روزگاریست سخت زمستانی
آدم ها غریبه ای در شهر
صورتک ها پیدا
صورتک ها در جیب ها
صورتک ها آدم ها
...
پشت میزهای خاطره
هر کس به ساختن خاطره ی خود مشغول
با لبخندی گشاد بر صورت
و قطعه ای کیک و یک فنجان اسپرسو
خاطره ای " همین الان یهویی "
هر کس غرق دنیایی که دیگر مجازی نیست
آدم ها غریبه ای در شهر
..
و در نیمه شب های چار دیواری
هیچ عاشقانه ای را میلادی نیست
همه جا حصار و دیواریست نامرئی
حتی روی تختخواب های کینگ سایز مرمرین
.
همه تنهاییم
سخت تنهایم
ما غریبه ایم در شهر
...
روح وحشی