صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


ای عشق ای که میسوزی و میسوزانیم ای

عشق پشت پلکت شب به شب زندانیم 
ای جان ای نگاه بی گناهت آسمان ای 

جان خاطراتم مانده بی تو زیر باران 

ای عشق از غمت دیوانه ام آرام گریه 

بر شانه ام برگرد راه برگشتی اگر هست 
ای عشق دل به دریا میزنم طوفانیم 

امشب مست مستم از چه میترسانیم


دانلود


فقط دست من توی پوست گردو نیست . خارج از این مرزها هیچکس نمیتونه به سیل زده ها کمک کنه .

مایک پومپئو میگه آمریکا آماده ی همکاری برای ارسال کمک صلیب سرخ جهانی و نهادهای هلال احمر هست اما به شرط شروطها ...

که ظاهرا انگلیسی آقای ظریف از منم خرابتره ...


 "The United States stands ready to assist and contribute to the International Federation of Red Cross and Red Crescent Societies, which would then direct the money through the Iranian Red Crescent for relief," he said.


واضحه که میخواد این کمک ها کاملا تحت نظارت و از کانال رصدی خودش باشه !


حال و روز مردم سیل زده واسه هیچ دولتی مهم نیست .

هر کدوم میخوان از این آب گل آلود کوسه ی خودشون را بگیرن .


اوضاع اونقدر بده که حالا حالاها درست نمیشه اما نرسیدن کمک های بین المللی باعث فاجعه ی انسانی خواهد شد . فعلا تا حالا 70 نفر فوت شدند . سیل لرستان و گلستان و فارس فروکش کرده اما ویرانی ها چه بر سر مردم خواهد آورد؟

وضعیت بهداشت و بی آبی و بی غدایی ...

نبود سرپناه

گل باقی مانده 

و ...

خوزستان منتظر سیلی دیگر ...


وضعیت بدتر از کرمانشاه خواهد بود . مردم کمتری در لحظه کشته شدند اما با این وضع از سرما و بیماری و ناامیدی و گرسنگی خواهند مرد .


تقاص انتقام ترامپ از دولت ایران را مردم ساده و روستایی که حتی نمی دانند ترامپ کیست پس می دهند . 

کودکان و سالمندان ...

انها که رسیدن به خط فقر برایشان آرزوست !



لرستان رفته اید ؟

استانی که همیشه عمدا محروم نگاه داشته شده . از خیلی قبل انقلاب ...

مردمی خاص دارد . 

و امروز خاص تر شده اند .

بینهایت مظلوم !


روح وحشی

+پمپئو پیامش را توییت نکرده . چک کردم ...

انگار برنامه نویسی شدم .

توی اتاق کوچیک 

توی یک رابطه ی نزدیک

توی جمع

توی گروه

زیاد دوام نمیارم ...

از بچگی شدیدا اجتماعی بودم . به مهربون و دوست داشتنی هم معروف بودم و هستم اما ...

اما مثل اورژانس و آتش نشانی و پلیس 110 هستم . فقط وقت نیاز و ضرورت ...

نا خودآگاه وقتی کارم یا ماموریتم تمام میشه فاصله میگیرم یا کاری میکنم که فاصله بگیرن ...


من بدون تنهایی میمیرم !

بدون سفر میمیرم !

بدون مصرف شدن میمیرم !

بدون یادگیری میمیرم !


حتی کسانی را که دوست دارم از خودم دور میکنم . این ناخودآگاهه . در عین صمیمیت بینهایتم تحمل صمیمیت را ندارم . باید همه چی تحت کنترلم باشه و وقتی نباشه باید برم ...

معشوق دقیقا چیزیه که من نمیتونم تحمل کنم . چون بدجور بهش میچسبم و میخوام مصرف بشم !!

عاشق هم همینطور . یک عاشق چسبناک دیوانه ام میکنه . مثل طناب دار به خفگی میرسونم . 


خب حالا فرض کنید این روح وحشی در رابطه ای قرار گرفته که هم عاشقه و هم معشوق . همون حالت ایده آل !

اما برای من سم !

بدون اینکه بخوام خیلی دقیق و هوشمندانه رابطه را به سمت و سویی میبرم که رابطه قطع بشه .

یک واکنش دفاعی فرا هوشمندانه که برنامه ریزی شده است !

بعد خوشحالم ؟!

نه نیستم !

ذهن تنگ میشم . خاطرات خوب . لحظات قشنگ . یادآوری اونها اذیتم میکنه و مثل پرنده ای در قفس خودم را به در و دیوار لحظه ها میکوبم و انرژیم را تخلیه میکنم و گاهی تا حد مرگ پیش میرم .

اما وقتی آروم میشم . وقتی فکرم درست کار میکنه میبینم این برام بهتره !

نمیدونم با آسترولوژی و نومرولوژی چقدر آشنایی دارید. چند سال پیش یک گزارش دقیق برای خودم گرفتم . شگفت انگیز بود . دقیقا سرنوشت من را تنهایی اعلام کرده بود . 

تنهایی !

ااکسیژن زندگی من ...


در کنار مردم بودن و به اونها خدمت کردن و حتی مصرف شدن هیچ تضادی با تنهایی نداره .

من همیشه آماده ام تا کاری انجام بدم اما بلافاصله بعد از اتمام ماموریت به تنهایی خودم میرم تا ریکاوری بشم ...


روح وحشی

+یادمه میگفتی از بس می ترسیدی که برم باعث شدی برم .

واقعیت این بود که میخواستم بری !

من و تو از یک جنس هستیم ." آزادی " زندگی ماست !

تو رفتی اما با منی .

من میخواستم باشی اما بی تو بودم .

هر دو جنگیدیم و میجنگیم .

و همیشه ما دو نفریم .

نه تو از من رهایی 

نه من از تو 

میدونم که هستی 

میدونی که هستم

این سرنوشت ماست 

هجر


پیرو پست تضاد یا بلاتکلیفی مورخ 12 فروردین 98


اونقدر در وجودم تضاد هست که تمایل شدیدی به دو فیلسوف آلبر کامو و نیچه دارم .


دوست دارم این تضاد را ...

هر کدوم وجهی از من را تغذیه میکنند .

کامو میل به زندگی را در عین نیهیلیسم * اون .

و نیچه قدرت تفکر و تحلیلم را در فلسفه و روانشناسی .


چالش را دوست دارم .

و عصیان علیه تمام باورهام را !



روح وحشی

+هیچکس به داد ما نمی رسه مگر خودمون .



*نیهیلیسم کامو پوچی نیست . فانی گرایی / نیست گرایی است .

هیچوقت درک نوشته های نیچه آسان نبوده . نه در زمان خودش که بسی جلوتر بوده از اون و نا حالا که قرنی میگذره ...


اراده ی معطوف به قدرت ؛ از نظر نیچه فقیر و ضعیف و ناتوان محکوم به نابودی هستند . اینان نیز خود انگل هایی نابودگر زندگی هستند و ...

جایی میگه که فقیر ناتوان و توانگر بخشاینده است !


در برداشت سطحی ما به تضاد آنچه دیده ایم و تجربه کرده ایم بر میخوریم . توانگرانی را به یاد می آوریم که در پی اندوختن ثروت مثل ماری بر گنج چنبره زده اند و ...

توضیح لازم نیست چون این تجربه به گونه ای عام است .


ولی وقتی عمیق تر به موضوع نگاه میکنیم و لایه های سطحی را کنار میزنیم به معانی دیگری می رسیم .

چیزی که من از این شیوه ی تفکر درک میکنم متاثر از کتاب چنین گفت زرتشت ؛ انسانی بسیار انسانی و سایر نوشته های نیچه است .

به نظر من توانگر نیچه یک ابرمرد است . توانگری که ما میشناسیم همان انگل زندگیست که در تلاش است فقیر نباشد . بیچاره ای در تلاش بیچاره نبودن . او عمیقا بیچارگی را در خود حس میکند و میجنگد . جنگی مغلوبه !

فقر نیچه در دستان فرد نیست . در ذهن اوست !


روح وحشی

+قمرالملوک وقتی کالبدش را ترک کرد هیچ نداشت . هر چه در می آورد خرج نیازمندان میکرد . براستی که او توانگر بود !

+نیازمندان به عقیده ی من کسانی هستند که بدون آنچه دارند پشیزی نمی ارزند . 

در یکی از فیلم های گیشه ای ایرانی مکالمه ی یک دست فروش با قهرمان داستان را خیلی دوست دارم :

تو از اون مردایی که اگر کیف پول و موبایلت را بگیرن تا سر کوچه هم نمیتونی بری !




منتظر مردی نباش که باهات کنار بیاد! 

این اشتباهیه که خیلی از زن ها دچار اون می شن!

تو خودت خوشبختی رو پیدا کن! 

یک زنِ مستقلِ خوشبخت، از هر لحاظ جذاب تره ...


مرگ خوش / آلبر کامو


لینک دانلود کتاب مرگ خوش


+وقتی میبینم دختری جوان یا زنی تنها در کافه یا رستورانی با لذت داره چیزی میخوره و چشماش برق می زنه .

وقتی زنی را کوله پشتی و نقشه به دست در سفرهام میبینم .

وقتی زنی مستقل و شاد را میبینم بیشتر به زن بودنم افتخار میکنم .

برای زن شاد بودن دنبال فمینیسم نرید . اونها زن بودن را به غم انگیز ترین چیز دنیا تبدیل میکنند !

++باور کن هیچ مردی نمیاد تا زنی را خوشبخت کنه .

این کار وظیفه ی توست !

در واقع فقط بعضی زن ها هستند که بواسطه ی عشق مادرانه میتونن چنین حسی به مردی داشته باشند . اون مرد میتونه فرزند ، پدر ، برادر ، همسر ، معشوق و ... باشه .

البته نه هر زنی !

ما زن ها هم در پی خوشبخت شدن هسنیم و نه خوشبخت کردن !!

+++ زن برای مرد نقش قسمت قشنگ زندگی را داره . آرامش ، لذت ، خوشبختی و ... مردی که میاد سمتت حمایتت میکنه اگر واقعا مرد باشه و تو نیازهاش را تامین کنی . یک تعامل . یک رابطه متعادل و دو طرف برنده 

قطار زندگی سریع السیره . بی توقف ...بی توقفگاه .

مسافرها مجبورن یا خودشون بپرن پایین یا قطار بطور انتخابی پرت اشون میکنه بیرون .

توی این فاصله زاد و ولد و بیماری و بلایای طبیعی و حماقت و بی احتیاطی و هزار جور اتفاق هم میافته بدون اینکه موتور قطار از کار بیافته . قطار یک ماشین ه .بدون احساس . فرقی براش نداره که چه حال و روزی داریم ما . اما برای خودمون که داره !

اخبار این روزهای سیل را دنبال که میکنیم با همه جور صحنه و خبر مواجه میشیم . زشت و زیبا . غم انگیز و شادی آور . ناامیدی و امید و ...

دیروز تی وی مصاحبه با مردمی را نشان می داد که طبق سنت ایرانی در طبیعت اتراق کرده بودند . افرادی را نشان می داد که همه ته دل و حواسشون پیش سیل زده ها بود اما این موضوع باعث نشده بود که برای نوه هاشون آش رشته نپزن ، با زن و بچه به دل طبیعت نزنن و ...

زندگی ادامه داره . حتی بین خانواده هایی که همه ی اموال و خانه را از دست دادن . حتی بین اونهایی که عزیزانشون جلوی چشمهاشون غرق شدند .

چطور ممکنه انسان اینهمه قوی باشه ؟!

مادامی که قطار پرتشون نکرده بیرون سعی میکنند دو دستی میله های قطار را بچسبند . امیدوار باشن و تلاش کنند .

چون می دونند که اگر یک لحظه غافل بشن . امید را از دست بدن . ممکنه چه اتفاقی براشون بیافته . افراد کمی هستند که نخوان توی قطار باشن . بقیه به هر ترفندی میخوان با قطار برن . حتی همیشه ...

غصه و نگرانی برای هموطنان ما بشرطی خوبه که عامل محرک کمک باشه وگرنه میتونه شدیدا مخرب باشه .


 روح وحشی

+نا مسئولین گندی به زیرساخت ها زدن که بعید میدونم تا قرن ها بشه جمع اش کرد .

طبیعت را نابود کردند . به چشم خودم دیدم که برای منافع شخصی چه بلایی سر جنگل های گیلان آوردند .

سیل بلای طبیعی نیست . بلا نامسئولین هستند . اگر طبیعت کشورمون اینچنین عمدا و سهوا نابود نشده بود . اگر زیرساخت ها اصولی و مهندسی بودند . اگر در کنار منفعت طلبی کمی هم سواد و انسانیت و مسئولیت بود اونوقت این سیل میشد نعمت در این خشکسالی و نه نقمتی ویرانگر ! 

پادکست :


به آینه نگاه کردم ؛  داستان ریحانه، شاعر افغانِ متولد ایران

پادکست «آن» هربار داستان واقعی آدم‌ها رو تعریف می‌کند تا سعی کنیم خودمون رو جاشون بذاریم. لینک همه شون هست . در قسمت چهارم که ساختنش بیشتر از اپیزودهای قبل زمان برده، داستان شاعری افغان به نام ریحانه را می‌شنویم که در ایران به دنیا آمده و بزرگ شده. شاید برای خیلی از ما این اولین بار باشه که از زاویه دید مهاجری که مورد تبعیض قرار گرفته داستانش رو بشنویم و کمی همدلی کنیم. کاری که در مورد مهاجرهای افغان خیلی کم انجام دادیم.

با لینک زیر، هم می‌تونید پادکست را به صورت استریم گوش کنید و هم آهنگ‌های استفاده شده که اکثرا از مستند Human هست را دانلود کنید. 



لینک پادکست


فول آلبوم موسیقی مستند Human ساخته Armand Amar


لینک فول آلبوم موسیقی مستند Human 


صمیمانه میخوای کاری انجام بدی . 

شور و حال و اون حس درونی قوی داره از پا درت میاره .

اما کار اساسی از دستت بر نمیاد .

انگار دست و پات توی پوست گردوست !

خب اون جمله ی کلیشه ای که میگه "همیشه کاری هست که بشه انجام داد " را قبول دارم اما ...


گاهی واقعا دل ات میخواد یک کار بکر انجام بدی . کاری که در جهت حل مشکل یک حرکت موثر باشه .


روح وحشی

+اوضاع لرستان بحرانی ه . کاش چراغ جادو داشتم !!!


هیچی بدتر از این نیست که بخوای اما نتونی کاری انجام بدی !


دلم میخواد هر اتفاقی هم که بیوفته ؛

همیشه دوستت داشته باشم .

این تنها چیزیه که از تو برام مونده . دوست داشتن ات . نمیخوام از دستش بدم .

یک جورایی انگار علائم حیاتی زندگی در منه !


روح وحشی

لابد پیش خودتون میگید این روح وحشی هم نمی دونه با خودش چند چنده !

چرا اینهمه متضاد مینویسه ؟ یک بار کلا حال زندگی را میگیره . یک بار از حال بد خودش میگه !

معلوم نیست حالش خوبه یا بد !



خب راستش من جمع اضدادم . اما بلاتکلیف نیستم . مسیرکلی ام مشخصه ولی هر لحظه آماده ام تا فرعی عوض کنم !

این که کلا با زندگی حال نمیکنم معنیش این نیست که یک قرص سیانور گوشه ی لپ ام دارم !

از زندگی خوشم نمیاد اما دلیلش افسردگی نیست . علت اش دیدن اینهمه زشتی هست که باعث اونها صفات غیر انسانی هست .

دوز رنج زندگی به دو دلیل برای من بالا بوده .

یک) کلا دی ان ای و ژن های من حاوی رنج بودن

دو)سنسورهام خیلی قوی هستن


با این اوصاف یک تهمتن میخواد تا حال زندگی را بگیره که من نیستم . اینه که گاهی بد آچمز میشم ...

تا جوان هستی و کله ی پر باد داری فکر میکنی ناجی دنیایی و براش حسابی میجنگی ...

کم کم میفهمی که داری بیخودی زور می زنی !

کنترل شده عمل میکنی .

کم کم مشکلات بزرگتری را میبینی یا بهتر بگم میفهمی که اوضاع خراب تر از چیزیه که فهمیدی .

کنترل هم جواب نمیده و میرسی به جایی که من هستم .

با پرروگی به راه ات ادامه میدی اما میدونی که از دست تو کاری بر نمیاد !


آره من گاهی نق میزنم . غرغر میکنم . از احساساتم و آرزوهام مینویسم . مقاله و یادداشت و شعر و واگویه و ...

یک دفعه دیدی طرز تهیه فلافل هم نوشتم !

خب این منم . یک انسان با ابعاد مختلف . یک انسان که عصیانگر بدنیا اومده . یک انسان که دلش میخواد حال خودش و دیگران بهتر بشه .

یک انسان که هم عقده داره هم آرزو هم عاشق شده هم معشوق بوده هم موفق هم ناکام هم شاد هم غمگین هم ...هم ...

تضاد همیشه بد نیست .

چیزی که ایراده سقوطه . سقوط ممتد ...


روح وحشی

دیروز یک مطلبی از لائوتسه خوندم که عجیب من را درگیر کرده :




اگر افسرده هستید ، در گذشته زندگی می ‌کنید.


اما اگر مضطرب هستید ، در آینده زندگی می ‌کنید . 

و اگر در صلح هستید یعنی در لحظه ‌ی حال زندگی می ‌کنید ...


لائوتسه


روی این پست مراقبه کنید لطفا 🌹



sahaja_yoga@


خب ممکنه این به ذهن ما بیاد که مثلا چطور میشه هموطنانی که دارن توی سیل با مرگ دست و پنجه نرم میکنند مضطرب نباشن ؟!

من فکر میکنم فلاسفه ی بودایی ذاتا لحظه را آبستن صلح می دونستند . جنگی در کار نیست . زندگی کار خودش را می کنه پس ما هم باید کار خودمون را بکنیم . در صورت مواجه با مشکل ، تلاش کنیم که رفع اش کنیم . برای آینده برنامه ریزی کنیم و اگر لازم هست پیشگیری .اینجوری آینده هم شده حال . حالی که در دسترس و تا حدودی قابل مدیریت و کنترل هست .

گذشته هم قطعا اثراتی گذاشته که شده حال ما . استحاله صورت گرفته . دیگه وجود نداره .

اتفاقات بد گذشته یا خاطره هستند یا معلول امروز . خاطره که در ذهن هست و اگر کنترل نشه ممکنه آسیب بزنه . معلول هم باید مداوا بشه ...

آینده ی نامعلوم و غیر قابل پیش بینی را نمیشه کاری کرد . کار درست اینه که یک طرح و برنامه با یک چشم انداز روشن داشته باشیم . استراتژی خودمون را با توجه به تجربه ها(گذشته ) تعریف کنیم و اجرا . جلو را نگاه کنیم و موانع را پیش بینی کرده و برای اونها راه حل در نظر بگیریم .

قطعا مواردی خواهد بود که قابل پیش بینی نیست . برای اونها هم باید آماده بشیم .

انعطاف پذیر باشیم و مدیریت بحران را در خودمون تقویت کنیم .


و هدف را نشانه بریم . مثل یک تک تیرانداز ماهر و خونسرد ...



روح وحشی

+کلا با زندگی حال نمیکنم . اما تا زنده ام تلاش میکنم .

قرار نیست هم اون حالم را بگیره و هم خودم !


مدام از همسرش شکایت می کنه . مدام درگیرن . سرد و بیتفاوت هستن . بهم خیانت می کنن . و ...

بعد از یک مدت میاد و میگم چه خبر ؟ میگه 4 تا شدیم . 5 شدیم ...


ماتم میبره . 

نه نمیگم مبارکه . واسه چی بگم ؟

دلم برای بچه ها میسوزه . بچه هایی که حاصل شهوت هستند و نه عشق !

چطور میشه با کسی در تضاد و جنگ بود . احساسی نداشت و ...حتی ازش بیزار بود اما تن را ...حتی برای لحظاتی با او شریک شد و ازش بچه دار هم شد ؟!!!!


نفهمیدم و نخواهم فهمید !


میرم توی خیابون . به جمعیت نگاه میکنم . با خودم میگم چند نفر از اینها حاصل عشق هستند ؟

به انگشتام نگاه میکنم !


روح وحشی

+درک تون نمیکنم . چطور میتونید اینهمه بی احترامی کنید به تن تون ...روح تون ...واقعا نمیفهمم !

یعنی اینقدر اسیر حماقتید ؟

++ خیلی حرف ها توی ذهنم هست که نمینویسم .

فقط متاسفم

برای بچه هایی که نطفه ی اونها در نهایت بی عشقی و حتی نفرت بسته میشه .

برای کسانی که برای تن خودشون احترام قائل نیستن . تنی که معبد روح ه . چه بر سر خودتون میارین ؟ 

طرف صحبت من بالغین هستند و مدعیان فهم و شعور و نه عوام که خودم از طرفداران لزوم وجود مراکز رسمی و تحت نظارت  ارائه ی خدمات جنسی هستم تا جامعه در معرض خطرات و ناامنی ها نباشه !

ضمن اینکه موضوع فرزندآوری در شرایطی که گفتم اولین ظلم در حق کودکان هست . نطفه ای که در این شرایط بسته میشه قطعا مشکلات زیادی خواهد داشت ...


+++دم غربی ها گرم که وضع شون از ما بهتره !


++++ آره میدونم . گاهی یک معامله است ... چقدر از زنها برای نجات زندگی و آرامش فرزند یا فرزندانشون تن به خواسته همسری میدن که بهش علاقه ندارن . چقدر از ترس جان شون این کار را میکنن .

و حتی ممکنه مردهایی هم بنوعی دچار چنین شرایطی بشن . 

قطعا طرف صحبتم اینها هم نیستن مادامی که راهی برای برون رفت پیدا نکردن و واقعا ناچار هستن . 

طرف حرفم اونایی هست که اسیر تن هستند اما مدعی شعور که منم منم شون گوش فلک را پر کرده و با وجود احساسات منفی و سردی مثل حیوانات فقط فکر شهوت صرف هستند و زاد و ولد ...

تاسف باره .

حتی تولد فرزندانی که حاصل عشق بالغانه است هم در نظرم فعلا جای تردید داره چه برسه به این ...


+++++حرف زیاده اما بی قضاوت !


به نظرم نظریه جامع و منطقی هست :



نظریه عشق استرنبرگ: انواع عشق از دیدگاه علمی

عشق مفهومی انتزاعی است و بدون شک تعریف آن با استفاده از واژه‌ها یکی از دشوارترین کارهاست. این درحالی است که حتی درباب ماهیت عشق هیچ نظریه مشترک و عموماً پذیرفته شده‌ای وجود ندارد. همیشه در زمینه عشق ابهام و سردرگمی‌هایی وجود داشته است. ازجمله عمده‌ترین نظریه‌های عشقتوسط رابرت جی استرنبرگ ارائه شده است. در سال ۱۹۸۷ استرنبرگ نظریه‌ای ارائه داد که در آن عشق را به شکل یک مثلث تصور کرد. او می‌گوید که عشق مرکب ازسه بخش است: صمیمیت، شور و شوق (شهوت) و تصمیم/تعهد.

نظریه عشق استرنبرگ: انواع عشق از دیدگاه علمی

سه مولفه عشق در نظریه استرنبرگ


کم کم می رسی به نقطه ای که هیچ حضوری دیگه حال تو را خوب نمی کنه .

میفهمی ؟ هیچ حضوری !

می دونی الان کجام ؟

تا گردن توی باتلاق زندگی .

یعنی دستام هم توی باتلاقه ... هیچ بودنی نمیتونه نجاتم بده .

حال و روز من نقل امروز و دیروز نیست . این زخم قدیمی دیگه قانقاریا شده .

نه اینکه فکر کنی دست یا پام درگیره .

تمام وجودم ...بودنم ... روح و روانم ... مغزم ...

قانقاریا رسیده به مرز بودن و نبودنم .

من اون وری ام نه این وری ...


روح وحشی

+دچار افسردگی و غم نیستم .

من خود خود رنج ام .

رنجی که هرگز با دیدنم به اون پی نمیبری .

من هنرپیشه ی خوبی ام .

دلقک خوبی هم هستم .

و یک سوفیست ماهر .


تا نخوام هیچکس نمیفهمه پشت نقابم کیه .

و اینجا اون چاهی هست که توش فریاد میزنم .

یک سیاهچاله تا حرفام را ببلع ه !  

جایی که مخاطبام خاموش خاموش خاموش هستن .

کسانی که احتمالا براشون کمی با بقیه توفیر دارم . اونقدر که در سکوت من را میخونن و میرن ...

کسی که در سکوت و منفعلانه تماشات میکنه بود و نبودش هیچ تاثیری به حالت نداره مثل نوار سکوتا یا یک هرزنانه نویس ( اسپمر) !

هر چی هست غیر از دوست . مگه دوست میتونه اینجور مواقع بیتفاوت باشه ؟! 

شایدم لذت ببره که کاش ببره .لااقل نوشتنم به یک کاری اومده !


مخاطب واژه ی درستی نیست . بهتره بنویسم تماشاچی هام !


دیگه میخوام استعفا بدم .

خسته ام از سوختن های مدام  .

از ققنوس بودن !

اینبار از وسط آتش کسی بیرون نمیاد ...



روح وحشی

+شرمنده که نمیتونی با سوختنم سلفی بگیری .

به همین خوندن و گزارش هام اکتفا کن !


این مدلی شدیم دیگه !

مرگ چه جسمی و چه روحی شده وسیله ی سرگرمی .


شعرام

 واگویه هام


 این یادداشت هام بخصوص "اندر احوالات روح وحشی " شرح حال خراب یک آدم ه که از آدم بودن خسته است .



شنیدید میگن فلانی داره گور خودش را با دست های خودش می کنه ؟

دارم همین کار را میکنم .

نمیدونم کی آماده میشه !



ایمیلم را هر روز چک میکنم . عادت کردم ...

مییینم یک نفر که سالهاست ازش خبر ندارم پیام داده :

...هستم . زنده ام . به وجودت نیاز دارم . باهام تماس بگیر .



من دیگه آدم قبل نیستم . ناجی افسانه ای آدم ها !

انرژی برام نمونده تا خرج دیگران کنم .

کدوم وجود ؟!



کاش منم مثل اون دوست مون کسی را داشتم که بتونم بهش بگم :

ف .. هستم . هنوز زنده ام و به بودنت نیاز دارم . تا دیر نشده باش !



اما نه دیگه کسی هست .

نه وقتی

نه حالی

نه جانی 



روح وحشی

+کاش بتونم باهاش تماس بگیرم . کاش کمی انرژی ذخیره داشته باشم .

باز خوبه که اونقدر امید داشته که ایمیل زده . من اونم ندارم ...


++حالم از زندگی به هم میخوره .

نبودن در زهدانم رشد میکند

ویار مرگ دارم


+++دیگه هیچی برام مهم نیست .

بی حس شدم



++++ دنبال emptiness بودم اما رسیدم به nihilism


نمیدونم چرا میگن مثل سیب زمینی بی رگه طرف .

اما حس میکنم دارم میشم یه سیب زمینی بی رگ .

شایدم یه ربات ...


اونقدر زندگی مزخرفه که سیب زمینی بودن هم به سرش زیاده .


دارم بی حس میشم . مثل وقتی که پشت هم بهم مورفین تزریق میکردن تا از درد رو به موت نشم .

نمیدونم ناشکری کنی چی سرت میاد ...میخوام ناشکری کنم . کاش وقتی بیهوش افتاده بودم هرگز نجاتم نمی دادن .

بعد از عمل تا مدت ها طعم غذاها عجیب و غریب بود برام . سنسورهای چشاییم در حد لالیگا قوی شده بودند . طول کشید تا کمی بهتر شد حس چشاییم .

اما حس تلخی زندگی روز به روز شدیدتر شد .

من یه ترفند دارم مواقع سختی زندگی . اونم ربات شدنه . سالهاست یاد گرفتم اش بی اونکه کسی یادم بده .

یکی دو سال پیش فهمیدم که یک روش روانشناسی ه .

فکر کنم دارم یه ربات تمام عیار میشم . یه سیب زمینی !

منطقم بیمارگونه رشد سرطانی پیدا کرده .احساساتم دینامیتی عمل میکنه و تا مدت ها آروم میشم .

خب قبلا هم انفجار احساسی داشتم . مخاطبان وفادارم می دونن که چه دیوونه ای هستم . یه دفعه 20 تا 30 تا شعر مینوشتم مواقعی که دل درد داشتم ...

دل چیزیه که عمدا اما ناخودآگاه دارم دفن اش میکنم .

یه آدم سرد و بیتفاوت که زیر نقابش اگر نقب بزنی می رسی به یه دل که دهن اش دوخته شده .

بهتره دوخته هم بمونه . دیگه نه تحمل دارم و نه تمایل که بشم اون آدم قبل .

آدمی که بخاطر دل اش مدام صدمه دید ...


روح وحشی

+با افراط و تفریط مخالفم اما افتادم توی دام اش .

شاید یک رفتار دفاعی باشه شایدم یه راه حل درست برای حفاظت از ته مونده ی زندگیم 

فقط کافیه بگی تا معجزه اش را ببینی و حس کنی ...


سخت نیست . سخت اش کردیم !


دوستت دارم

سنی ایستیرم

I love you

انا احبک

Ti amo

تِرَه دوست دارم

خوشم ده ویی

و ...


چه فرقی میکنه ...

مهم اینه که جرئت کنی و تابوها و غرور لعنتی را 

احتیاط های احمقانه را 

ترس ات را

بذاری کنار و بگی .


گاهی یک آغوش و نوازش و لمس کوچولو هم چاشنی اش کنه .


بهاره

نوروزه

تازه بشیم ...


روح وحشی

+الان وقت قهر و دوری و منم منم و ...نیست . توی این زندگی کوتاه باید ریسک کرد .

کافیه خودت باشی و به قلبت رجوع کنی .


دنیا پر از آدمای تنهاست که از پا پیش گذاشتن می ترسن .


دیالوگ / فیلم کتاب سبز

پیتر فارلی 

سوگیری‌های شناختی: نتیجه‌نگری


با وجودی که سال 98 سالی پر از مشکلات شدید بخصوص معیشتی خواهد بود و گرانی بیداد خواهد کرد ( البته نه برای قشر با ژن خاص ) ، به هر حال بهاری دیگر را شاهد خواهیم بود پس برای تمام مخاطبین وفادار و همراهم که در این چند سال تنهام نگذاشتند  بهاری زیبا و متحول شدن حالشان را به حالی خوب و خوب تر آرزو می کنم .


پاینده باشید و سلامت

خورشید زندگیتان تابان

و نوروزتان پیروز


روح وحشی

پس به امید تحویل حال هامان ...



چند وقتی ،  بخشی از دلم را ریختم روی دایره و نوشتم و نوشتم ...

در این نوشتن ها قسمتی از اشتباهات خودم را پیدا کردم که شاید اگر نمینوشتم موفق به رویارویی با اونها نمیشدم !


گذشته ای که حال نیست و دردی از امروز من دوا نمیکنه ؛ 

گذشته ای که راهش را از من جدا کرده ؛

گذشته ای که در راستای اهداف من نیست ؛


 بهتره در همون گذشته بمونه و من هم امروز خودم را بسازم و راهم را ازش جدا کنم .

زندگی من هم ادامه داره ...


پس به امید حالی بهتر از گذشته ؛ اون را با تمام دوست داشتن ها و رنجش ها و دردها و خوشی ها میبوسم و میذارم کنار .

بدرود ای دیروزی که دیگه جزوی از امروز من نیستی 

بدرود ...



 روح وحشی

+به امید موفقیتی مستمر

++ای گذشته ، بهتره تو هم من را کاملا به گذشته بسپری و یا اصلا در همان گذشته دفن کنی ...

+++بیش از این عمرم را تلف نخواهم کرد . عزاداری آنچه از دست رفته کافیه !


...


خسته شدم از مرور گذشته ای که حال نمیشه .



بیمارم کرد این انتظار بیهوده ...


روح وحشی


+▪️People who love you don't hurt you.


پس کی این من_ احمق_ من این را میفهمه :

آدمایی که دوستت دارند هرگز به تو صدمه نمی زنند ...


تو را من

.چشم در راهم 

بی آنکه زمان 

غباری بنشاند بر دیده ی انتظارم

حال دلم 

حال تنم

حال روزگارم خوب نیست

گفته بودم که بند است جانم

به جان تو

هر چند قطره ای

از دریای بودن ات

خورشید دلم

رو به غروب است

رمقی ندارد دیگر دلم 

نفس هایم به شماره 

نه آرام افتاده اند

نفس هایم دونده ای را مانند

در پی آب  ...



روح وحشی

+ دل = قلب

نوشتن حال بدم را بدتر میکنه .

یک مدت فقط به مباحث اجتماعی و روانشناسی و فلسفی خواهم پرداخت . 

منهای احساس ...


نمی دونی وقتی میگم نفس های من یعنی چی .


یه حرف عاطفی و رمانتیک نیست .


نفس یعنی وقتی نیست قلبت خودش را به سینه میکوبه .

یعنی تنگی نفس میگیری .

یعنی فشارت میره بالا .

یعنی بعد از یک مدت نه قلب داری و نه ریه ...

یعنی رگ هات داغون میشن .

یعنی کم کم تند تند داری میمیری .


دقیقا حالی که الان دارم .

شدم مثل مجروحان شیمیایی که با دستگاه نفس می کشن و روزی هزار بار میگن کاش اینی که میره دیگه برنگرده ...


روح وحشی

+نمیفهمید چی میگم . نکشیدید درد من را .

آمین که سلامت باشید و هرگز هم نفهمید . هیچکدوم تون نفس های من . هیچکدوم ...

خوب باشید . خوب خوب خوب ...

سوگیری‌های شناختی: اثر شترمرغ

سرکوب امیال جنسی یا سرکوب سرشت فناپذیری ، کدام یک بیش از دیگری سر منشا بیماری های روانی هستند ؟



گاهی در آماج تیرهای زهرآگین روزگار قرار میگیری و ناگهان دخل خودت و بابای بابای بابای جدت در میاد .

اوهوم ...

اما در مورد من کلا این کلمه" گاهی " جای خودش را به  "اکثریت مواقع تا حدودی همواره "داده !

یعنی اوضاع من قمر در عقرب اعلام شده از لحظه ی بسته شدن نطفه ی بسیار تصادفی ام در زهدان مادر بسیار تصادفی ترم که خیلی اتفاقی سر سفره ی عقد شوهرش و بابای خیلی تصادفی ام نشست ...

یعنی این قوز بالاقوز بودن روزگارم فابیرک توی دی ان ای من بوده !


کور خوندی اگر فکر کردی من ناراضی باشم از این قمر در عقرب بودن روزگارم ...از تصادفی بودن زایش ام ...از قوز بالای قوزهای زندگیم ... از رنجی که قلبم را میان پنجه هاش چنان له میکنه که به مرگ بوسه میفرستم تا اغواش کنم ...

کور خوندی اگر فکر کردی من ناراضی ام از اوضاع خر تو خر همیشگی زندگیم ...

یاد ترانه همه چی آرومه ،؛من چقدر خوشبختم حمید طالب زاده افتادم . گلزار هم خوندتش .

هر وقت این را میخوندم مامانمم باهام میخوند . میفهمید چقدر اوضاع خرابه و من دارم حال روزگار را میگیرم ( فکر کردی فقط تو وقتی ناراحتی غش غش میخندی ؟! ) ...



همه چی آرومه 

من چقدر خوشبختم 

Just It


روح وحشی

+دلم یک پرس مرگ میخواد . از نوع والیومی نه . از نوع سیانوریش ...


++فکر نکنین با یه بدبخت بیچاره طرف هستید .

من را ببینین عاشقم میشید . یک زن که حال و روزش چشم خیلی ها را در میاره . 

درد من به چشم دیده نمیشه . حس هم نمیشه .

درد من کاملا شخصیه .

کلا باحال تر از من پیدا نمیکنید .

بمب انرژی و سرشار از عشقم . 

یه دیوونه که هرگز پیر نمیشه حتی با وجود موهای سپیدش و چین و چروک دور چشماش ...

اما ...

گفتم تا بدونید 😜

پی نوشت تکمیل شد .





وقتی این هست اون نیست . وقتی اون هست این نیست .


وقتی " تو " هستی به تعادل می رسم !


به همین سادگی ...

نیستی پس همیشه نامتعادلم . انگاری گم شدم . گیجم . تمرکز ندارم . سالهاست ...حسابش را تو بهتر داری !



وقت هایی که احساس ضعف میکنم یا زیر بار مشکل یا مشکلات دارم له میشم (خیال کن که زیر یک پرس 50 تنی هستی under pressure ) دلم میخواد یک آغوش امن باشه و به جای اون 50 تن در حد یک کیلو  و توسط بازوهاش به بدنم فشار بیاره و 5000 تن احساس امنیت کنم  و رها بشم از اینهمه رنج که توی سلول هام لونه کرده !


وقت هایی که اوضاع بر خر مراد که نه سوار الاغ SO SO   هست و یک نفسکی میاد که ممد حیات باشه و چون بر میاد مفرح ذات ، دلم میخواد یکی که از ته دل دوست اش دارم کنارم باشه و مدام بگم Hey I Love U و آبشار عشق را روی سرش سرازیر کنم . نه اینکه خفه اش کنم ها .



اما وقتی اویی که از تمام وجود دوستش دارم در دسترس باشه به تعادل میرسم . هم عشق بده بهم و هم دلم میخواد با تمام وجود عشقم را نثارش کنم .


هیچی به زیبایی تعادل نیست . به طبیعت نگاه کنید . هر جا تعادل هست زیبایی هم می درخشه .


Just wanted to share with you such beautiful sense

LOVE


عشق ...تنها چیزی ه که این دنیا را قابل تحمل میکنه ...

چیزی که نبودش منجر به جنگ قدرت ها و ورود به حریم دیگران و هزاران بیماری روانی شده .

از روابط بین فردی تا بین .کشورها .



روح وحشی

+هنوزم وقتی احساس محبت کنم خیلی راحت به زبان میارم . گاهی سوتفاهم هم ایجاد میشه .اغلب آقایون ایرانی هنوز در قرن ها پیش زندگی میکنند . 

کاش یاد بگیریم که عشق چیز قشنگیه و صرفا جنسی نیست .

++عشق مادری یکطرفه است و این موضوع تعادلش را به هم نمیزنه ولی اون تعادل لازم را برآورده نمیکنه . یک مادر فقط دهنده ی عشق هست و بی انتظار برگشت . ONEWAY ROAD. به هر حال قدردانی فرزند هم کار خوبیه .

+++من رمق زندگی را کشیدم . مرگ بیش از لاشه ای از من تحویل نخواهد گرفت . 

به اندازه کافی عشق دادم . به اندازه ی کافی گفتم دوستت دارم ...

به اندازه کافی زندگی کردم . لحظات شیرین زیادی را تجربه کردم .مادر شدن . عاشق شدن . تحول ها و دگردیسی ها و ققنوس وار از دل آتش ها بیرون آمدن ... 

هم عاشق شدم و هم معشوق . اونجور که از نوجوانی آرزو داشتم و اینکه  دوستم داشتی و داری ( مطمئنم ) ...

سفرها و دیدن ملل مختلف را تجربه کردم . عاشق سفرم هنوز . آفریقا نرفتم . یونان و مصر و ... ...

آموختن . چیزی که توقف نخواهد داشت ...

خلاقیت ...

آماده ام برای رفتن به گمانم . زندگی زیاد هم خوب نیست . کمی حسرت لازمه . باید یه چیزی هم نصیب خاک بشه یا نه ؟!

فقط کاش به رسم بلاد کبیره و صغیره جسد را بسوزنن . بیزارم از رسم شستن و دفن و مراسم هاش ...


++++ حس خوبی داره از مرگ و زندگی گفتن . حال میکنم ...