صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


۶۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی» ثبت شده است

اگر از من بپرسند که دستاورد نیم قرن زیستن ات چیست خواهم گفت :

به تمامی زیستن در لحظه ... بی گذشته و بی آینده ! زیستنی سراسر لذت !

شیره ی وجودی زندگی را از پستان روزگار مکیدن !

و چه لذت مشترکی . همچون کودکی که به سینه ی مادر چسبیده و با ولع عصاره ی عشق مادر را به درون می کشد و مادر ...

مادر از این مصرف شدن لذت می برد ...



روح وحشی

+لحظه ها تنها المان های واقعی زمان هستند و باقی فریب ذهن .


++همین ؛ این لحظه ؛ امروز . این همان چیزیست که میخواهم ! 

بگذار در همین لحظه بمانم !

بگذار در اینجا و اکنون ریشه بدوانم !


+++چه بسیار لحظات شاد را از کف داده ام بخاطر چیزهایی که نیستند و شاید هرگز هم نبوده اند !

به تمامی بزی

و بهنگام بمیر !


چنین گفت زرتشت / نیچه


+به تمامی زیسته ام زندگی را

آیا ^بهنگام ^مرگ است ؟


چطوری بفهمم ؟

خودم که اینطور فکر میکنم !

‍ ■‍ مرد آذری: یه خاطره‌ای از خودم بگم... اول ازدواج ما بود... ناراحتی 

همه‌جور کشیده بودیم... همه‌جور... آخراونقدر خسته شدم از ناراحتی، که یه 

روز پا شدم خودمو راحت کنم... صبح زود، تاریکی بود... پا شدم، طناب رو 

برداشتم انداختم پشت ماشین که برم قال قضیه رو بکنم... برم خودکشی کنم... 

اطراف میانه بود... سال 39... توتستان بود بغل خونه ما... تاریک بود... 

طناب رو هر بار مینداختم گیر نمی‌کرد... یه مرتبه انداختم گیر نکرد... دو 

مرتبه انداختم گیر نکرد... آخر خودم رفتم بالا، طناب رو گیر دادم... دیدم آقا یه 

چیز نرمی خورد پشت دستم... توت بود... چه توت شیرینی! اولی رو خوردم... 

دومی رو خوردم... سومی رو خوردم... یه وقت دیدم هوا داره روشن میشه... 

آفتاب زده بالای کوه...چه آفتابی! چه منظره‌ای! چه سبزه‌زاری! یه وقت دیدم 

صدای بچه‌ها میاد... بچه‌های مدرسه بودن... اومدند دیدند من توت میخورم، 

گفتن آقا درخت رو تکون بده... ما هم تکون دادیم... اینا خوردن، من کیف 

کردم... یه خورده‌ام جمع کردیم، اومدیم خونه.. خانوم هنوز ازخواب بیدار نشده 

بود... اومدیم یه خورده‌ام دادیم به اون... اونم خورد و کیف کرد... رفته بودم 

خودکشی کنم، توت چیدم آوردم اینجا... آقا یه توت ما رو نجات داد... یه توت!


● بدیعی (همایون ارشادی): توت رو خوردی و خانوم هم توت رو خورد و همه 

چی خوب شد؟!!


مرد آذری: خوب؟  خوب نشد... فکرم عوض شد... حالم عوض شد...


عباس کیارستمی

طعم گیلاس 1376 



+ چقدر دیگه توت بخوریم ؟ چقدر دیگه زورکی کش بدیم این زندگی رو ؟ 

توت های باغ من تموم شدن . دارم توت می دزدم ...

 


اونقدر درگیر کارهای زندگی میشم که کلا خود زندگی یادم میره !


اگر قرار باشه زیاد فهمیدن بشه حناق و گلوت را بگیره ترجیح میدم چند صباحی بشم گاوی در چراگاه زندگی .

گاو چی کار میکنه ؟ علف میخوره . بدون اینکه بخواد بفهمه علف چیه و گاو کیه و ...


روح وحشی

+کلا فعلا سوار قطار لحظه هستم . تا حد مرگ خودم را با کارهای زندگی خسته میکنم تا وقت نکنم به خودم فکر کنم !

عشقِ تکرار در حقیقت تنها عشق شادکام است. همچون یادآوری، نه واجد بی‌قراری امید است و نه مخاطرات پراضطراب کشف، و در عین حال فاقد غمناکی یادآوری‌ست...

امید لباسی نو است، راست و آهار زده و پرشکوه. اما از آنجا که هنوز امتحان نشده است، نمی‌دانیم که آیا برازنده است یا نه. یادآوری لباسی وازده است که هر اندازه هم دلربا باشد، دیگر برازنده نیست چرا که از اندازه افتاده است. تکرار لباسی‌ست که هرگز فرسوده نمی‌شود، دنج و آسوده به تن راست می‌آید، نه تنگ می‌شود و نه آویز.



تکرار

سورن کیرکگور

ترجمه‌ی محمد‌هادی حاجی‌بیگلو



+تکرار با خود امنیت می آورد . چیزی که نه پس می رود و نه پیش . فقط میگذرد . همانگونه که بوده !



@sahaja_yoga

اشتباه و خطا بخش بلامنازعه ی زندگی هستند .

نمیشه بدون خطا و اشتباه رشد کرد و به واقعیت زندگی نزدیک شد .

حذف هر انچه که روند طبیعی زندگیه باعث میشه ما درجا بزنیم مثل دروع ناخواسته؛ خطا و اشتباهات و ...


آدمی که هرگز اشتباه نکنه یعنی هیچوقت هیچ کاری نکرده !

آدمی که هرگز خواسته و ناخواسته دروغ نگفته یعنی وجود خارجی نداره یا خیلی زود از زندگی حذف شده !


روح وحشی

+وجدان کمک میکنه به سلامت از خطا و اشتباه بسوی واقعیت عبور کنی .

وجدان کمک میکنه از دروغ عمدی که به دیگران و خودت صدمه میزنه بکاهی و دروغ های ناخواسته را کنترل کنی .

زندگی همین است که میبینی . به دنبال معنا و مفهوم بودن مشغله یا بهتر است بگویم مفری است که خودمان برای خودمان درست کرده ایم تا از حس پوچی فرار کنیم .

حس پوچی هم ناشی از همین نگرش است که به دی ان ای ما نفوذ کرده و ما را با این پیش شرط به دنیای خاکی فرستاده . بیایید اسمش را بگذاریم بدگشت در مقابل فرگشت !

تناقض کلیشه ی ذهنی ما با حس غریزی مان هیچ دستاوردی ندارد به جز همین حس پوچی .


حالا بیایید فرض کنیم که زندگی فقط زندگیست . و معنا و مفهوم هیچ محل اعرابی در این وادی ندارد .

کلا ذهنمان را از شرطی شدگی ها در مورد زندگی رها کنیم .

آن وقت براحتی میبینیم که زندگی پر از رنج و گاهی لذت است . دردمان می آورد ، خوشحالمان میکند ، بیمار میشویم ، بهبودی یافته و ادامه می دهیم و در نهایت میمیریم ...

همین !

این روند واقعی زندگیست . 

نه رمان است و نه تراژدی .

یک طنز تلخ !

میتوانیم بگذاریم چرخش بچرخد این زندگی .

میتوانیم چرخش را روغن کاری کنیم و تعمیر و ...

میتوانیم چوب لای چرخش کنیم .

میتوانیم کلا چرخش را بشکنیم و خلاص !


هر کاری به جز چسباندن چیزی عاریه ای به نام معنا و مفهوم !



روح وحشی

+خود فریبی را متوقف کنیم . بله شجاعت میخواهد .

بپذیریم نامعنایی زندگی را اما ادامه بدهیم ...

گاهی بپذیریم اما از سر خستگی کلهم کات اش کنیم .و غزل بای بای را بسراییم . اگر به این نقطه رسیدیم ...

 اول برویم یک رستوران شیک و غذای خوبی بخوریم . بعد به پارک و بستنی خوران و ...

اگر هم شد یک راندوو هم چاشنی اش کنیم .

بعد ...

بعید میدانم که هنوز هم بخواهیم کات اش کنیم .

این خاصیت ما و زندگیست !


++دنیا فرق است بین بی معنایی و نامعنایی

بی معنایی در مقابل معناست

نامعنایی یعنی کلا حرف از معنا و بی معنا جایگاهی ندارد .





مردم شهرم همیشه عجول بوده‌اند.

همیشه همه‌ی کارهایشان را با عجله انجام داده‌اند.

چای را داغ سر کشیدند...

پشت ترافیک بوق را یکسره کردند...

شب را با استرس خوابیدند و صبح را با عجله سمت کار دویدند... 

در پیاده رو به هم خوردند و بَد و بیراه گفتند...

زود ازدواج کردند و زود هم پشیمان شدند...

آنقدر عجله کردند که وقتی رسیدند نفسی برایشان نمانده بود... 

باور کنید انتهایش چیزی نیست.

وقتی به خودتان میرسید،درون آینه فقط یک مرد، یک زن با موهای جوگندمی نگاهتان میکند.

عمر به قدر کافی تند میدود

شما آهسته راه بروید و به آرزوهایتان برسید...

به خودتان هر روز نگاه کنید و آدم‌ها را یواش یواش دوست بدارید،

چای را پای حرف‌های معشوقه‌ی دوست داشتنیِ تان سرد کنید، 

خیابان را باعشق قدم بزنید.

شما هرگز به سن و سالِ الانتان برنمیگردید...



منبع : اینترنت

با پس زمینه آواز پرندگان و شرشر آب ...

گیلان زیبا




منتظر مردی نباش که باهات کنار بیاد! 

این اشتباهیه که خیلی از زن ها دچار اون می شن!

تو خودت خوشبختی رو پیدا کن! 

یک زنِ مستقلِ خوشبخت، از هر لحاظ جذاب تره ...


مرگ خوش / آلبر کامو


لینک دانلود کتاب مرگ خوش


+وقتی میبینم دختری جوان یا زنی تنها در کافه یا رستورانی با لذت داره چیزی میخوره و چشماش برق می زنه .

وقتی زنی را کوله پشتی و نقشه به دست در سفرهام میبینم .

وقتی زنی مستقل و شاد را میبینم بیشتر به زن بودنم افتخار میکنم .

برای زن شاد بودن دنبال فمینیسم نرید . اونها زن بودن را به غم انگیز ترین چیز دنیا تبدیل میکنند !

++باور کن هیچ مردی نمیاد تا زنی را خوشبخت کنه .

این کار وظیفه ی توست !

در واقع فقط بعضی زن ها هستند که بواسطه ی عشق مادرانه میتونن چنین حسی به مردی داشته باشند . اون مرد میتونه فرزند ، پدر ، برادر ، همسر ، معشوق و ... باشه .

البته نه هر زنی !

ما زن ها هم در پی خوشبخت شدن هسنیم و نه خوشبخت کردن !!

+++ زن برای مرد نقش قسمت قشنگ زندگی را داره . آرامش ، لذت ، خوشبختی و ... مردی که میاد سمتت حمایتت میکنه اگر واقعا مرد باشه و تو نیازهاش را تامین کنی . یک تعامل . یک رابطه متعادل و دو طرف برنده 

قطار زندگی سریع السیره . بی توقف ...بی توقفگاه .

مسافرها مجبورن یا خودشون بپرن پایین یا قطار بطور انتخابی پرت اشون میکنه بیرون .

توی این فاصله زاد و ولد و بیماری و بلایای طبیعی و حماقت و بی احتیاطی و هزار جور اتفاق هم میافته بدون اینکه موتور قطار از کار بیافته . قطار یک ماشین ه .بدون احساس . فرقی براش نداره که چه حال و روزی داریم ما . اما برای خودمون که داره !

اخبار این روزهای سیل را دنبال که میکنیم با همه جور صحنه و خبر مواجه میشیم . زشت و زیبا . غم انگیز و شادی آور . ناامیدی و امید و ...

دیروز تی وی مصاحبه با مردمی را نشان می داد که طبق سنت ایرانی در طبیعت اتراق کرده بودند . افرادی را نشان می داد که همه ته دل و حواسشون پیش سیل زده ها بود اما این موضوع باعث نشده بود که برای نوه هاشون آش رشته نپزن ، با زن و بچه به دل طبیعت نزنن و ...

زندگی ادامه داره . حتی بین خانواده هایی که همه ی اموال و خانه را از دست دادن . حتی بین اونهایی که عزیزانشون جلوی چشمهاشون غرق شدند .

چطور ممکنه انسان اینهمه قوی باشه ؟!

مادامی که قطار پرتشون نکرده بیرون سعی میکنند دو دستی میله های قطار را بچسبند . امیدوار باشن و تلاش کنند .

چون می دونند که اگر یک لحظه غافل بشن . امید را از دست بدن . ممکنه چه اتفاقی براشون بیافته . افراد کمی هستند که نخوان توی قطار باشن . بقیه به هر ترفندی میخوان با قطار برن . حتی همیشه ...

غصه و نگرانی برای هموطنان ما بشرطی خوبه که عامل محرک کمک باشه وگرنه میتونه شدیدا مخرب باشه .


 روح وحشی

+نا مسئولین گندی به زیرساخت ها زدن که بعید میدونم تا قرن ها بشه جمع اش کرد .

طبیعت را نابود کردند . به چشم خودم دیدم که برای منافع شخصی چه بلایی سر جنگل های گیلان آوردند .

سیل بلای طبیعی نیست . بلا نامسئولین هستند . اگر طبیعت کشورمون اینچنین عمدا و سهوا نابود نشده بود . اگر زیرساخت ها اصولی و مهندسی بودند . اگر در کنار منفعت طلبی کمی هم سواد و انسانیت و مسئولیت بود اونوقت این سیل میشد نعمت در این خشکسالی و نه نقمتی ویرانگر ! 

دیروز یک مطلبی از لائوتسه خوندم که عجیب من را درگیر کرده :




اگر افسرده هستید ، در گذشته زندگی می ‌کنید.


اما اگر مضطرب هستید ، در آینده زندگی می ‌کنید . 

و اگر در صلح هستید یعنی در لحظه ‌ی حال زندگی می ‌کنید ...


لائوتسه


روی این پست مراقبه کنید لطفا 🌹



sahaja_yoga@


خب ممکنه این به ذهن ما بیاد که مثلا چطور میشه هموطنانی که دارن توی سیل با مرگ دست و پنجه نرم میکنند مضطرب نباشن ؟!

من فکر میکنم فلاسفه ی بودایی ذاتا لحظه را آبستن صلح می دونستند . جنگی در کار نیست . زندگی کار خودش را می کنه پس ما هم باید کار خودمون را بکنیم . در صورت مواجه با مشکل ، تلاش کنیم که رفع اش کنیم . برای آینده برنامه ریزی کنیم و اگر لازم هست پیشگیری .اینجوری آینده هم شده حال . حالی که در دسترس و تا حدودی قابل مدیریت و کنترل هست .

گذشته هم قطعا اثراتی گذاشته که شده حال ما . استحاله صورت گرفته . دیگه وجود نداره .

اتفاقات بد گذشته یا خاطره هستند یا معلول امروز . خاطره که در ذهن هست و اگر کنترل نشه ممکنه آسیب بزنه . معلول هم باید مداوا بشه ...

آینده ی نامعلوم و غیر قابل پیش بینی را نمیشه کاری کرد . کار درست اینه که یک طرح و برنامه با یک چشم انداز روشن داشته باشیم . استراتژی خودمون را با توجه به تجربه ها(گذشته ) تعریف کنیم و اجرا . جلو را نگاه کنیم و موانع را پیش بینی کرده و برای اونها راه حل در نظر بگیریم .

قطعا مواردی خواهد بود که قابل پیش بینی نیست . برای اونها هم باید آماده بشیم .

انعطاف پذیر باشیم و مدیریت بحران را در خودمون تقویت کنیم .


و هدف را نشانه بریم . مثل یک تک تیرانداز ماهر و خونسرد ...



روح وحشی

+کلا با زندگی حال نمیکنم . اما تا زنده ام تلاش میکنم .

قرار نیست هم اون حالم را بگیره و هم خودم !


وقتی خبر را خوندم خیلی دلم گرفت . چقدر با صمیمیتی که توی صدا و چهره اش بود دل های ما را شاد میکرد .


سرطان داشت و با درد دست و پنجه نرم میکرد و کمتر دیده میشد اما تکرار برنامه های سال های جوانیش باعث میشد که فراموش نشه . 

حافظه ی تاریخی ما ایرانی ها خیلی ضعیفه اونقدر که بزودی او هم از یاد ما میره ...

اما خانواده هرگز رفتن عزیزان را فراموش نمیکنند .

هرگز ...


روح وحشی

✅ تمامِ سفرهای‌ پختگی و بالغ شدن از یک جدا شدن شروع می‌شود؛


جدا ‌شدن از احساس امنیّت

جدا شدن از حس قدرت

جدا شدن از وابستگی ها

جدا شدن از هرچیزی که فکر می‌کنیم بدون آن هیچ خواهیم شد


اوشو



فلسفه چیست؟


قسمت اول


■ بهترین راه نزدیک شدن به فلسفه پرسش در خصوص چند سوال فلسفی ست:

«اینکه جهان چگونه به وجود آمد؟

آیا در پس هرچه روی می دهد اراده یا مقصودی نهان است؟

آیا پس از مرگ حیاتی هست؟»

و پرسش هایی از این دست....

در این بین تنها چیزی که به آن نیاز داریم تا فیلسوف خوبی شویم قوه شگفتی است.



گمان مبر که به پایان رسید کار مغان

هزار بادهٔ ناخورده در رگ تاک است

چمن خوش است ولیکن چو غنچه نتوان زیست

قبای زندگیش از دم صبا چاک است

اگر ز رمز حیات آگهی مجوی و مگیر

دلی که از خلش خار آرزو پاک است

به خود خزیده و محکم چو کوهساران زی

چو خش مزی که هوا تیز و شعله بی‌باک است


اقبال لاهوری



وقتی دوستات می میرن، همونایی که باهاشون زندگی کردی و جنگ کردی، دیگه تنها می شی، تنهای تنها ...


اولش رنج می کشی، یه خورده بیشتر یا یه خورده کمتر، بعد جدایی ها برات عادی می شن، زندگی همینه دیگه، جدایی پشت جدایی، زندگی جمع شدن نیست، جدا شدنه ...


کارلوس فوئنتس / آب سوخنه

مترجم: علی اکبر فلاحی


 ما برای رنج کشیدن آفریده شده ایم ولی به دنبال لذت بردن می گردیم

باید پذیرفت که تنها راه ادامه دادن ، لذت بردن از رنج هایی ست که می کشیم !


چارلز بوکوفسکی

آری آری زندگی زیباست

زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست 

گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست


(بخشی از منظومه ی آرش کمانگیر استاد سیاوش کسرایی)


بله زندگی زیباست اما با هزار اما و اگر و شرط و شروط


زندگی زیباست اگر 

چشم هات را بسوی فقر و جنایت و ظلم و دزدی و تجاوز و جنگ و ...ببندی !

اگر بیتفاوت نسبت به تمام وقایع زمین بری توی لاک خودت و با گل و بلبل و هنر و ...خودت حال کنی !

اگر آدم رویایی باشی که غرق در فانتزی های خودشه !

و هزار اگر و مگر دیگه !


مگر میشه چشم و گوش و احساس و شعور داشت و با وجود اینهمه ظلم و بیداد چه علیه انسان ها و چه له انسان و علیه طبیعت و سایر جانداران ؛ باز هم لبخند زد و گفت : زندگی زیباست !


زندگی ملغمه ی عجیبی از رنج و لذت هست که دوز هر کدام برای هر انسان مثل DNA متفاوته .

اما رفتارش مثل DNA نیست . در مراحل مختلف عمر بسته به متغییرهای مختلف دوزش بالا و پایین میشه .

گاهی خود عامل رنج و لذت تغییر میکنه و گاهی احساس اون !


زندگی زندگیه !

بیخودی زیبایی و زشتی را نبندی به خیکش !!!


روح وحشی

+زندگی سراسر رنج و درده !

JUST IT


بیشتر دردها و رنج ها کوتاه مدت اند ، و حتی اگر طولانی باشند به خاطر داشته باش که خواب شیرینی در پی آنهاست ...


از این رو نیروی خویش را در مقابله با دریا و توفان تلف مساز ، عاقلانه تر آن است که در همان حال که دیگران خویشتن را در معرض توفان قرار داده اند، تو به پناهگاه ساحل دریا بگریزی.


اما در پناهگاه خود ، تماشاگر لاقیدی مباش. بکوش تا دیگران را نیز، که از غرق آب نجات می ‌یابند ، در کنار خویش پناه دهی ، و آنان را ، با وجود خویش به «زیبایی آرام بخش زندگانی خلوت» ، شایق گردانی. 


با متانت و آرامش زندگی کن. در خوردن و آشامیدن میانه رو باش ، و از شیرینی مصاحبت دوستان بهره برگیر. مهم این است که بدانی با چه کسی طعام می ‌خوری نه این که چه می ‌خوری ...


اپیکور


اولین فیلسوف مادی یونان



زندگی تو این دنیا وحشتناکه و وحشتناک تر از اون اینه که کسی رو به وجود بیاریم و فکر کنیم که اون خوشبخت تر از ما میشه.


دیالوگ فیلم توت فرنگی های وحشی

اینگمار برگمن


 مرگ نه تنها ترسناک و تلخ نیست بلکه میتونه شیرین و زیبا باشه .

حلال مشکلات

خود خود رهایی 


اما حیف که مرگی با چنین مشخصاتی در مقابل زندگی علم شده .

مرگ روبروی زندگی نیست .

مرگ متضاد زندگی هم نیست .

مرگ و زندگی قسمتی از یک چرخه هستند .

چرخه ی زمینی بودن ...


زندگی هم شیرین و زیبا نیست . زندگی پر از درد و رنج و محرومیته .

زندگی یک انتخاب نیست . اجباره ...

و همین اجبار و رنج و تلخی و ...مرگ را شیرین و لذت بخش و ناجی میکنه .

وقتی محرومی 

از هر چی دوست داری

از هر چی بهت لذت و شادی میده 

پس گور بابای زندگی و بوسه بر پیشانی مرگ ...


روح وحشی

+چشم در راهم ...



پخته و کامل کسی است که هرگز در بی تصمیمی باقی نمی ماند و هرگز دچار عجله نمی شود.


آرتور شوپنهاور

در باب حکمت زندگی  




حرف هایی برای نگفتن را میگویم !

آیا شما هم حرف هایی برای نگفتن دارید ؟

حرف هایی آنقدر تلخ و خصوصی که توان گفتن شان را نداشته باشید .

حرف های آنقدر پراهمیت را که می دانید با گفتن شان هیچ اتفاق مهمی نخواهد افتاد مگر آنکه با لب های بسته ...با دست های باز ...بگوییدشان !



چقدر زندگی تلخ و رنج آور شده . آنقدر که گفتن از زیبایی زندگی فانتزی خواب های طلایی را هم به سخره میگیرد ...



روح وحشی

+رنج ...رنج ...رنج ...

هفت تپه

دبستانی در اصفهان

کانکس های له شده در سرپل ذهاب

گورهای زنده خواب

دنده های کودکان یمن

درویشان 

خط فقر 4 میلیونی و حقوق 1.2 میلیونی کارگران

و ...

زندگی هیچ شیرین نیست ...

هیچ

و کرور کرور تلخ ...


حقی ازت ضایع شده 

بهت بی حرمتی شده

مال / پول / وقت / انرژی / احساس / اعتماد و ... از تو تلف شده

خلاصه متضرر شدی و سخت طلبکاری و واکنش نشان میدی که ناگهان میبینی طرف مقابل چنان دست پیش گرفت و شد طلبکار و تو بدهکار که باورش کمی که نه خیلی زیاد سخته !


فرافکنی 

جاخالی دادن

خودشیفتگی

عدم مسئولیت پذیری

کوری

کری

ضعف شخصیت

عدم اعتمادبنفس

و ...

هر چی میتونه باعث بشه که مسئولیت رفتارمون را نپذیریم و زمانی که باید بگیم متاسفم ...حق باتوست ...چطوری جبران کنم یک دفعه کولی بازی دربیاریم و شاکی بشیم و مثل عرق خورای فیلم فارسی کافه به هم بزنیم و خلاصه بگیم من خوبم و گلم و بی عیب و تو هم خود خود آدم بد ذات و مقصر و ...

قربانی نشان دادن خودمان و ...

خودزنی به سبک چاقوکش ها و لمپن ها ...




واقعا فکر میکنیم طرف مقابل گاگول و منگول و عقب افتاده است و نمیفهمه ؟!!!


روح وحشی

+اینجور مواقع با پشتکار حق خودت را بگیر و اگرم حق تو در اینه که رابطه را کات کنی همین کار را بکن که سود در همین است .

بعضی ها آفت هستند . اول آفت خودشان . دوم آفت دوستی و شراکت و همسایگی و ...



زندگی که یک بار هم زیر سوال نرود ، ارزش زیستن ندارد . 

ارسطو



+ترس روبرو شدن با چیزی متفاوت از باورها و عقایدمان بزرگترین عامل سوال نپرسیدن است .

safe side جایی نیست جز محل گندیدنمان !


در راستای جهان هستی

در راستای خواسته قلبی

در راستای روح


باش و قدم بردار . عجله نکن .

شم خودت را قوی کن .

موفقیت را بو بکش و برو جلو ...



Just it

Everything will be Ok soon


روح وحشی

+وقت عریانی وقایع دور و بر ماست . چشم هات را تیز کن ...



من یه شوخی غم انگیزم . لطفا منو جدی نگیر !


یه شوخی که یه روز از سر دیوونگی بین یه دختر جوون و یه پسر جوون اتفاق افتاد و یهو شدن پدر  و مادرم و من یهو شدم دخترشون  ...

من یه اتفاق احمقانه ام !


?who is my real Mom 

?who is my real Dad

?why should I be a serious matter

!life is an accident

! And I am  accidently here


 !Don't take me so serious guys 



روح وحشی

+مامی من فکر میکرده بچه ها را لک لک میاره . مامی شما چی ؟!



راستش هیچی !

فایده ای نداره .

اصن مگه همه چی باید فایده داشته باشه ؟!

فک کن ؛ مثلا زندگی ما چه فایده ای داره ؟

صب تا شب دویدن ما چه فایده ای داره ؟

اینکه من به حد مرگ ؛ آره دقیقا به حد مرگ دوستت دارم چه فایده ای داره ؟

اینکه تو دوستم داری چه فایده ای داره ؟

هیچی !!

آره رفیق ؛ هیچ فایده ای نداره .

تصمیم با خودت . میخوای بمون . نمیخوایم برو .

قرص برنج

کپسول سیانور

نارنجک

برج میلاد

پریز برق 

.

.


انتخاب با خودت !

روح وحشی

+ببین من چه خوبم . بهت حق انتخاب دادم . حالا خودت ببین تصمیمت چیه . بری یا بمونی کلا بیفایده است !

ندارم

من ظرفیت هوای بارونی گیلان را ندارم 

بدجور قاطی میکنم

همون حس خفگی میاد سراغم

من ظرفیت اینهمه خوشی را ندارم

بارون باشه

گیلان باشه

فاصله ی من با بهشت یک نفس باشه

خب حق دارم که بخوام همین یک نفس هم نباشه

تو چی میفهمی از حال من

تویی که غرق شور و حالی ؟!


روح وحشی

+این روزها دوام نداره ...