و آنگاه که هیچ واژه ای تو را مدد ناید گفتن آنچه ناگفتنی است ؛ سکوت تو را مرهمی است نهفته در جانش هزاران فریاد .
فریادی که خران با آن گوش های دراز نتوان شنید و ماهی خسبیده در کف اقیانوس به گل ؛ شنیدن اش سهل آید ، که برای نیوشیدن تو را گوش جان باید نه گوش سر .
و تو چونان کر شده ای
چونان قسی القلب
که هیچ نشنوی از فغان دل من
نه به گوش سر
نه به گوش دل
دیر نپاید که به خود آیی
ندانم که باشم
آنگاه که خود به من آیی !
روح وحشی