صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

یه زن نمی‌تونه 

دوستت داشته باشه

بعد دوستت نداشته باشه

بعد دوباره دوستت داشته باشه!


یه زن فقط می‌تونه

 دوستت داشته باشه

دوستت داشته باشه

 دوستت داشته باشه

و بعد دیگه

هیچ‌وقت دوستت نداشته باشه!



خداحافظ گری کوپر 

 رومن گری 

+در مورد من که درسته . 

وقتی چیزی تموم میشه دیگه هرگز شروع نمیشه .

دلیلش هم خیلی ساده است . 

من راههای زیادی را برای حفظ کسانی که دوست شون دارم امتحان میکنم . به زعم خودم چیزی کم نمیذارم .

اما گاهی طرف مقابل تمام راهها را مسدود میکنه .

این جور مواقع دیگه چیزی برای حفظ کردن باقی نمی مونه .

و قتل عشق در کمال ناباوری اتفاق افتاده !




حال تایپ نداشتم . عکس متن کتاب را گرفتم که شما هم مطالعه کرده و روی اون مراقبه کنید .

کتاب خلاقیت / اشو

+ در متن cnsciousness عمدا یا سهوا اشتباه ترجمه شده . ترجمه ی صحیح خودآگاهی ؛ هشیاری و حس آگاهی هست . کسانی که با روانشناسی و سخنرانی های اشو آشنایی دارند و اهل مراقبه هستند بهتر با کاربرد این واژه آشنایی دارند . گاهی حضور هم معنی شده . 



تعداد آدم‌ هایی که من واقعاً دوست ‌شان داشته باشم زیاد نیست ،  تعداد کسانی که نظر خوبی درباره ‌شان دارم از آن هم کمتر است ...


من هر چه بیشتر دنیا را می ‌شناسم از آن ناراضی ‌تر می‌ شوم‌. هر روز که می ‌گذرد بیشتر معتقد می‌ شوم آدم‌ ها ، شخصیت ناپایداری دارند و نمی ‌شود روی ظواهر لیاقت یا فهم و شعورشان حساب کرد.


جین آستن / غرور و تعصب


وقتی دوستات می میرن، همونایی که باهاشون زندگی کردی و جنگ کردی، دیگه تنها می شی، تنهای تنها ...


اولش رنج می کشی، یه خورده بیشتر یا یه خورده کمتر، بعد جدایی ها برات عادی می شن، زندگی همینه دیگه، جدایی پشت جدایی، زندگی جمع شدن نیست، جدا شدنه ...


کارلوس فوئنتس / آب سوخنه

مترجم: علی اکبر فلاحی



یکی از بهترین حس های من که گاهی همراه اشک شوق هست وقتی در درونم شعله ور میشه که میرم سراغ کتابخانه ام و یک کتابی را بر میدارم و صفحه ای را باز میکنم که در اون با محبت و صمیمیت جمله یا عبارتی خطاب به من نوشته شده و در پایان اسم یا لقب یک دوست را مبینم .


گاهی یک لبخند

گاهی یک قطره اشک شوق

و گاهی نوازش آرام انگشتانم بر کلماتی که با خودکار نوشته شده من را به روزی میبرند که اون کتاب را هدیه گرفتم .


ترکیب واژگان کتاب ، دوست و هدیه 

زیباست مگه نه ؟!


+

و امروز کتاب زنانی که با گرگها می دوند را باز میکنم و صفحه ی آخر را میخونم ...



"خطی ز دلتنگی :

تقدیم به روح وحشی به پاس مهربانی هایت

که چون باران بی دریغ بود و زلال

7 آذر 1392

ب... "



امان از این آذر ماه که دقیقا همچو آذر دل و جان مرا میسوزاند پیوسته و مکرر ...

✅ دقیقا از چه چیز مرگ می ترسید؟ – اروین د. یالوم


از بیشتر مراجعه کنندگانم می پرسم: «دقیقا از چه چیز مرگ می ترسید؟»


پاسخ های مختلفی که به این پرسش می دهند، غالبا به درمان سرعت می بخشد. وقتی که از جولیا (یکی از مراجعین) پرسیدم: «چرا مرگ اینقدر ترسناک است؟ چه چیز خاصی در مرگ هست که تو را می ترساند؟» فورا پاسخ داد:


«همه کارهایی که انجام نداده ام.» پاسخ جولیا به جانمایه ای اشاره می کند که برای همه آنهایی که به مرگ می اندیشند یا با آن روبرو می شوند اهمیت دارد:


رابطه دو جانبه بین ترس از مرگ و حس زندگی نزیسته.

به عبارت دیگر، هر چه از زندگی کمتر بهره برده باشید، اضطراب مرگ بیشتر است. در تجربه کامل زندگی هر چه بیشتر ناکام مانده باشید، بیشتر از مرگ خواهید ترسید. نیچه این عقیده را با قوت تمام در دو نکته کوتاه بیانکرده است: «زندگیت را به کمال برسان و بموقع بمیر.» همانطور که زوربای یونانی با گفتن این حرف تأکید کرده است: «برای مرگ چیزی جز قلعه ای ویران به جای نگذار» و سارتر در زندگینامه اش آورده: «آرام آرام به آخر کارم نزدیک می شوم … و یقین داشتم که آخرین تپش های قلبم در آخرین صفحه های کارم ثبت می شود و مرگ فقط مردی مرده را درخواهد یافت».


خیره به خورشید نگریستن

اروین یالوم


من از رقابت نمی‌ترسم. قضیه درست برعکسه. متوجه نیستی؟ من ازاین میترسم‌ که بخوام رقابت کنم؛ این چیزیه که من رو می‌ترسونه.


اینکه به طرز وحشتناکی طوری تربیت شده‌ام که ارزش‌های همه رو قبول کنم ، اینکه تشویق شدن رو دوست دارم ، و دوست دارم مردم با حرارت درباره‌ام حرف بزنند، دلیل نمی‌شه این کار درست باشه. ازش خجالت می‌کشم؛ حالم رو بهم می‌زنه. حالم از اینکه شجاعتش رو ندارم که یه هیچ کس مطلق بشم بهم می‌خوره. حالم از خودم یا هرکس دیگه‌ای که بخواد یه جوری جلب توجه کنه بهم می‌خوره ...


وقتی برای تو می نویسم خیلی کودن و احمق می شوم. چرا؟ بهت اجازه می دهم این مسئله را تجزیه و تحلیل کنی. فقط بیا این آخر هفته اوقات محشری داشته باشیم. منظورم این است که برای یک بار هم که شده, اگر امکان دارد, سعی نکن همه چیز را تا حد مرگ تجزیه و تحلیل کنی, مخصوصاً من را ..


سلینجر / فرانی و زویی

مترجم: میلاد زکریا




این طور بارم آورده بودند که بترسم

از همه چیز

از بزرگتر که مبادا بهش بربخورد؛

از کوچکتر که مبادا دلش بشکند؛

از دوست که مبادا برنجد و تنهایم بگذارد؛ از دشمن که مبادا برآشوبد و به سراغم آید...

راحتتان کنم؛ همه اش نصیحت بود؛ همه اش نهی. هیچکس هم نگفت چکار باید کرد. یکی هم از دستش دررفت گفت: "ای که دستت میرسد کاری بکن-پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار" وبلاخره نگفت چکار. این طور بود که هیچ چیزی یاد نگرفتم؛ از جمله مقاومت کردن را


همنوایی شبانه ارکستر چوبها

رضا قاسمی




آلن بدیو :

به نظرم بین عشق و سینما رابطه‌ی تنگاتنگی وجود دارد. باید به هر دو آری بگویید و گرنه تنها خواهید ماند .



بزرگترین فیلسوف زندۀ فرانسه می گوید که «عشق عبارت از تفاهم و قرارداد دو آدم خودخواه نیست. عشق فرآیند بازساختن و باز آفریدن است که آنها را مجبور  به فراتر رفتن از خودخواهی می نماید. برای این که عشق پایدار بماند، باید روی آن کار کرد و خود را هردم باز آفرید.»

آلن بدیو، فیلسوف چپ ۷۲ ساله، از فعالین جنبش های دانشجویی و کارگری، منتقد سرسخت سارکوزی و اولاند، چنان چهرۀ جنجال برانگیز در فرانسه به حساب می آید  که وقتی هفته نامۀ معتبر «ماریان» زندگینامه  اش را می نگاشت، عنوان زیر را انتخاب کرد: «بدیو: آیا این ستارۀ فلسفه، یک حرامزاده خبیث است؟» بدیو با لبخند شیرین در آپارتمان اش در پاریس می گوید: «همه می گویند که عشق عبارت از پیدا کردن فرد مناسب و مطابق به معیارها است، و پس از آن همه چیز درست می شود. عشق چنین نیست. سخن این پیر مرد را بشنوید: برای پیداکردن و پایداری عشق باید زیاد کار نمایید و زحمت بکشید!»

آلن بدیو در کتاب جدیدش، در ستایش عشق، در مورد زندگی همراه با عشق می نگارد: «تنها یک بار در زندگی خود از عشق به ستوه آمده و از آن دست کشیدم. آن عشق نخستین ام بود، بعد از آن متوجه حقیقت موضوع شده و تلاش ورزیدم که اشتباه خود را با عجله زیاد و از روی نیاز شدید جبران نمایم اما خیلی دیر شده بود- مرگ آن عزیزم بی نهایت نزدیک بود.» رد عشق و بعد جستجوی مجدد آن در زندگی تمام فیلسوفان به چشم می خورد. «با تمام دل شکستگی ها و تردیدها، هرگز دو باره از عشق دوری نجستم و از خوبان پرهیز نکردم. زیرا با احساس عمیق دریافتم که از صمیم قلب به آن ها عشق ورزیده ام.»



روزى سگی داشت در چمن علف می خورد.

 سگ دیگری از کنار چمن گذشت، 

چون این منظره را دید تعجب کرد و ایستاد.


 آخر هرگز ندیده بود که سگ علف بخورد!

ایستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می خوری؟!

سگی که علف می خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: 

من؟ من سگ قاسم خان هستم!


سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت:

سگ حسابی! تو که علف می خوری؛ دیگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز یک چیزی؛ حالا که علف می خوری دیگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش..!


زمستان بی‌ بهار 

ابراهیم یونسی

وقتی یک سیاستمدار ساکت است اتفاق بدی می‌افتد، 

سیاستمدارها شبیه مرغ ‌اند؛

وقتی تخم می‌گذارند زیاد سر و صدا می‌کنند، اما وقتی خراب می‌کنند، آرام آن را دفن می‌کنند...

عزیز نسین (طناز فقید اهل ترکیه)


🌹🌹🌹🌹🌹



خداوند تو را نه از روی کارهایی که کرده‌ایی ، بلکه از روی کارهایی که جرات کردنش را نداشته‌ایی محاکمه می‌کند .  

 

 گوشه نشینان آلتونا 

ژان پل سارتر


+کامتان به شیرینی خرمالوی گس