گاهی یه لگد از روزگار به ماتحت مان لازم است تا تلنگری باشد ما را ...
اصولا آدم دیروز و چسبیدن به گذشته نیستم و شاید یکی از دلایل موفقیتم همین بوده اما من هم مثل هر انسانی اشتباهاتی دارم که باید اصلاح بشن . گاهی زمان گیرافتادن در یک اشتباه بصورت لجوجانه طولانی میشه !
دیروز انگار یکی محکم زد پس سرم که بابا پاشو جمع اش کن این تریپ یاس فلسفی رو . رفته که رفته ؛ فدای سرت ! دیوونه ای که نشستی بالای سر قبر خالی زار میزنی ! یکی یه روز هوس تو رو داشته و بعدم پشیمان شده و رفته پی زندگیش . وقتی بی خیالت شده و بدون هیچ حس مسئولیت نسبت به رابطه ؛یکطرفه تصمیم گرفته و فلنگ رو بسته دیگه چه اهمیتی داره که هنوز عاشقت هست یا نیست ! عشقی که ابراز نشه و نشان داده نشه ؛ عشقی که تووش تعهد نباشه و معشوق پشیزی ارزش نداشته باشه چه ارزشی داره ؟ چه فایده ای نصیب تو میکنه ؟! برو پی زندگیت و گذشته ی پوسیده رو ول کن . تا چسبیدی به اون باغ پوسیده و خشک فقط چون روزی پر از گل و بلبل بوده ؛هرگز وارد باغ جدیدی نمیشی . عشق در وجود توست .کافیه گذشته رو رها کنی . با رویا و خیال گذشته نمیشه امروز رو ساخت !
خلاصه اینکه یکی که احتمالا ضمیر ناخودآگاه هشیار خودم بود حسابی گوش مالیم داد و سر عقل اومدم .
گذشته ی دوست داشتنی من ؛ میسپرمت به بایگانی قلبم چون من به امروز واقعی نیاز دارم و دنبال تو دویدن مثل دویدن دنبال باده و فقط انرژیم رو میگیره و وقتم رو هدر میده . واقعا ارزشش رو نداری . تو هم مثل خیلی چیزای دیگه موقتی بودی و تمام شدی . با تمام وجود خداحافظ ...
هستم در خدمتتون اما به روز و واقعی و مفید و حتی المقدور پر انرژی.
مرسی که هستید...
روح وحشی
پ.ن. گذشته رو از وبلاگم پاک کردم . دنبالش نگردید ;)