آقای محمد درویش ، فعال محیط زیست که عضو هیئت علمی موسسه تحقیقات جنگل و مراتع هم هستند به طروق مختلف سعی دارند فرهنگ دوچرخه سواری را ترویج کنند . همایش ها و گفتمان ها و نامه ها و پست های مختلف در کانال شخصی شان همه و همه حاکی از دغدغه ی بزرگ ایشان که همانا هوای پاک و محیط زیست سالم است ، میباشد .
ایشان روشی را پیش گرفته اند که با توجه به وضعیت فعلی جامعه و روانشناسی رفتاری مردم ما ، شاید دهه ها طول بکشد تا نتیجه ای درخور توجه حاصل شود .
جامعه ی ما هنوز درگیر چشم و هم چشمی است . درگیر زندگی لوکس و ماشین و خانه ی چند میلیاردی.حتی اگر پول خرید آن را نداشته باشند سعی میکنند به گونه ای دیگر عقده گشایی کنند .
مدیران ما ، سلبریتی های ما و صد البته تازه به دوران رسیده هامان هزاران بار شدیدتر ...
تا وقتی پرستیژ در ساعت های 20 میلیونی و خودکارهای 10 میلیونی و گوشی همراه آیفون است .
تا وقتی ...
تا وقتی فرهنگ مردم ما در مرحله ی گذار گیر کرده و جامعه بالغ نشده چطور میتوان انتظار داشت فلان مدیر و بهمان سوپر استار بجای خودرو یک میلیاردی سوار بر دوچرخه ی یکی دو میلیونی این طرف و آنطرف برود ؟!
آنها خوب می دانند که عقل مردم به چشم شان است !!
آیا طبیعت و محیط زیست منتظر میمانند تا کم کم این مرحله بگذرد و مردم دچار بلوغ فکری متوجه شوند چه بلایی دارد سرشان می آید ؟!
هوای ایران ؛ محیط زیست ایران و طبیعت و انسان ها و گیاهان و جانوران ؛ در خطرند و فاجعه نزدیک است !
باید روش های ترویج دوچرخه سواری و موارد مشابه را مطابق فرهنگ مردم و جامعه انتخاب کرد و البته نباید از موضوع زمان هم غافل شد .
بهتر است با توجه به رفتار جامعه عمل کرد . دعوت از مدیران معروف و سلبریتی ها و ورزشکاران شناخته شده و ترغیب آنان به استفاده از دوچرخه ، برگزاری همایش هایی با حضور آنان ، پیام های ویدئویی و رسانه ای از طرف چهره های معروف و ...
خلاصه اینکه باید دوچرخه سواری "مد " شود تا سریع تر به فرهنگ ما نفوذ کند .
باید جلوی چشم مردم آورده شود .
باید در دسترس باشد .
ما هنوز تا بلوغ جامعه خیلی راه داریم . هنوز مانده تا مردم ما انتخاب کنند . پس روش هایی که در اروپا جواب می دهد اینجا بلااستفاده است !
نقطه ی ضعف مردم ایران چشم و هم چشمی است . و همین نقظه ی ضعف میتواند وسیله ی نفوذ به فرهنگ باشد و به نقطه ی قوت رهنمودمان باشد !
روح وحشی
زخم شمشیر غمت را ننهم مرهم کس
طشت زرینم و پیوند نگیرم به سریش
عاشقان را نتوان گفت که بازآی از مهر
کافران را نتوان گفت که برگرد از کیش
منم امروز و تو و مطرب و ساقی و حسود
خویشتن گو به در حجره بیاویز چو خیش
من خود از کید عدو باک ندارم لیکن
کژدم از خبث طبیعت بزند سنگ به نیش
تو به آرام دل خویش رسیدی سعدی
می خور و غم مخور از شنعت بیگانه و خویش
ای که گفتی به هوا دل منه و مهر مبند
من چنینم تو برو مصلحت خویش اندیش