن. در خوردن و آشامیدن میانه رو باش ، و از شیرینی مصاحبت دوستان بهره برگیر. مهم این است که بدانی با چه کسی طعام می خوری نه این که چه می خوری ...
اپیکور
اولین فیلسوف مادی یونان
هستند کسانی که فضیلت، ایشان را رنج و شکنجِ زیرِ تازیانه است. و شما نعرهی آنان را بسیار شنیدهاید.
و هستند کسانی دیگر که کاهل شدنِ شرورشان را فضیلت میخوانند. و چون نفرت و رشکِشان دست و پای خود را از خستگی دراز کند، دادگریِ شان جان میگیرد و چشم خوابناک اش را میمالد.
باز هستند کسانی که خوش دارند چهرهای به خود بگیرند و بر آناند که فضیلت نوعی چهره گرفتن باشد.
زانو هاشان همیشه در پیشگاه فضیلت بر زمین است و دستانشان در ستایش آن بر آسمان، امّا دلشان از آن بیخبر.
برخی خوش دارند برپا و افراخته باشند و آن را فضیلت مینامند و برخی دیگر فرو افتاده؛ که این را نیز فضیلت مینامند.
بدین سان همگان بر آناند که ایشان را از فضیلت بهرهای باشد.
و هیچ کس نیست که خود را ارزیابِ نیک و بد نداند.
امّا زرتشت بهر آن نیامده است تا با این دروغگویان و ابلهان بگوید: شما از فضیلت چه می دانید؟
بل، بهر آن آمده است تا شما، دوستان من بیزار شوید از کلام های کهن که از دروغگویان و بلهان آموختهاید.
تا بیزار شوید از کلمات پاداش، مکافات، انتقامِ عادلانه.
تا بیزار شوید از این گفته که کردارِ خوب کرداریست بَری از خودخواهی
بادا رابطه ی شما با کردار تان مانند مادری نسبت به طفل اش باشد.
من فضیلت های شما را که همچون بازیچهی کودکان بود از شما ستاندم و اکنون این کودک با من پرخاش میکند.
همچو کودکی که موج بازیچه اش را برد و اکنون گریان است. اما موج بازیچهای جدید برایش خواهد آورد.
چنین گفت زرتشت
گفتارهای زرتشت بخش دوم
دربارهی فضیلتمندان
فردریش نیچه
ترجمهی داریوش آشوری
+تن آدم که هیچ روح اش هم به لرزه درمیاد با خواندن این کتاب ...
نیچه تفاوت انسان و گاو را در این میدانست که گاو میداند چگونه در زمان حال و بدون ترس از گذشته و آینده زندگی کند ولی انسان نمیداند.
اروین یالوم
درمان شوپنهاور
پخته و کامل کسی است که هرگز در بی تصمیمی باقی نمی ماند و هرگز دچار عجله نمی شود.
آرتور شوپنهاور
در باب حکمت زندگی