رویا
ضرب آهنگ باران بر شیروانی
لرزش تن برهنه و شهوت آلود علف
خیس و خنک
پاهایم عریان
مینوشد حض تر شبنم ها را
و شوری در من
شعله میکشد
حسرت آغوش جنگل ها را
تا اوج ارگاسم یک روح وحشی
پرنده ها میخوانند
انبساط پوست
تا از هم گسیختگی افکار
نوازش نسیمی خنک بر لب هایم
حس خوب بوسه هایت
بر پلک هایی خواب زده
می چکد قطره های سیل آسا
بر شیروانی
عجول و بی ملاحظه
پیکر سترون تمشک های نر
هجوم تیغ ها به پیرهن چین چین
من و گریز از اینهمه یاد
...
پنجره ایست رو به تو
سبز و معطر به نفس هایت
..
رویا
و شنیدن دوست داشتن ات
از میان ابهام دیروز
.
از من تا تو
یک جاده ی سبز
رودی خروشان
و اسب هایی وحشی
قدر یک آه ...
روح وحشی