باور کن نق نقو نشدم . هر چند دیگه ازش خوشم نمیاد ولی نق هم نمیزنم . فقط احساسم را مینویسم . کلا به این نتیجه رسیدم که چیز مزخرفیه . تلخ و گس . نه مثل قهوه ی اسپرسوی غلیظ . نه مثل کاکائوی 98% . مثل زهر مار . مثل گنه گنه !
گذاشتن جلوم و باید کوفت کنم اش .
نه راه پیش دارم و نه راه پس .
یک بار که جان به در بردم . شاید اینبار این فشار خون و مشکل قلبی من را راهی ناکجا کنه و راحت بشم .
می دونی مسخره اش کجاست ؟! اینکه حتی نمیتونی سوال کنی که مثلا از کجا آمده ام و برای چی و ...
چون دیگه هیچ باوری به اینجور اراجیف نداری .
همون که نوشتم یه زهر مار گذاشتن جلوم و باید کوفت اش کنم .
بی چون و چرا !
روح وحشی
+یکی دو تا مزه کنار این عرق سگی بود تا بتونم به هوای اونا کمی راحت تر کوفت اش کنم .
یکی پرید .
اون یکی هم کم و بیش پریده .
من موندم و این زندگی سگی که باید تحمل اش کنم .
بی هیچ دلخوشی ...
++دلیل بودنم بودی . حالا که نیستی دیگه دلیلی واسه بودن ندارم .
بی دلیل میشه عاشق شد و عاشق هم موند .
پس بی دلیل هم میشه ادامه داد به این زندگی مزخرف سگی !
شاید زودتر اجل برسه و منم راحت بشم از این عمر یکسر رنج ...