آنچه امروز به سنگدلی
بر من دل خسته و عاشق
روا دانستی یار
روزگار به سرت خواهد آورد آخر
فرق امروز و فردا این است
تو که اینچنین آسوده و به تفریح
به تماشای سوختن پروانه ی دل ما نشسته ای
مغرور و متکبر و بی خیال
ما اما با تو خواهیم سوخت
نه کم که بیش
آن روز که آمدنش نه دیر خواهد بود
نه شاید زود ...
روح وحشی