من جان دهم ؛ آهسته تو هم می میری !
+بعید میدونم بازی ما یک بازی برد /باخت باشه .
حال کی بهتره ؛ تو یا من و یا هیچکدوم !
++فاصله ی ما مرگ من خواهد بود . دیر یا زود !
من جان دهم ؛ آهسته تو هم می میری !
+بعید میدونم بازی ما یک بازی برد /باخت باشه .
حال کی بهتره ؛ تو یا من و یا هیچکدوم !
++فاصله ی ما مرگ من خواهد بود . دیر یا زود !
موش کور واقعا کور نیست . کمی میبینه ، در حد تشخیص شب از روز !
خودخواهی ؛ حماقت ، دروغگویی ، زورگویی ، رئیس بازی ، غرور افراطی ، حسابگری ، بدبینی ، اشتیاق به کنترل دیگری ، ترس از مسئولیت و فاداری و خیلی چیزهای دیگه !
اینها در یک نفر جمع شده اما موش کور عشق خودش را زده به ندیدن !!
بازم اصرار داره که این ظلمات ؛ روز روشنه !
روح وحشی
+ موش کور چشمهای کوچک یا پوشانده شده دارد و احتمالاً هنوز هم میتواند شب را از روز تشخیص دهد اما فرای این کور هستند.
++ تو بهش میگفتی معجزه ی عشق !
همه ی آن من از تو
وقتی که دلت میگیرد
این را زیاد میگفتم و مینوشتم ...مثل یک ذکر !
امروز واقعا برام نامانوس شده . آدما ثابت میمونن اما نقاب ها مدام عوض میشن !
ای کاش کسی بود که بتونم باهاش گپ بزنم و گره از سوالات ذهن هامون باز کنیم .
کسی که کمتر دچار انواع بیماری های روحی و روانی و ذهنی و... قرن 21 باشه .
ای کاش بودی ...
ای کاش بودی ...
ای کاش بودی ...
ای کاش !
بی خبریم ...بی خبر !
+مگه من اخبار 8:30 هستم !
++یک عبارت خاطره انگیز و فراموش نشدنی از یک عزیزترین !
هر وقت یکی پرسید چطوری ؟
گفتم شکر !
به خرابی حالم محل نذاشتم تا خسته بشه و بره
اینروزا اونقدر حال خراب روی سرم هوار شده که ترفند شکر هم دیگه جواب نمیده !
کاش دیگه کسی نپرسه چطوری ؟
روح وحشی
+زندگی در لحظه ی حال هم جواب نمیده بس که حال همه ی لحظه هام خرابن
زمان در من
می میرد
استحاله ای است بی شک
به آهستگی
زیر پوست زندگی ام
تولدی رخ می دهد
ستاره ای درخشان
در من متبلور میشود
از میان سیاه چاله ی تنهایی
زمان در من میمیرد
و از زهدان این مرگ
چیزی زاده میشود
سیال
گرم
گدازه ای سوزان
هستی مرا
آنچه کاشته بودم
باغ های مرا
خانه ام را
استخوان ام را
به خاکستر می نشاند
سپید
سپید
زمان در من میمیرد
زنی زاده میشود
زلال از زمان
روح وحشی
telegram.me/hezartooye1zan
معرفی دو کانال خوب در تلگرام
https://telegram.me/owrsichannel
موزیک های خاص
****
https://telegram.me/termegraphicch
شعرهای زیبا
می خواهم از مرگ بگویم
از روزی که می رسد زود
آه رسیده است بر درخت هستی
و ما ابله هانه کال اش می پنداریم
از خنکای وسوسه انگیز تن اش
چو دلآ رام می زند شمشیر
سر ببازیم و رخ نگردانیم
سعدی
***
روزِ اول که دیدمش گفتم:
آن که روزم سیه کند این است
فخرالدین عراقی
***
تو خوبِ مطلقی،
من خوبها را با تو میسنجم
بدینسان بعد از این خوبی،
عیاری تازه خواهد یافت
***
عاشق شده ام بر تو،تدبیر چه فرمایی ؟
از راهِ صلاح آیم یا از رهِ رسوایی؟
نظامی گنجوی
سرگردان
سر به گریبان
مرد
زده به پس کوچه های شب
همه جا نور
همه جا لبخند
می رود تا می
میشود مست ِ مست
گاهی باید حال ات را قورت بدهی .
بد یا خوب !
بهر حال برای کسی فرق نخواهد کرد .
می پرسند : حال ات خوب است .
اما منتظر جواب نمی شوند!
و تو بد هم که باشی میگویی : خوب هستم .ممنون !
خوب می دانی برای هیچ کس پاسخ تو مهم نیست .
مردم عادت کرده اند از حال هم بپرسند .
اما عادت نکرده اند منتظر پاسخ آن باشند.
با خود میگویی یعنی می شود کسی به من بگوید به نظر می رسد امروز خوب نیستی !
و من بگویم بله خوب نیستم . خیلی وقت است که خوب نیستم . راستش را بخواهید از بس حال بدم را قورت داده ام و گفته ام خوبم دچار سوء هاضمه ی روحی شده ام .
دلم میخواهد یکی مرا ببیند و از من بپرسد چرا رنگ ات پریده و چشم هایت پر از اندوه است ؟ آخر خیلی وقت است کسی به چشم هایم سلام نکرده است !
روح وحشی
گر چه عمری ای سیه مو چون موی تو آشفته ام
درون سینه قصه ی این آشفتگی بنهفته ام
ز شرم عشق اگر به ره ببینمت
موهایم را تو بباف
خیال هایم را خودم
تو دوتا
من هزار هزارتا
چه دلتنگم
دلتنگ عطر انگشتانت
پیشانی ام ، داغ بوسه های توست
به وقت سجده های عشق
و دست هایم متبرک
به مهر بوسه هایت
همه ی خورشیدها از آن تو
بگذار ماه ات همان یکی باشد
و چشم هایت آسمان اش
دردانه ی من
برایم لالایی بخوان
شبی دیگر نزدیک است
و من هنوز منتظر
منتظر مهربانی های صمیمانه ات
روح وحشی
آنچه امروز به سنگدلی
بر من دل خسته و عاشق
روا دانستی یار
روزگار به سرت خواهد آورد آخر
فرق امروز و فردا این است
تو که اینچنین آسوده و به تفریح
به تماشای سوختن پروانه ی دل ما نشسته ای
مغرور و متکبر و بی خیال
ما اما با تو خواهیم سوخت
نه کم که بیش
آن روز که آمدنش نه دیر خواهد بود
نه شاید زود ...
روح وحشی
این پست مال دیشبه اما ارسال نکرده بودمش . پ.ن. هم وصف حال ما و دل دیشب است...
گوش هایت را
به من بده
یک قرن سکوت دارم
تا بخوانم
از برای تو !
واژگانم را
به باد دادم
...
لب هایت را
به من بده
یک هزار بوسه هایم
بر بام لبانت
یک هزار دیگر
بر ایوان شان
..
چشم هایت را به من بده
میخواهم امشب
بی باده مست کنم
می ، نزده
بد مستی کنم
طوفان کنم
ببارم سیل آسا
بر ستبر سینه ات
حوصله کن
همین امشب
شاید فردایی نباشد
...
روح وحشی
امشب
شب من است
حرف هایم را
بر شانه هایت هجی خواهم کرد
لمس شان کن
خیس خواهند بود
راس ساعت باران
...
امشب
شب من است
و امنیت بازوانت
پناه تمام دلتنگی هام
..
امشب
شب من است
تو با عطر گیسوانم
با بوی دهانم
مست خواهی شد
.
امشب
شب من است
شور دریا ها را
بر پیکرت خواهم ریخت
روح وحشی
پ.ن. دوستت دارم هایم از آن تو
تنگ در آغوشم گیر
زندگی کوچه ایست
تنگ
بن بست
تاریک
یک طرفه
نه راه پس است
نه راه پیش
به خیالت که به خود می روی
خیال خام داری
که دری باز خواهد شد به نور
و دستی گرم
نانی داغ
هوای تازه
منتظرت خواهند بود
مگر رود را اراده ایست ؟
دریا سرنوشت اوست !
شاخه ها چه می دانند از عطش آسمان ؟!
نور سهم آنان است از دانه گی !
آدمی اما
هر چه می رود
رسیدن نیز می رود
پاهایش میپوسند در اشتیاق
چشم هایش خشک میشوند به در
دست هایش پر از بغض التماس
میمیرد
بی هیچ رسیدنی ...
"آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه ی فال به نام من دیوانه زدند "
روح وحشی
پ.ن. دارم خفه میشم ...
عاشقان را بگذارید بنالند همه
مصلحت نیست که این زمزمه خانوش کنید
می دونید بعضی حرف ها هست که خودشون تمایل ندارن زده بشن مگر اینکه شنونده ی خودشون رو پیدا کنن .حرف هایی که از درون تاروپود هستی تو رو مثل موریانه می جوند . لزوما این حرف ها با زبان واژه بیان نمیشه . گرفتن دست کسی که شما رو خوب میفهمه مثل مادر ، دوست ، معشوق و...آغوشش ، حتی سکوت زبان و ارتباط چشمی بهترین راه بیان این حرف هاست ... بدن ها و روح ها نیاز به واژه ندارن . وفتی حس تنهایی بهت هجوم میاره ...وقتی احساس خفگی میکنی و درد در رگ هات یله می ره و هیچ راه در رو نداره فقط یه چیز از زندگی میخوای ...مرگ .
اما وقتی همین درد هست و هیچ دستی نیست که دست هات رو بفهمه ، آغوشی امن که مثل پیچک دورت بپیچه و آرامشت بشه ...وقتی شرایط ات جوری باشه که حتی حق آرزوی مرگ نداشته باشی اوتوقت ذره ذره جون میدی ...زجر کش میشی ...
تنهایی بد نیست اما وقتی طعم با هم بودن رو چشیدی و شیرینی اون هنوز در خاطر توست اونوقت تحمل این وضع و تلخی روزگارت خیلی سخت میشه ...
من تووی برزخ گیر افتادم ...نه میتونم آرزوی داشتن دوباره اون آغوشی رو بکنم که نمیخواد پناهم باشه و نه اجازه دارم مرگ بخوام چون کار نیمه تمامی دارم که حالا حالاها گیرم .
من مثل کسی هستم که دارن ذره ذره گوشت تن اش رو با چاقو جدا می کنن و هیچ کاری نمی تونه بکنه ... کسی که درد رو خیلی حس میکنه ... خیلی ...
روح وحشی
سخت اندوهگینم
نه آسمان همدلی ام می کند
به بارش چند قطره اشک چشم
نه امن بازوانت گشوده
از برای ربودن دلتنگی ام
چشم هایم در حسرت باریدن
گلویم به کار بلعیدن بغض هایم
پنجه در هم میفشارم
سینه ام آتش میگیرد
از طپش های سریع دل
انگشتانم مور مور میشوند
پختک افتاده بر حال من
با من بگو
به کدامین گناه ناکرده
چنین عقوبت میشوم
که هر لحظه مرگ را به چشم دیدن
و خفتن در آغوش سردش
آرزوی پیکر من است ؟!
روح وحشی
پ.ن. باز چه مرگم شده ؟ چرا عادت نمیکنم به این وضع ؟
"I don't need a perfect relationship, I just need someone who won't give up on me."
© Greg Gorman
من دنبال یه رابطه ی فوق العاده نیستم . من فقط نیاز دارم که اونی که کنارمه جا نزنه !
***
“Better to write for yourself and have no public, than to write for the public and have no self."
Cyril Connolly
اگر قرار باشه برای دیگران بنویسی و خودتو فراموش کنی بهتره برای خودت بنویسی و دیگران رو نداشته باشی !
ترجمه ی تحت الفظی : روح وحشی
دیوانه ای در من
فریاد می زند
بر دست و پایش هزاران زنجیر
سراپا خونین
جگرش در دست هایش
می چکد از آن درد
چیزی به تکرار میگوید
چیزی شبیه فغان
واژه ای نامفهوم
آمیخته به درد
پر از مهر
می راند به زبان
...
نوازش هایم
بیهوده
تیمارم
بی نیاز
میخندد به من
برو خود را باش
من در این جنون
من در این درد و رنج
شادم
سرخوشم
تو برو خود را باش
..
دیوانه ایست در من
او میخندد
من می گریم
.
ما هر دو در زنجیریم
روح وحشی
اصلاح شد
من از شام آدینه بیزارم
از این شب های تنهایی
من از می
من از مستی
من از خفتن
بر این بالین سرد و نمناک بیزارم
بیا امشب بمان اینجا
مرو تا نیمه شب بیرون ز خانه
بیا تا سر بر سینه ی تو
کمی رویای شیرین من ببینم
من از اینهمه تلخی
من از اینهمه طعم گس بغض
بیزارم
بیا تا بوسه باران ات کنم من
تو را مست از می ناب نوازش هایم کنم من
مرو بیرون ز خانه
بمان اینجا
بمان اینجا
روح وحشی
پ.ن.
باز فصل انگور گذشت
و تو باز نیامدی
قرارمان باشد برای فصل شراب
بر سر مزار من ضیافت ها خواهد بود
هزار پیمانه
و یک خمره پر بیار
سرخ باشد
و مرده افکن
تاب جهنم ام نیست دیگر
اینجا جهنم
آنجا جهنم
بهشت دردانه بود
که تو خود ربودی اش ز من
قرارمان فصل شراب
بر سر مزار من ...
روح وحشی
پ.ن. صدایم کن ؛ صدای تو ، ترانه است ؛ نفس های تو در گوشم کلامی عاشقانه است. اگر از بودن و ماندن بی عشق دلگیرم ؛ صدایم کن به آواز که من بی عشق میمیرم ...صدایم کن ، در آغوشت نگاهم دار ...( ترانه ای از اصلانی )
حال من از بادها مپرس
"که چو دانی و پرسی
بسی پر خطاست"
پاسخ ام را ز ابرها بپرس
از آن ابر سیاه پر ز باران بپرس
به او گفته ام راز دل پر مشکلم
دلش از غصه ی من پر شده ست
گوش کن بوقت رعد و باریدنش
صدای سکوت من است نه غرّیدنش
" ملالی نیست جز دوری شما"
مپرس حال من
این بهتر است ...
روح وحشی