صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


۳۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است





1⃣با کرۀ زمین و تمامی ساکنانش با احترام رفتار کنید.

2⃣به روح بزرگ نزدیک بمانید.

3⃣برای همنوعان خود احترام وافر نشان دهید.

4⃣برای سود تمامی نوع بشر با هم کار کنید.

5⃣هر جا که نیاز باشد یاری برسانید و مهربانی کنید.

6⃣آنچه را که درست می پندارید انجام دهید.

7⃣به سلامت ذهن و بدن توجه داشته باشید.

8⃣بخشی از تلاشهای خود را وقف خدمت به عموم کنید.

9⃣در تمامی لحظات راستگو و صادق باشید.

و 10  مسئولیت کامل اعمال خود را بپذیرید.




+اتصال طبیعت و حفظ اون یکی از راههای خوب زیستن ه



عدم صداقت و روراستی با خودمون 



 و بعد با دیگران !


روح وحشی

+آزادی خطرناکه چون مسئولیت میاره .

مسئولیت انتخاب 

انتخاب اونچه که میخواهیم باشیم !


گاهی بهتره که یک لیست از چیزها و کسانی که ذهن و انرژی و وقت تو را میگیرن اما هیچ نقشی در امروز و آینده ی تو ندارن تهیه کنی و با خوشحالی یکی یکی اونها را خط بزنی !

مثل 

کودکی و گذشته های دردناک

دلخوری ها و عصبانیت ها

عشق و معشوقی که دیگه نیست 

کاری که از دست دادی

آدمی که حذفش کردی

موفقیت های گذشته 

انتقام و کینه

عقاید و باورهای پوسیده و مزاحم

و خیلی چیزهای دیگه که مثل خوره ذهن و انرژی وقت تو را میخورن


با خط زدن روی اونها و یک خانه تکانی حسابی میشه با انرژی های پاک و ذهن پاک تر روی امروز  متمرکز شد !

پس بلند بگیم :

تو دیگه دغدغه ی من نیستی . تو دیگه برام اهمیتی نداری . تو دیگه توی زندگی من جایی نداری . تو به گذشته تعلق داری .

پس بای بای مزاحم !


روح وحشی

+موفق باشیم 😉

همه از دور میشنیدن

بغض دریا تو صدامه , همشون به هم میگفتن

غم دنیا تو نگامه

همه در هاشونو بستن

تنها موندم زیر بارون

تنهایی گاهی یه مرزه

بین آزادیو زندون

از نفس افتاده بودم اومدی

راهمو گم کرده بودم اومدی , جاده خالیو بدون نور ماه

ماهمو گم کرده بودم اومدی , از نفس افتاده بودم اومدی

راهمو گم کرده بودم اومدی

جاده خالی و بدون ماه اومدی

دانلود آهنگ جدید عارف به نام بغض دریا

خودمو گم کرده بودم کسی حالمو نپرسید

دردامو میگفتم اما کسی حرفامو نفهمید

نمیدونم از کجای سر گذشتو سرنوشتی

که از اون دوزخگرفتی منو دادی به بهشتی

که نه جاده رو به مرگه نه تو تنهایی میپوسم

بدون از شب وقتی خوابی

هردو پلکاتو میبوسم , از نفس افتاده بودم اومدی

راهمو گم کرده بودم اومدی

جاده خالی و بدون نور ماه

ماهم رو گم کرده بودم

اومدی



 بغض دریا با صدای عارف

لینک

وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید

وقتی عدم چشم تو را هیچ از ازل می آفرید



وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید

وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید



من عاشق چشمت شدم، نه عقل بود و نه دلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی



یک آن بُد این عاشق شدن، دنیا همان یک لحظه بود

آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود



وقتی که من عاشق شدم، شیطان به نامم سجده کرد

آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد



من بودم و چشمان تو، نه آتشی و نه گلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی





شاعر: افشین یدالهی


با صدای علیرضا قربانی


+ Wating forever 



آدما بدون رویاهاشون جسم متحرکی بیش نیستن.

مهم نیست چند سالته و در چه شرایطی هستی . همیشه یک کاری هست که بتونی انجام بدی تا یک قدم بسمت رویاهات بری .

میدونی جالبیش کجاست ؟

هر قدم ، قدم بعدی را هم با خودش میاره .

فقط سعی کن خودتو باور کنی .

اعتماد بنفس و خودباوری را چاشنی رویاهات کن و برو جلو

آها یه چیز دیگه !

هرگز منتظر تشویق و انرژی مثبت از بیرون نباش . میدونی چرا ؟

چون مردم ما عادت دارن که بگن :

نمیشه

نمیتونی

وا چه حرفا !

یه نگاهی به آینه بنداز

تا حالا سری به شناسنامه ات زدی؟

تو رو چه به این غلط ها و ...


پس بی خیال دیگران و با اتکا به همت خودت کارت رو بکن !


روح وحشی

+ رویا جون بپر توی بغلم  ؛-)


زمان دشمن نیست تا بر آن غالب شد  . زمان متفقی است که باید صبورانه با آن کار و مشارکت کرد .


پس زمانی به موفقیت عظیم دست خواهیم یافت که موقع اش رسیده باشد !


مراقبه و اتصال به خود

سفر درونی

خود آگاهی و شهود 

همه کمک میکنند تا بفهمیم آیا موقع اش هست یا هنوز زود است ...



روح وحشی

همیشه در دل و ذهن ما باقی خواهد ماند ...


:(((((((((


از این هنرمند فقید بیشتر بدانیم 

لینک


از سرگشتگی و گیجی نهراسیم .

اینها مقدمه ی آگاهی هستند .

آگاهی از آنچه واقعا میخواهیم 

و آنچه واقعا هستیم .


از روزی بترسیم که با اطمینان کامل روی زمین قدم بر میداریم .


روح وحشی

+در این سال های وبلاگ نویسی گاهی پیام هایی دریافت کردم که مرا سرگشته خواندند و قصدشان لیچار و ناسزا بود در حالیکه من به این برچسب میبالم .

++سرگشتگی نبض بودن است .

از نشانه های حیات غیر بیولوژیکی !



دیگه ازت  لذت نمیبردم

چون مدام سعی میکردم تغییرت بدم !


این شامل اوضاع هم بود ...


شرط لذت بردن از هر چیزی اینه که اون را همونجور که هست بپذیری . اما وقت من صرف تغییر میشد .


روح وحشی

+از عوارض مصرف دوز بالای کپسول کمال طلبی 


از فکر چی ؟

خب از فکر من دیگه !


منم از فکر تو بیرون اومدم . آخه این بیرون هوا بهتره . پاک تره . با حال تره .

صدای شر شر آب

ارتعاشات کاسه تبتی

زنگ


هیچی بهتر از بی ذهنی نیست

هیچی


روح وحشی

+دروغ چرا . با تو بودن خود خود مراقبه بود اما به تو فکر کردن خود خود استرسه.

حکایت دست ما کوتاه و خرما بر نخیل 

جز حسرت چی نصیبم میشه ؟!


اما تا وقتی که پا روی دم ام نذاشتن .

بعدش میشم یک ببر بنگال !


روح وحشی

+صبر هم حدی داره . گاهی باید به دیگران درس داد البته فقط گاهی .

باید دید درسی که میدی و درسی که میگیره به نفع تو و بقیه هم هست یا نه وگرنه ما در مقابل استاد خان دهر مربی مهدکودک هم نیستیم !


وقتی به خودکشی بعنوان راه رهایی از درد و رنج فکر میکنم تازه میفهمم چه ایده ی مزخرفیه !

چقدر خوب بود اگر میشد اول خودکشی کنی و بعد مست رها شدن از آلام زندگی بگی :


آخیش راحت شدم !

اما نمیشه چون لذت و زندگی با مرگ تمام میشن .

روح وحشی

+لذت مرگ هم مثل لذت زندگی از ما دریغ شده !


وقتی اتفاق می افتد که خیال میکنی کسی می آید و دستت را میگیرد ، معجزه ای اتفاق می افتد و همه چیز درست میشود 

وقتی اتفاق میافتد که به کسی و چیزی غیر خودت امیدواری 


نه کسی دستت را میگیرد

نه معجزه ای اتفاق می افتد

باید برخاست و کاری کرد 

و نه لزوما کارستان


روح وحشی

+کافیست خودمان باشیم 



معاون رفاه وزارت کار، تعاون و رفاه اجتماعی: یکی از مهمترین دلایل فقر کودکان بی‌شناسنامه، نه فقر مادی بلکه فقر حقوقی است.

به گزارش کمپین فعالین بلوچ به نقل از شهروند؛ این گزارش می‌توانست خاطره یک سفر شیرین به چابهار باشد. اگر هنگامی‌که سفر داشت با تصویر زیبای «دریابزرگ» که آن روز سخت مواج بود و پسربچه‌های بلوچی که شادمانه آب‌تنی می‌کردند، پایان می‌یافت. آن‌جا که تصمیم گرفتیم حالا که به مناطق محروم چابهار بسیار نزدیک شده‌ایم، نزدیک‌ و نزدیک‌تر شویم و با آنها گفت‌وگو کنیم. تصویر چابهار زیبا شکست. خودرو که پیچید، توی کوچه‌های خاکی «پشت دادگستری» دیگر خبری از ویلاهای طرح رومی کنار دریا نبود. زاغه بود و خانه‌هایی با بلوک‌های سیمانی که نامنظم و گاه بی‌ملاط روی‌ هم چیده شده بودند با سقف‌هایی از الوار، پتوهای کهنه و مشما. «پشت دادگستری» کنایه نیست نام یکی از محروم‌ترین محله‌های ایران است.

چند زن بلوچ با لباس‌های رنگ‌ورورفته درحالی ‌که سخت رو گرفته بودند، پرده‌ها را کنار زدند و مردد در آستانه خانه ایستادند. یکی از زن‌ها بچه‌ای شیرخوار در آغوش داشت و بچه‌های قدونیم‌قد با پاهای برهنه و خاکی کنارشان ایستاده بودند. یکی از بچه‌ها به ‌جای لباس بلوچی لباس قرمزرنگ آرسنال به تن داشت و با چشم‌های سیاه و درشتش از پشت انبه بزرگی که نیمی از صورتش را پوشانده بود ما را تماشا می‌کرد. با راهنمای ما بلوچی حرف می‌زدند. حتی بچه‌ها فارسی بلد نبودند. بچه‌ها مدرسه نمی‌رفتند اما شبیه بچه‌های بازمانده از تحصیل هم نبودند، بازمانده از زندگی بودند. فقط یک دختربچه بین تمامی آن ١٢-١٠ کودک قدونیم‌قد می‌گفت مدرسه می‌رود. هیچ‌کدام از بچه‌ها شناسنامه نداشتند و ما نفهمیدیم آن یک دختربچه که شاید ١٠سالی داشت، چطور مدرسه می‌رفت. شاید منظورشان از مدرسه مکتب بود، چون یک کتاب عم جزو را سخت در آغوش می‌فشرد.

گفتند یک کودک بیمار دارند و دعوت کردند برویم توی خانه. نمی‌شود اسمش را خانه گذاشت، دخمه‌ای نمور و تاریک که بوی زهم می‌داد. آشپزخانه آنها چندتکه الوار بود که پتویی کهنه و پاره‌پاره رویش کشیده بودند و لایه‌ای ضخیم از روغن سیاه‌شده روی اجاق دو شعله را پوشانده و تمام اسباب آشپزخانه چندتکه ظرف رویی چرک گرفته بود. خانه با حیاط روی ‌هم ٧٠متر هم نبود. دو اتاق و یک آشپزخانه و حیاط کوچکی با یک سایه‌بان از حصیر نخل. تلی از لباس‌های کهنه وسط حیاط بود و مدرن‌ترین چیزی که در آن دخمه داشتند، یک لباسشویی فکسنی هیتاچی بود که با این‌ حال عجیب به سایر اسباب و اثاثیه خانه نمی‌آمد.

حاشیه پایین تمامی دیوارهای حیاط، لکه‌های قرمزرنگ لزجی بود که مگس‌ها در اطرافش می‌چرخیدند. بزرگترها همه پان مصرف می‌کردند، مخدری نازل و غیربهداشتی که توی دهان می‌گذاشتند و وقتی خیس می‌خورد و روی مغز اثر می‌گذاشت، پای دیوارها تف می‌کردند.

زینب، کودکی که می‌گفتند بیمار است روی تخت چوبی حیاط نشسته بود. پاهایش سوخته بود، جای سوختگی لکه‌های سیاه بود و پوستش گله‌گله ور‌آمده بود. در هوای گرم و شرجی تابستان چابهار تنها مسکن درد جان‌گداز سوختگی، پنکه قدیمی بود که رو‌به‌روی تخت زینب پت‌پت بی‌رمقی می‌کرد. نمی‌گفتند چه اتفاقی برای بچه افتاده. گفتیم بچه را بیمارستان برده‌اید؟ مادرش سرم شست‌وشویی را نشان داد و با حرص گفت سه‌هزار تومان پول این را داده‌ایم و پایش را می‌شوییم. لحنش طوری بود که ما به خوبی متوجه شدیم سه‌هزار تومان چه پول کلانی است. گفتیم چرا بیمارستان نمی‌برید؟ پای بچه عفونت می‌کند، بیمه دارد؟ بیمارستان نمی‌بردند و بیمه نداشت. می‌گفتند داروی بلوچی می‌زنند خوب می‌شود.

زینب وحشت‌زده گاه‌گاه پاهایش را نگاه می‌کرد، اشک در چشمانش حلقه می‌زد و گریه تلخش را از سر می‌گرفت. از پدرش که پیرمردی شکسته بود و مصرف پان دیگر دندان سالمی برایش نگذاشته بود، ‌پرسیدیم اجازه می‌دهید زینب را به بیمارستان ببریم؟ خندید و ‌گفت می‌ترسد. مادرش هم لبخند بی‌معنی به لب داشت. به درد خوکرده بودند، بیمارستان و خدمات پزشکی برایشان ناآشنا بود. با همان داروی بلوچی سر می‌کردند، می‌مرد یا شانس با او یار بود و زنده می‌ماند، برای هیچ‌کس مهم نبود. حتی والدینش به ‌سادگی به تقدیر زینب تن داده بودند. در همان دخمه آلوده و پر از مگس روی حصیری به دنیا آمده بود و ممکن بود بمیرد، گویی از ابتدا پا به زندگی نگذاشته است.

ما همین‌جا بودیم،  ما را ندیدید
از آنها درباره این‌که چرا تاکنون شناسنامه نگرفته‌اند، پرسیدیم. در جواب ما گفتند: «اقدام کردیم، به ما گفتند تابه‌حال کجا بوده‌اید، ما گفتیم ما همین‌جا بودیم، شما ما را ندیدید.»

کودکان بسیاری هستند که دیده نشده‌اند. خانواده‌هایی مانند خانواده زینب، کودکان کار و خیابان و کودکانی که از مادر ایرانی و پدر خارجی متولد می‌شوند. این کودکان کم نیستند و بسیاری از آنها اساسا شناسایی نشده‌اند. به گزارش وزارت کار تنها از ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی ۵٠٠‌ هزار فرزند متولد شده است که بیش از ٢۵٠‌هزار نفر آن ها زیر ١٨‌سال و فاقد شناسنامه هستند.

در ‌سال ١٣٨٠ دفتر امور زنان وزارت کشور گزارشی را با عنوان «آشنایی با طرح گواتام» منتشر کرد که در آن وضع این زنان چنین توصیف شده است: «اکثر این زنان مجبورند در تک‌اتاق‌هایی در خانه‌هایی که کمترین اجاره را داشته باشد، با مستأجرین جورواجور زندگی کنند، آنها و دختران بی‌گناهشان و حتی پسرانشان در معرض انواع سوءاستفاده‌های جنسی و موادمخدر قرار می‌گیرند و از ترس آبرو جرأت بازگویی ندارند. دختران آنها سرگردان در کوچه‌ها و خیابان‌ها به تکدی‌گری مشغولند و در معرض ده‌ها مفسده قرار دارند.»

یکی از دلایل این وضع نابسامان آن است که این زنان خودسرپرست به علت داشتن همسر افغان و نداشتن شناسنامه یا فوت‌نامه همسر یا طلاق‌نامه نمی‌توانند تحت پوشش کمیته امداد یا بهزیستی قرار بگیرند.

معاونت رفاه وزارت کار چندی است تلاش دارد به وضع کودکان بی‌شناسنامه سامان دهد. احمد میدری، معاون رفاه وزارت کار، تعاون و رفاه اجتماعی در توصیفش از ورود این معاونت به مسأله کودکان بی‌شناسنامه می‌گوید: «در یکی از این جلسات شورای ساماندهی کودکان کار فردی به من مراجعه کرد. یک کیسه کاغذ همراه خود داشت و می‌گفت، ما شناسنامه می‌خواهیم! در توضیح شرایطش گفت که ما مهاجرانی از سیستان‌وبلوچستان هستیم که از زمان رضاشاه از منطقه فرار کرده‌ایم و چند نسل است که چون رضاشاه به پدران ما شناسنامه نداد، ما هنوز شناسنامه نداریم. من پرسیدم که شما واقعا ایرانی هستید و در ایران زندگی می‌کنید؟ او گفت: من، همسر و فرزندانم در ایران به دنیا آمده و زندگی می‌کنیم اما شناسنامه نداریم. باید کاری برای این افراد می‌کردیم.»

میدری یکی از مهمترین دلایل فقر این افراد را نه فقر مادی که فقر حقوقی می‌داند؛ چراکه این افراد با نداشتن شناسنامه از تمامی حقوق اولیه خود محروم می‌مانند. معاونت رفاه تلاش دارد با مرتفع‌کردن مسائل قانونی، وضع این کودکان را بهبود ببخشد. اخیرا هم لایحه «اصلاح قانون تعیین‌تکلیف تابعیت فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی» تدوین‌ شده و بناست به مجلس ارسال شود. لایحه‌ای که در صورت تصویب می‌تواند کودکان بسیاری را از شرایطی مانند زینب نجات دهد. کودکانی که سال‌هاست قانونگذار در مورد آنها سکوت کرده و ابتدایی‌ترین حقوق آنها را نادیده گرفته است.

در مسیر بازگشت از چابهار به این فکر می‌کردم که زینب درست شبیه کودکی‌های من بود. دختربچه جنوبی آفتاب‌سوخته و لاغر. با این تفاوت که ما مرئی بودیم، وجودمان ثبت شد، مدرسه رفتیم و فرصت‌هایی برابرتر برای زیستن داشتیم.


بارها در زندگی کسانی را جدی و بعضی ها را زیادی جدی گرفتم در حالیکه شوخی بیش نبودند !


روح وحشی

+ آدم هایی دروغین

آدم هایی سبک مغز

آدم هایی در مراحلی از زندگی که دوامی ندارد 

آدم هایی با ذهن بیمار


هر چه غیر از یک آدم بالغ که میتوان جدی اش گرفت

"Education Is Not The Learning of Facts, But The Training of The Mind To Think."


اطمینان بیش از اندازه

باورهای خدشه ناپذیر

اعتماد بنفس افراطی

ایمان به درستی یک باور یا عمل

اجبار و پافشاری در انجام کاری

باید و نبایدها

و کمال طلبی


من به اینها میگم "ویرانگر زندگی"


چیزی که امروز با اطمینان و سفت و سخت به درستی اون باور داری ممکنه به راحتی یکی از اشتباه ترین ها باشه !

بهترین و بدترین وجود نداره . همه چیز نسبیه و با عقل ناقص بشر سنجیده میشه 


و سازنده های زندگی ::


لذت از زندگی بدون آسیب زدن به کسی یا چیزی 

آماده بودن برای یادگیری 

خوشامدگویی به تمام نظرات 

پذیرش اینکه هر انسانی یک فردیت مستقل بهمراه حق انتخاب داره که بهتره بهش احترام بذاریم . حتی بچه ها 

و فهم اینکه جدی گرفتن زندگی احمقانه ترین رفتار یک انسانه !!


روح وحشی


+ امروز خیلی از اعمالی را که فکر میکردیم بهترین کار ممکن هست ، سخت احمقانه می یابم !





اخلاق دو جور است:

«اخلاق بردگی و اخلاق اربابی»


🔸 اخلاق بردگی یعنی همین چیزی که نود درصد مردم بهش معتقدند؛ اخلاقی که می‌گوید در مهمانی‌ها و جمع فامیل لبخند بزن، اگر عصبانی می‌شوی، خوددار باش و فریاد نزن، وقتی دخترعمویت بچه‌دار می‌شود برایش کادو ببر، وقتی دوستت ازدواج می‌کند بهش تبریک بگو، وقتی از همکارت خوشت نمی‌آید، این را مستقیم بهش حالی نکن، برای این که دوستت، همسرت، برادرت ناراحت نشوند خودت را، عقاید و احساساتت را سانسور کن، برای به دست آوردن تأیید و تحسین اطرافیان، لباسی را که دوست داری نپوش، اگر لذتی برخلاف شرع و عرف و قوانین جامعه بشری است آن را در وجودت بُکُش و به خاک بسپار، فداکار، مهربان، صبور، متعهد، خوش برخورد و خلاصه، همرنگ و همراه و هم مسلک جماعت باش.


🔸 اما اخلاق اربابی، کاملا متفاوت است. افرادی که به اخلاق اربابی پایبندند، از نظر روان‌شناسی، آدم‌هایی هستند که به بالاترین حد از بلوغ روانی رسیده‌اند و قوانین اخلاقی را نه از روی ترس از خدا و جهنم و قانون و پلیس و همسر و پدر و مادر و نه به طمع پاداش و تشویق اجتماعی، که برمبنای وجدان خودشان تعریف می‌کنند. البته وجدان شخصی این افراد، مستقل، بالغ، صادق و سالم است، اهل ماست‌مالی و لاپوشانی نیست، صریح و بی‌پرده است و با هیچ‌کس، حتی خودشان تعارف ندارد. بزرگترین معیار خالقان اخلاق اربابی برای اعمال و رفتارشان، رسیدن به آرامش و رضایت درونی است. اخلاق اربابی مرزهای وسیع و قابل انعطافی دارد و هرگز خشک و متعصب نیست.

🔸 برای توده‌هایی که مقید و مأخوذ به اخلاق بردگی هستند، اخلاق اربابی، گاه زیبا و تحسین برانگیز، گاهی گناه آلود و فاسد و در اکثر مواقع گنگ و نامفهوم است.


🔸 افرادی که به اخلاق اربابی رسیده‌اند تاوان این بلوغ را با تنهایی و طرد‌شدگی پس می‌دهند. آن‌ها به رضایت درونی می‌رسند ولی همیشه برای اطرفیانشان، دور از دسترس و غیرقابل درک نستند!

کارل یونگ.


درس گفتارهای دکتر سرگلزایی




همیشه امید دادن به خودمون و دیگران بهترین کار نیست .

گاهی بهتره بپذیریم که رمز موفقیت واقع بینی و ناامیدی از کسی یا چیزی هست که بیهوده بهش دل و عقل دادی .

گاهی بهتره کنده بشی

عصیان کنی

و بذاری که به مو برسه و پاره بشه

گاهی خوش خیالی گرون تمام میشه . به قیمت زندگی ...


خوب بهش فکر کن !


روح وحشی



بودن یا نبودن ؟


البته که نبودن !


+ تصور کنید ؛ تمام دغدغه ی کسی که بی اندازه دوست اش داری و اغلب اوقات منافع او را به منافع خودت ترجیح می دی ؛

تمام خواسته ی کسی که تمام خواسته ی توست ؛

نبودن تو باشه 

حذف تو از زندگیش

درد آورتر از این نیست ...

و تو میشی ابراهیم خودت و خودت را به مسلخ نبودن میبری 

با عشق ...


روح وحشی


مجلس شورای اسلامی روز یکشنبه هفتم مرداد بخش‌های دیگری از لایحه «حمایت از کودکان و نوجوانان» را تصویب کرد که در صورت تایید آن از سوی شورای نگهبان، اطلاع ندادن کودک‌آزاری جرم محسوب می‌شود.


🔹بر اساس مصوبه مجلس ایران، هرکس از کودک‌آزاری «یا خطر شدید و قریب‌الوقوع علیه طفل و نوجوانی» مطلع بوده و آن را به «مقامات و مراجع صلاحیت‌دار» اطلاع ندهد به مجازات «درجه شش» محکوم خواهد شد.


🔹زندان از شش ماه تا دو سال، جریمه نقدی از دو تا هشت میلیون تومان، شلاق از ۳۱ تا ۹۹ ضربه و محرومیت از حقوق اجتماعی از شش تا پنج سال، مجازات‌های «درجه شش» است.


🔺بر اساس این مصوبه، همچنین این فرد «در صورت عدم دسترسی به این مقامات و مراجع و یا عدم تأثیر دخالت آنها در رفع تجاوز و خطر» و در صورتی که اقدامش «خطری مشابه یا شدیدتر متوجه خود او یا دیگران» نکند، باید از کودک‌آزاری یا «تشدید» آن جلوگیری کند.





اگر قرار باشه که شکار بشی ترجیح میدی توی جنگل و دشت و صحرا باشه یا قفس ؟

نگو فرق نداره !

توی فضای باز احتمال نجات هست اما در قفس هیچ راه نجاتی نیست !


فقط در جهان سوم هستش که 7 تا ببر بنگال جوان در باغ وحش به قتل می رسند تا تاکسی درمی بشن ...تا پوست اونها فروخته بشه !

باز دم شکارچی هایی که جون خودشون را به خطر میندازن و میرن آفریقا و هندوستان و بنگال ؛ گرم !

بابا ایول  جناب رئیس باغ وحش مشهد ...ایول به اینهمه شجاعت .

شکار 7 ببر بنگال در قفس باغ وحش واقعا یعنی پهلوانی !!


روح وحشی




سقراط : آگاهی از نیات اعمال در لحظه وقوع !


یونگ :  هر گاه تمامیت ناخودآگاهی فردی در خودآگاهی قرار گرفت شما به تفرد دست یافته اید .


من خود به چشم خویش دیده ام

که گرگ ها هم عاشق میشوند

من قلب سرد گرگی را لمس کرده ام

و دستانم سوخته است

من خود به چشم خویش دیده ام

گرگ ترین گرگ را 

که عاشق شده است

که عاشق مانده است

اما به اعماق جنگل بازگشته است

و قلب مرا نیز

با خود برده است ...


روح وحشی



ما به جمع اضداد عادت داریم .

پس عجیب نیست که عقده ی حقارت به خودشیفتگی منجر میشه !

یک واکنش دفاعی ایگو برای جبران درد ناشی از حقارت .


روبروی آینه بایست و بگو 

من خودشیفته ام

من خود شیفته ام

واکنش ات چیه ؟

انزجار ؟

عصبانیت ؟

معده درد ؟

یا خنثی ؟!


چند بار هم بگو

من عقده حقارت دارم

من عقده حقارت دارم

و تکرار


حالا چه حسی داری ؟!


حس ما اطلاعات خوبی به ما میده .

از سایه ها

از درون ما

اگر حس بدی داری . اگر با گفتن این جملات ناراحت میشی ...

لازمه که با سایه ات دوست بشی و بپذیریش 

حتما به دردت میخوره 

حتما 

سایه ها دوستان خوبی هستن 

البته اگر به رسمیت بشناسی شون


روح وحشی






در شعله نرقصیدی

پروانه چه میدانی ؟!



هنرمند واقعی کسی است که هنر او حاصل تجربه ی شخصی نیست .


اشو


+ تجربه غیر شخصی که حاصل ناخودآگاه جمعی است .